خیلی دور نیست آن روزهایی كه وقتی پدر از سر كار به منزل میآمد و ما بچهها، خواهر و برادر، كه داشتیم بر سر و روی همدیگر میزدیم ساكت میشدیم و انگار نه انگار كه همان بچههای شیطان نیم ساعت پیش بودیم. یادش بخیر پدر در خانه از چه جذبه و ابهتی برخوردار بود.
الان هم همان پدر كه نقش پدربزرگ را ایفا میكند برای ما یك پدر پرجذبه است و هنوز هم میترسیم كه جلوی او حرفی خلاف میلش بزنیم. شاید هم ترس نیست، علاقه بیش از حد است ولی به هر حال پدر و مادر آن روز با پدر و مادر امروز خیلی متفاوت است.
امروزه فرزندان جزء لاینفك و اساسی تصمیمگیریهای خانواده هستند. دنیای ماشینی كه تغییرات اساسی در شكل و هیات خانوادهها به وجود آورده است؛ روابط درون خانواده و به عبارتی، روابط فرزندان با پدر و مادر را تحت تاثیر خود قرار داده است و حتی جایگاه، نقش و مناسبات اعضای خانواده را نیز دگرگون كرده و بستر مناسبی را برای حكمرانی فرزندان به وجود آورده است شاید بتوان گفت سبك جدیدی از زندگی را بنیان نهاده است.
حال دیگر كنترل زندگی در دست فرزندان است، انتخاب برنامههای تلویزیون ، انتخاب اماكن تفریحی، رستوران، زمان خوردن صبحانه، ناهار و شام، نحوه دكوراسیون منزل و حتی گزینش افرادی كه با خانواده در ارتباطند تقریبا با دخالت آنها صورت میگیرد؛ خلاصه تنظیم كلیات و جزئیات تمام برنامههای والدین متاثر از سلیقه و راحتی فرزندان است.
والدینی كه در گذشته در خانوادههای گسترده و پرجمعیت با كمترین توقع و تنها با ملزومات اولیه زندگی زیستهاند، اكنون خواهان آن هستند كه امكاناتی را كه در گذشته خود از داشتن آن محروم بودهاند در اختیار فرزندان قرار دهند و معتقدند از این طریق موفقیت آنها را در آینده تامین میكنند.
امروز به طور مستقیم و غیرمستقیم این كودكان هستند كه محور فعالیتهای خانوادهاند و والدین را تا حد زیادی تحت نفوذ ارزش و معیارهای ذهنی خود قرار دادهاند.
كودكان امروز به جای آن كه مانند كودكان دیروز اوقات فراغتشان را كنار دست استادی برای یادگیری فنی آتیهساز سپری كنند، در كلاسهای ورزشی و تفریحی یا با كامپیوتر و تلویزیون وقت میگذرانند بدون آن كه دغدغه ایستادن در صف نانوایی و مراقبت از بچه كوچكتر را داشته باشند.
دكتر نصرتالله منتظری، روانشناس با بیان این كه تمام محور توجهات در خانوادههای تكهستهای امروزی بر روی فرزندان است، میگوید: «خانوادهها بر این باورند تا آنجا كه در توان دارند باید به نیازهای فرزندان پاسخ دهند و معمولا میان خواستههای منطقی و غیرمنطقی تفاوتی قائل نمیشوند، از این رو كودكان با داشتن ذهنی پویا و خلاق، به خوبی یاد میگیرند چگونه نیازها و تقاضاهایشان را با حكمرانی از والدین مطالبه كنند.»
وی میافزاید: «كشمكش برای كسب قدرت میان فرزندان و والدین تا آنجا پیش میرود كه در بیشتر مواقع به تسلیم والدین منجر میشود؛ زیرا آنان تصور میكنند عدمپاسخگویی به خواستههای فرزندان منجر به درگیریهای بیشتر میگردد. هنگامی كه فرزندان قدرتمندتر شدند، چتر حكمرانیشان را بر خانواده میگسترانند و سبك زندگی را از پدرسالاری به فرزندسالاری تغییر میدهند.»
از سوی دیگر به اعتقاد این روانشناس بازیهای رایانهای، فیلمها و كارتونهای كودكان به بچهها آموختهاند كه به وسیله تحكم و خشونت، بهتر میتوان به خواستهها دسترسی پیدا كرد. در نتیجه كودك زمانی كه خود را بازنده میپندارد، صدای بلند و پرخاشگر را به كار میبندد تا پدر و مادر را تحت تاثیر قرار دهد.
در عصر تكنولوژی، كودكان با فناوریهای ارتباط بزرگ شدهاند، كودكان امروز حتی بهتر از بزرگسالان با كامپیوتر، موبایل و... كار میكنند. ذهن خلاق آنها مانند كویری تشنه تمامی اطلاعات زندگی مدرن را به راحتی میبلعد و خود را با آن سازگار میكند.
از دید آنها این برتری نسبت به بزرگترها بخصوص در خانوادههایی كه پدر و مادر سطح تحصیلات پایینی دارند، این حق را میدهد كه حقوقی برابر حقوق والدین و حتی بیشتر داشته باشند. در نتیجه فرزندان نسل امروز، بیشتر مورد مشورت قرار میگیرند و كمتر مشورت میكنند ، آنان دیگر در مهمانیهای بزرگسالان شركت میكنند ، برنامه تلویزیونی آنها را میبینند و مانند آنها موبایل و لپتاپ دارند و با هر كسی كه میخواهند رفت و آمد میكنند.
ولی آن روزها اینگونه نبود، حرف مادر و پدر یكی بود، آنها بودند كه برای همه چیز تصمیم میگرفتند حتی لباسهای ما نیز توسط آنها انتخاب میشد. اگر آنها تصمیم میگرفتند مسافرت بروند ما هم قبول میكردیم انتخاب محل سفر به عهده آنان بود. حتی نوع غذا را هم آنان انتخاب میكردند. هرچه بر سر میز یا سفره غذا گذاشته میشد باید میخوردیم و حق اعتراض نداشتیم.
اگر هم اعتراض میكردیم باید شب را گرسنه به صبح میرساندیم اما امروز این فرزندان هستند كه غذای روز را انتخاب میكنند چنانچه غذایی خلاف میل فرزند خانواده پخته شود این مادر است كه تا صبح چشم به خواب ندارد و نگران گرسنگی فرزندش است.
دكتر فرانك موسوی، دانشآموخته علوم تربیتی، دلیل این جابهجایی خانوادهها را وجود رسانهها و وسایل ارتباطات جمعی میداند و میگوید: رسانهها امروز ذهن بچهها را باز كردهاند و به آنها امكان رشد استعدادها را دادهاند و از همه مهمتر اعتماد به نفس آنها را بالا بردهاند.
وی با بیان این كه مدرنیته تمام ابعاد زندگی امروز را فرا گرفته و رسانههای جمعی با وارد شدن به حوزه مدیریتی والدین، نقش تربیتی آنها را كمرنگ كردهاند، میافزاید: «امروزه به دلیل تعدد نقشها و مشغله زیاد والدین، فرزندانی كه در گذشته در دامان و كنار مادربزرگها و مادران بزرگ میشدند، امروزه به مهد كودك و مراكز سرگرمی سپرده میشوند.
وی ادامه میدهد: «به همین خاطر در گذشته فرزندان تا زمانی كه بتوانند ازدواج كنند یا به اصطلاح گلیم خود را از آب بیرون بكشند و تشكیل خانواده دهند در خانه پدری زندگی میكردند و حاضر به استقلال نبودند ولی هماكنون در جوامع صنعتی فرزندان در سن 21 سالگی از خانواده جدا شده و مستقل میشوند بدون این كه تصمیم به ازدواج داشته باشند.»
موسوی به سبك جدیدی از زندگی كه در آن والدین با همفكری رسانهها به حل مشكلات تربیتی میپردازند، اشاره و میافزاید: «انبوه پژوهشهای علمی در زمینههای تربیتی و برنامههای مشاوره و آموزشی در رسانهها، والدین را با سبك جدیدی از تربیت آشنا كرده، اما در خیلی از مواقع والدین نمیتوانند میان شیوه سنتی و نوین تربیت تعادل برقرار كنند و به كار بستن این اعمال و آموزههای تربیتی دست و پاشكسته، تاثیرات منفی بر جای میگذارد ».
برخی صاحبنظران نیز حاكم شدن نظام فرزندسالاری در دنیای حاضر را رد میكنند و معتقد هستند نظامی كه در گذشته با عنوان پدرسالاری حاكم بوده در واقع نظام بزرگسالاری به شمار میرفته زیرا همواره كوچكترها موظف بودند علاوه بر پدر و مادر از فرزندان بزرگتر نیز اطاعت كنند.
به نظر آنها امروزه این نظام به نوعی به رفاقت میان والدین و فرزندان تبدیل شده است. البته این نظریه هم وجود دارد كه در زندگی امروز، كودكانی كه تحت توجه و مركز محبت پدربزرگها، مادربزرگها و والدین هستند، انعطافپذیری بیش از حد آنها را در مقابل خود وظیفه قلمداد میكنند.
بزرگحاكمان كوچك زندگی امروز ما انتظار دارند هر چه در محیط خانه وجود دارد در اختیار قدرت آنها باشد: «من دلم میخواهد ، چون من میگویم ، من دوست ندارم ، من نمیخورم ، چون من میخواهم و...» .
این فرمانروایان خانه، دیگر نه مانند والدین خود از دیدن بزرگترها به لكنت میافتند، نه از حضور آنها برای دراز كشیدن شرمنده میشوند و نه در هنگام دخول و خروج آنان به احترام میایستند. آنها خانه را مكانی راحت میخواهند كه هیچ یك از این تشریفات را نداشته باشد. بههرحال قلمرو تصمیمگیری والدین روز به روز در خانوادههای فرزندمدار و فرزندمحور كاهش و قلمرو تصمیمگیری فرزندان افزایش پیدا كرده است.
انتظار والدین از بچهها و خواستههای عاطفی آنها از بچهها در یك جمله خلاصه میشود؛ فقط درس بخوانند. این والدین هستند كه فشار را تحمل میكنند و دائما در این نگرانی بسر میبرند كه آینده فرزندشان چه خواهد شد. روشهای ابراز و اظهار عواطف نیز تغییر كرده است.
امروزه بچهها حق دارند و میتوانند عواطفشان را اظهار كنند در حالی كه در نظام تربیتی سنتی، بچهها اجازه نداشتند كه عواطف درونی و امیال باطنیشان را آن طور كه هست ابراز كنند و باید حریمها و حجابها را نگه میداشتند.
به طوری كه بچهها برای بیان یك مطلب باید فكر میكردند كه آیا مجاز به طرح كردن آن مطلب هستند و اگر مجاز هستند چگونه باید آن را بیان كنند، ولی امروزه خیلی بیپرده و صریح خواستهها و تمایلات خود را ابراز میكنند.
با سرعتی كه پیشرفتهای علمی و تحولات صنعتی در پیش گرفتهاند هیچ بعید نیست در آیندهای نه چندان دور شاهد سبك جدید دیگری از زندگی باشیم.
اما در مورد نحوه عملکرد خود و فرزندانتان بیشتر فکر کنید . آیا واقعا تا این اندازه توجه و تسلیم بودن در برابر خواسته های آنها لازم است ؟!!!