یکی از اصولی که میتواند باعث تغییر سرنوشت فرد یا حتی جامعه باشد, پذیرفتن این است که ما مجبوریم تن به تغییر دهیم. سکون را رها کنیم و خود را جاری سازیم.
اغلب از این فکر به وحشت می افتیم. زیرا احساس میکنیم ممکن است آرامشی را که در سکون و حالت فعلی خود داریم از دست بدهیم.
همیشه ترسمان بابت از دست دادن مواردی است که کسب نموده ایم. و اینکه ممکن است با تغییر, فقط داشته هامان از بین برود و به راحتی به امکانات جدید نرسیم.
اما غافلیم از این که اصل تغییر به معنی از دست دادن نیست بلکه حتی میتوان گفت معنی تغییر میتواند به دست آوردن نیز باشد. اصولا تا چیزی را از دست ندهیم, دنیا عرضه ی تازه ای برایمان نخواهد داشت. شاید چون جایی برایش باقی نگذاشته ایم.
از همان اول, راهی که برای جستجوی اهدافمان انتخاب میکنیم, متکی به تفکر و آموختن از تجارب گذشته است. اصولا به اطرافیان نگاه میکنیم. اگر تغییرشان به سوی موفقیت و پیشرفت بوده است, آن را به حساب شانس و تصادف گذاشته و اگر این تغییر به نظر ما به سوی پسرفت و نوعی عقب گرد باشد, خود را متقاعد میکنیم که باید برای پیشگیری از این اتفاق, مصر و محکم موقعیت فعلیمان را نگه داریم.
اما گاهی اوقات موفق میشویم و گاه گیج و درمانده, نمیدانیم با اتفاقات جدید و رخدادهای پیرامونمان باید چگونه کنار بیاییم. زمانی میرسد که حتی مبهوت تماشای رویدادهایی میشویم که هیچ گاه تصور نمیکردیم گریبانگیرمان شوند و حالا کوچکترین آمادگی برای رویارویی با آنها نداریم.
اینکه هر چه نیاز داریم همیشه در نزدیکیمان باشد, حس خوشبختی را در ما به وجود میاورد. اما باید توجه داشت ما فقط با غرایزمان زندگی نمی کنیم. نگاه حیوانی به زندگی داشتن است که انسان را از تلاش بیشتر و تفکر باز می دارد. و او را به گذران زندگی لحظه ای قانع میکند.
عده ای از ما خود را به دست جریانات میسپاریم و تسلیم میشویم. هر چه پیش آید, خوش آید. همین که کمترین و اولین نیازهامان برآورده شود و به قول معروف لقمه ی بخور و نمیری در بیاوریم برایمان کافی ست. مشکلات را تقصیر دیگران می اندازیم و خود را ناتوان می پنداریم.
بنابراین، همه چیز را به فراموشی می سپاریم. زیرا مسئله ی پاک شده از مسئله ی بی جواب قابل هضم تر است. این رفتار قابل درک است. چرا که انسان ترسو یا کسی که به خود و تواناییهایش اعتماد ندارد, ناچار است هر چه قسمتش میشود را بپذیرد.
انسان نامحدود و بزرگ است. تعجب خواهی کرد که بفهمی بعد ها چه عظمتی را محدود کرده بودی. توجه به موقع به تغییرات کوچک به تو کمک می کند که خود را برای تغییرات بزرگتری که در راه است آماده کنی.
کسانی که زندگی را ساده می گیرند و اوضاع و احوال را بیش از حد تجزیه و تحلیل نمی کنند. وقتی که موقعیت تغییر کرده و همه چیز جا به جا شده بود، آنها هم تغییر و حرکت کرده بودند.
این بدان معنی نیست که ولنگار باشیم ما در این نوشتار از "جاری شدن آگاهانه" صحبت می کنیم. و روی صحبتمان بیشتر با "در جا زدن های نا آگاه" است.
به اعتقاد دکتر علی شریعتی, برای دیدن برخی رنگ ها و فهمیدن بعضی حرف ها, از نگریستن و اندیشیدن کاری ساخته نیست. باید از آنجا که نشسته ایم برخیزیم و قرارگاهمان را در جهان عوض کنیم. (هبوط در کویر)
باید بپذیریم بزرگترین عامل بازدارنده ی تغییر، در باطن خود ما قرار دارد و تا انسان تغییر نکند هیچ چیز بهتر نمی شود. شاید مهمترین نکته این است که همیشه اوضاع جدید در جای دیگری وجود دارد. چه شما به موقع آن را تشخیص بدهید چه ندهید.
خودمان را به سرعت با تغییر تطبیق دهیم. به خاطر داشته باشیم هرچه سریع تر کهنه ها را رها کنیم, زودتر می توانیم از تازه ها لذت ببریم. همیشه آماده ی تغییر سریع باشید. و هر بار از آن استقبال کنید و لذت ببرید.
امنیت، آگاهی داشتن از محیط اطراف است، نه حبس کردن خود در شرایط راحت. بنابراین با تمام وجود حرکت کنید.
شک کردن و تحلیل کردن ما را به اشتباهاتمان آگاه می کند و چقدر خنده دار است بدانیم گاهی کارهایی از ما سر می زند که بیشتر به شوخی نزدیک است و ما بیخود جدی گرفته بودیم. وقتی چیزی را بیش از حد جدی بگیریم, از پس تغییرش بر نمی آییم. اصلا به نظرمان نمیرسد نیاز به دگرگونی داشته باشد.
بنابر این تصمیم بگیرید هر از گاهی به خودتان, زندگیتان, رفتارتان, افکارتان و عقایدتان بخندید. آنوقت مواردی که نیاز به تغییر دارند مشخص میشوند.
زندگی یک شوخی بزرگ است. خداوند یک طنز پرداز واقعی است. باید شاد بود و لذت برد. هشیاری اینگونه دست می دهد. و سپاسگذاری از خالق اینگونه محقق می گردد.
این را فراموش نکنیم گاهی باید به جای اداره همان شیوه های قدیم, به ترسیم مسیر جدید بیندیشیم. می توانیم از تغییر و موفقیت لذت ببریم، چه در کار و چه در زندگی.
شاید آن چه ما واقعاً احتیاج داریم از آن رها شویم, همین رفتارهای ضعیف و قدیمی خودمان است که سبب رابطه ی بد ما می شود. وگرنه شروع هر رابطه ی جدید با افراد جدید نیز ممکن است به همان نتایج کسالت آور و بیهوده منتهی شود.پس بهتر است عاقلانه تر عمل کنیم. رفتار و شیوه جدید, یک رابطه ی جدید است با همان شخص.
و همه این ها وقتی کار ساز است که خود بخواهیم. خواستن سرآغاز شدن هاست. چرا که اجبار فقط مقاومت بر می انگیزد. به امید آگاهی, فهم بیشتر, حرکت و تغییر.