FOR the past two years, my colleagues and I have been training dogs to go in an M.R.I. scanner — completely awake and unrestrained. Our goal has been to determine how dogs’ brains work and, even more important, what they think of us humans. Now, after training and scanning a dozen dogs, my one inescapable conclusion is this: dogs are people, too.
در دو سال گذشته من به همراه همکارانم مشغول آموزش سگها برای ورود به دستگاه اسکن ام آر آی به صورت کاملا" هوشیار و مهارنشده بودیم. هدف از این تحقیق اطلاع از کارکرد مغزدر مورد سگها و مهمتر از آن یافتن پاسخی برای این پرسش که آنها در مورد انسانها چگونه فکر می کنند. حال بعد از مطالعه بر روی 12 سگ نتیجه غیر قابل انکار تحقیقات من این است که: سگها نیزهمانند مردم هستند.
Because dogs can’t speak, scientists have relied on behavioral observations to infer what dogs are thinking. It is a tricky business. You can’t ask a dog why he does something. And you certainly can’t ask him how he feels. The prospect of ferreting out animal emotions scares many scientists. After all, animal research is big business. It has been easy to sidestep the difficult questions about animal sentience and emotions because they have been unanswerable. Until now.
نظر به اینکه سگها نمی توانند صحبت کنند، دانشمندان از روی مشاهدات رفتاری بر روی سگها نتیجه گیری میکنند که آنها به چه چیزی می اندیشند. این یک فعالیت زیرکانه ای است. کسی نمیتواند علت رفتار خاص سگ و یا احساسش راجع به موضوع خاصی را از وی سؤال کند. بررسی وتحقیق در مورد احساسات حیوانات بسیاری از دانشمندان را هراسان میکند. تحقیق در مورد سگها حرفه گسترده ای می باشد. تا حالا کنار گذاشتن سؤالات دشواری در مورد ادراک و احساس سگها با این توجیه که غیرقابل پاسخگویی هستند، به راحتی صورت پذیرفته است.
By looking directly at their brains and bypassing the constraints of behaviorism, M.R.I.’s can tell us about dogs’ internal states. M.R.I.’s are conducted in loud, confined spaces. People don’t like them, and you have to hold absolutely still during the procedure. Conventional veterinary practice says you have to anesthetize animals so they don’t move during a scan. But you can’t study brain function in an anesthetized animal. At least not anything interesting like perception or emotion.
با نگاه به مغز سگ توسط اسکن ام آر آی می توان به وضعیت درونی آن پی برد. نظر به اینکه ام آر آی در یک فضای محدود وپرسروصدا انجام می شود، مردم آن را دوست ندارند زیرا در طی این فرآیند مجبور به عدم حرکت می باشند. برای مطالعه معمول بر روی حیوانات از داروهای بیهوشی استفاده می شود. اما کارکرد مغز در حیوان بیهوش قابل مطالعه نیست. حداقل این کارهمانند مطالعه ادراک و احساس جالب نیست.
From the beginning, we treated the dogs as persons. We had a consent form, which was modeled after a child’s consent form but signed by the dog’s owner. We emphasized that participation was voluntary, and that the dog had the right to quit the study. We used only positive training methods. No sedation. No restraints. If the dogs didn’t want to be in the M.R.I. scanner, they could leave. Same as any human volunteer.
از ابتدا ما حیوانات را مانند انسانها در نظر گرفتیم. فرم رضایت نامه با الگوبرداری از فرم رضایت نامه بچه، توسط صاحب سگ امضا شد. ما تأکید داشتیم که نحوه همکاری به صورت داوطلبانه باشد و سگ این حق را داشت که روند مطالعه را ناتمام رها کند. ما فقط از آموزشهای مثبت استفاده کردیم. بدون مسکن. بدون محدودیت. اگر سگها نمیخواستند وارد دستگاه ام آر آی شود، می توانستند ابن کار را انجام ندهند. درست شبیه هر داوطلب انسان.
My dog Callie was the first. Rescued from a shelter, Callie was a skinny black terrier mix, what is called a feist in the southern Appalachians, from where she came. True to her roots, she preferred hunting squirrels and rabbits in the backyard to curling up in my lap. She had a natural inquisitiveness, which probably landed her in the shelter in the first place, but also made training a breeze.
سگ من، کالی، اولین داوطلب بود. نجات یافته از پناهگاه سگان. کالی یک سگ لاغر سیاه از نژاد ترییر میکس بود که تحت عنوان فیست در آپالانیان جنوبی، زادگاه این سگ، شناخته شده بود. همانند نیاکانش دوست داشت سنجاب و خرگوش شکار کند تا اینکه روی پای من دراز بکشد. کنجکاوی کالی که احتمالا" او را به پناهگاه رسانده بود، باعث سهولت در امر آموزش می شد.
With the help of my friend Mark Spivak, a dog trainer, we started teaching Callie to go into an M.R.I. simulator that I built in my living room. She learned to walk up steps into a tube, place her head in a custom-fitted chin rest, and hold rock-still for periods of up to 30 seconds. Oh, and she had to learn to wear earmuffs to protect her sensitive hearing from the 95 decibels of noise the scanner makes.
با کمک دوستم ، مارک اسپیواک، که یک مربی سگ است کار آموزش به کالی برای ورود به شبیه ساز ام آر آی که در اتاق نشیمن ساخته بودم، آغاز شد. او آموخت که به سمت مجرای ورودی دستگاه برود، سرش را در محفظه مخصوص داخل دستگاه به مدت 30 ثانیه قرار دهد و همچنین برای محافظت از گوشهای حساسش در مقابل صدایی به شدت 95 دسی بل که توسط اسکنر تولید میشود، از گوشی استفاده کند.
After months of training and some trial-and-error at the real M.R.I. scanner, we were rewarded with the first maps of brain activity. For our first tests, we measured Callie’s brain response to two hand signals in the scanner. In later experiments, not yet published, we determined which parts of her brain distinguished the scents of familiar and unfamiliar dogs and humans.
پس از ماهها آموزش و برخی آزمون و خطاها در اسکن ام آر آی واقعی، اولین تصاویر اسکن فعالیت مغز ما را شگفت زده کرد. در اولین آزمایشات، واکنش مغز کالی به محرک دست زدن در اسکنر اندازه گیری شد. در آزمایشهای بعدی که هنوز منتشر نشده اند، ما مشخص کردیم که کدام قسمت از مغز کالی بوی سگها و انسانهای آشنا و غریبه را از هم تمیز می دهد.
Soon, the local dog community learned of our quest to determine what dogs are thinking. Within a year, we had assembled a team of a dozen dogs who were all “M.R.I.-certified.”
به زودی انجمن محلی سگها، متوجه تحقیق ما در مورد آنچه سگها به آن می اندیشند شد و در مدت 1 سال ما 12 سگ آموزش دیده برای انجام این تحقیق در اختیار داشتیم.
Although we are just beginning to answer basic questions about the canine brain, we cannot ignore the striking similarity between dogs and humans in both the structure and function of a key brain region: the.
اگرچه ما هنوز در ابتدای راه پاسخگویی به سوالاتی در مورد مغز سگها هستیم، اما نمیتوانیم شباهتهای قابل ملاحظه بین انسانها و سگها در ساختار و عملکرد قسمت کلیدی مغز(caudate nucleus) را نادیده بگیریم. هسته کودات واقع در قسمت مرکزی مغز،در کنار تالاموس در گانگلیون بازال مغز بسیاری از گونه های جانوری است و نقش مهمی در یادگیری و حافظه دارد.
Rich in dopamine receptors, the caudate sits between the brainstem and the cortex. In humans, the caudate plays a key role in the anticipation of things we enjoy, like food, love and money. But can we flip this association around and infer what a person is thinking just by measuring caudate activity? Because of the overwhelming complexity of how different parts of the brain are connected to one another, it is not usually possible to pin a single cognitive function or emotion to a single brain region.
"کودات" پراز گیرنده های دپامین بوده و بین ساقه مغز و قشر آن قرار دارد. در انسانها، کودات نقش کلیدی در پیش بینی چیزهایی که از آنها لذت می بریم بازی می کنند. مانند غذا، عشق و پول. اما آیا می توانیم این ارتباط را کنار گذاشته و فقط با اندازه گیری فعالیت کودات به چیزی که فرد در مورد آن می اندیشد پی ببریم؟ به دلیل پیچیدگی ارتباط بین قسمتهای مختلف مغز، معمولا" نمی توان یک عملکرد و یا احساس شناختی مجزا را به یک ناحیه مجزای مغز مرتبط کرد.
But the caudate may be an exception. Specific parts of the caudate stand out for their consistent activation to many things that humans enjoy. Caudate activation is so consistent that under the right circumstances, it can predict our preferences for food, music and even beauty.
اما کودات یک استثنا می باشد. بخشهای خاص کودات برای فعالسازی استوار خیلی از چیزهایی که انسان از آن لذت می برد برجسته می باشد.پیامد فعالسازی کودات همواره ثابت بوده به حدی که تحت شرایط درستی می تواند ترجیحاتمان را نسبت به غذا، موسیقی و حتی زیبایی پیش بینی نماید.
In dogs, we found that activity in the caudate increased in response to hand signals indicating food. The caudate also activated to the smells of familiar humans. And in preliminary tests, it activated to the return of an owner who had momentarily stepped out of view. Do these findings prove that dogs love us? Not quite. But many of the same things that activate the human caudate, which are associated with positive emotions, also activate the dog caudate. Neuroscientists call this a functional homology, and it may be an indication of canine emotions.
در سگها، فعالیت کودات در پاسخ به غذا افزایش می یابد. همچنین با احساس بوی افراد آشنا، کودات فعال میشود. در آزمایشات اولیه، هنگام بازگشت صاحب سگ که برای لحظه ای از نظر دور شده بود کودات فعال شد. آیا این یافته ها نشان می دهند که سگها ما را دوست دارند؟ نه کاملا". اما خیلی از چیزهای مشابهی که کودات را در انسانها فعال میکنند و معمولا" به احساسات مثبت مرتبط می باشند، کودات را در سگها نیز فعال می کنند. دانشمندان علوم اعصاب از آن به عنوان "همسانی کارکردی" یاد میکنند و این ممکن است علامت احساسات سگ سانان باشد.
The ability to experience positive emotions, like love and attachment, would mean that dogs have a level of sentience comparable to that of a human child. And this ability suggests a rethinking of how we treat dogs.
توانایی تجربه احساسات مثبت مانند عشق و وابستگی بدین معناست که سگها نیز مانند بچه انسان دارای چنین سطحی از ادراک می باشند و این توانایی، تجدید نظر در مورد رفتار با سگها را به ذهن خطور می دهد.
DOGS have long been considered property. Though the Animal Welfare Act of 1966 and state laws raised the bar for the treatment of animals, they solidified the view that animals are things — objects that can be disposed of as long as reasonable care is taken to minimize their suffering.
سگها به عنوان دارایی در نظر گرفته شده اند. چنانچه اعلامیه رفاه حیوانات در سال 1996 و قوانین کشوری مانعی شد، برای رفتار با حیوانات. آنها این نوع نگاه را جا انداختند که سگها چیزهایی هستند که می توانند مورد رسیدگی قرار گیرند تا زمانی که مراقبت منطقی برای کاهش رنج آنها صورت پذیرد.
But now, by using the M.R.I. to push away the limitations of behaviorism, we can no longer hide from the evidence. Dogs, and probably many other animals (especially our closest primate relatives), seem to have emotions just like us. And this means we must reconsider their treatment as property.
اما حالا با استفاده از ام آر آی و با کنار گذاشتن محدودیتهای مکتب رفتارگرایی ، دیگر نمی توان شواهد را پنهان کرد. سگها و احتمالا" بسیاری از حیوانات دیگر ( مخصوصا" نزدیکترین خانواده پستانداران به ما ) به نظر می رسد احساساتی شبیه به ما دارند. این بدین معنی است که باید در مورد نحوه برخورد با آنها به عنوان دارایی تجدید نظر شود.
One alternative is a sort of limited personhood for animals that show neurobiological evidence of positive emotions. Many rescue groups already use the label of “guardian” to describe human caregivers, binding the human to his ward with an implicit responsibility to care for her. Failure to act as a good guardian runs the risk of having the dog placed elsewhere. But there are no laws that cover animals as wards, so the patchworks of rescue groups that operate under a guardianship model have little legal foundation to protect the animals’ interest.
یکی از راههای جایگزین، استفاده از یک سری قوانین محدود انسانی برای حیواناتی است که ازاحساس مثبت نوروبیولوژیکی برخوردار می باشند. بسیاری از گروههای نجات از عنوان "قیم" برای توصیف پرستار انسان استفاده می کنند که منجربه مقید کردن انسان به نگهبانش با یک مسِؤلیت التزامی برای مراقبت از وی می شود. شکست در ایفای نقش قیم خوب، خطر ترک کردن سگ و رفتن به جایی دیگر را به دنبال دارد. اما قانونی جهت پوشش حیوانات به عنوان نگهبان وجود ندارد. بنابراین کارهای جسته گریخته گروه های نجات که تحت مدل قیومیت عمل می کنند، مبنای قانونی کوچکی برای حفاظت از علایق حیوانات دارند.
If we went a step further and granted dogs rights of personhood, they would be afforded additional protection against exploitation. Puppy mills, laboratory dogs and dog racing would be banned for violating the basic right of self-determination of a person.
اگر بخواهیم قدم بیشتری برداشته و به سگها حقوق انسانی بدهیم، آنها در مقابل استثمار، بیشتر محافظت می شوند. کارخانه های تولید توله سگ، سگهای آزمایشگاهی برای تست محصولات و مسابقات مربوط به سگها به دلیل زیر پا گذاشتن حق ابتدایی فرد که همانا حق انتخاب است، ممنوع خواهد شد.
I suspect that society is many years away from considering dogs as persons. However, recent rulings by the Supreme Court have included neuroscientific findings that open the door to such a possibility. In two cases, the court ruled that juvenile offenders could not be sentenced to life imprisonment without the possibility of parole. As part of the rulings, the court cited brain-imaging evidence that the human brain was not mature in adolescence. Although this case has nothing to do with dog sentience, the justices opened the door for neuroscience in the courtroom.
من گمان نمی کنم که جامعه خیلی با در نظر گرفتن حقوق سگها به عنوان اشخاص فاصله داشته باشد. اگرچه احکام صادره اخیر توسط دیوان عالی کشور مبنی برلحاظ کردن یافته های علمی-عصبی درحکم نهایی، نوید بخش چنین امکانی می باشد. در دو مورد دادگاه حکم کرد که جوانان متخلف نمی توانند بدون امکان عفو مشروط به حبس ابد محکوم شوند. به عنوان بخشی از حکم دادگاه با ارجاع به اسکن مغز که نشان می دهد در سن بلوغ مغز به تکامل نرسیده است این حکم صادر شد. اگرچه این موضوع درمورد ادراک سگ به کار نمیرود، قضات روزنه ای برای ورود علم اعصاب به دادگاه ها باز کردند.
Perhaps someday we may see a case arguing for a dog’s rights based on brain-imaging findings.
شاید روزی ما شاهد موردی باشیم که در مورد حقوق سگها بر مبنای یافته های اسکن مغز بحث می کند.
Reference:
Berns, G. (2013, October 5). Dogs Are People Too. New York Times, p.2. Retrieved October 6, 2013, from http://www.nytimes.com.