مدیر مؤسسه فیلمسازی که بعد از قتل همکارش
جسد او را چهار روز در محل کارش مخفی کرده بود، دوماه بعد از جنایت دستگیر شد.
23 آذرماه سالجاری مرد جوانی نزد پلیس رفت و خبر از ناپدیدشدن برادر 30سالهاش به نام هادی داد. وی گفت: برادرم یکی از عوامل فیلمسازی است و در یک مؤسسه در پایتخت کار میکند اما از 20آذرماه به طرز مرموزی ناپدید شده و دیگر به خانه برنگشته است. من و خانوادهام بهشدت نگران هستیم و همه جا را برای پیدا کردن او گشتهایم اما اثری از وی بهدست نیاوردهایم.
از طرفی همکارانش هم از او بیاطلاع هستند. برای همین تصمیم گرفتیم موضوع را به پلیس اطلاع دهیم. بعد از اظهارات این مرد، تیمی از مأموران با دستور قاضی سپید نامه، بازپرس شعبه دهم دادسرای جنایی تهران رسیدگی به این پرونده را آغاز کردند. تیم تحقیق در نخستین اقدام راهی دفتر مؤسسه فیلمسازی شد و به تحقیق از کارمندان و رئیس مؤسسه پرداخت. آنها اظهار داشتند که 20آذرماه هادی (مرد ناپدید شده) بعد از اینکه کارش در دفتر تمام شد آنجا را ترک کرد و از همان زمان دیگر به محل کارش مراجعه نکرد.
یک سرنخ
تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا اینکه مأموران دریافتند چند روز قبل از گم شدن مرد جوان دو نفر به وی حمله کرده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. مرد جوان نیز بعد از این اتفاق به طرح شکایت پرداخته بود و پروندهای در این زمینه در کلانتری تشکیل شده بود. مأموران که احتمال میدادند ناپدید شدن هادی با این درگیری ارتباط داشته باشد، تحقیقات در این زمینه را ادامه دادند تا اینکه دریافتند وی با مدیر مؤسسه فیلمسازی نیز اختلاف داشته و چند روز پیش از ناپدیدشدنش با او هم درگیر شده بود.
کارآگاهان که با پروندهای پیچیده روبهرو بودند در ادامه متوجه شدند شبی که هادی ناپدید شد، وی به یکی از دوستانش گفته بود که با مدیر مؤسسه قرار دارد و میخواهند به اختلافاتشان پایان دهند و با هم آشتی کنند. ماجرای درگیریهای هادی و قرار ملاقات او با مدیر مؤسسه فیلمسازی این فرضیه را که مدیر جوان در ناپدید شدن وی نقش داشته است، پررنگتر کرد و قاضی سپیدنامه دستور بازداشت وی را صادر کرد.
کابوس چهار شبه
هفته گذشته مأموران مدیر مؤسسه فیلمسازی را دستگیر کردند و بازجویی از وی آغاز شد. این مرد مدعی بود که از سرنوشت هادی خبر ندارد اما با مدارکی که علیه او بهدست آمده بود، چارهای جز بیان حقیقت ندید.
وی با اعتراف به قتل هادی گفت: 20آذرماه سالجاری من و هادی هر دو در دفتر بودیم و همه کارکنان نیز به خانه هایشان رفته بودند. ساعات پایانی کار بود که او وارد اتاقم شد. میخواست با هم صحبت کنیم و اختلافاتمان را کنار بگذاریم.
اختلافاتمان بر سر یک زن جوان بود. من چند سال پیش از همسرم جدا شدم و مدتی بود که با زن جوانی آشنا شده بودم. هادی نیز او را میشناخت و سعی میکرد مرا از ازدواج با او منصرف کند. وقتی متوجه شدم که خودش قصد دارد به خواستگاری این زن برود عصبانی شدم.
وی افزود: آن شب وقتی بر سر این موضوع با هادی حرف زدم، با هم درگیر شدیم. او به سمت من حمله کرد و هلم داد. من هم از جایم بلند شدم و او را هل دادم که سرش به گوشه میز خورد و دچار سرگیجه شد.
در آن لحظه دست و پایش را با طناب بستم، سپس از داخل کشوی میز یک کابل برق برداشتم و با استفاده از آن خفهاش کردم. وقتی بهخودم آمدم متوجه شدم که هادی نفس نمیکشد و جان باخته است. خیلی ترسیدم و از کارم پشیمان شدم اما افسوس که پشیمانی سودی نداشت. در آن لحظه به تنها چیزی که فکر میکردم پنهان کردن
جسد بود.
برای همین او را به طبقه بالای دفتر بردم و در بالکن را باز کردم تا
جسد متعفن نشود. هر روز به سراغ
جسد میرفتم و با دیدن آن به وحشت میافتادم. برای همین بعد از دو روز آن را داخل کابینت آشپزخانه گذاشتم. بعد از آن هم
جسد را به بالکن بردم اما هر طور بود باید
جسد را از آن ساختمان بیرون میبردم. چون شبها کابوس میدیدم که راز من فاش شده است. بالاخره بعد از چهار روز تصمیم گرفتم
جسد را مثله کنم تا بتوانم به راحتی آن را از ساختمان بیرون ببرم.
به این ترتیب توانستم
جسد را داخل کیسه جاسازی کنم و کیسهها را در جاده محمد شهر کرج رها کردم. بعد از اعترافات هولناک این مرد، مشخص شد که در آن زمان مأموران پلیس کرج
جسد مثلهشده مقتول را در حوالی محمدشهر پیدا کرده اما موفق به شناسایی آن نشده بودند.
متهم بعد از اعتراف به جنایت با قرار قانونی در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت و تحقیقات از وی ادامه دارد.
The underlying connection was closed: Could not establish trust relationship for the SSL/TLS secure channel.