مطلب زیر درباره هدیه تهرانی با عنوان «سوپر استار آهنی در پروژه یخی» در مجله زندگی ایده آل به چاپ رسیده است
روزگارنو: تفاوتها معمولا از همان اول مشخص است. اگر جمعی از مطرحترین سوپراستارهای سینمای ایران در جاهایی حوالی کلاس بازیگری یا سالن کنسرت یا یک مهمانی هنری پایشان به سینما باز شده است، هدیه تهرانی در مغازهای مخصوص فروش لوازم تزیینی ناخواسته با محمدرضا شریفی نیا و آزیتا حاجیان دیدار کرده و مقدمات حضورش در سینمای ایران مهیا شده و خب این یعنی به شکل واضحی ستاره یک دهه پیش سینمای ایران اصلا دنبال فیلم، بازیگری و شهرت نبوده و سرش به کارهای بیربط به هنر هفتم گرم بوده است.
بعد، وقتی هدیه تهرانی یک پسوند بزرگ به نام ستاره سینمای ایران داشت، در بیوگرافیهای معمول معلوم شد که تا قبلا از بازی کردن در نخستین فیلمش «سلطان»، هر کاری کرد بود جز بازیگری یا تلاش برای رسیدن به پرده نقرهای معروف سینما. فهرست کارهای تهرانی از نجات غریقی و آموزش شنا آغاز میشد و به طراحی لباس و کارهای هنری ختم میشد. پس خیلی بیراه نبود که بیخیال و آرام پیشنهاد بازی در فیلم کارگردان بزرگی به نام داریوش مهرجویی را رد کند و شاه نقش «لیلا» در آخر به لیلا حاتمی برسد... اما او حالا کجاست؟
* آشنایی قدیمی *
حضورش در سلطان هم شاید خیلی مربوط به علاقهاش به سینمای کیمیایی و فیلمهای قدیمیاش و دل بستن به نقش یک دختر در سینمای مردانه کیمیایی نبود. دستیار آن زمان کیمیایی، سامان مقدم بود که پیشتر از اینها با هدیه تهرانی آشنایی خانوادگی داشت و شاید اگر حضور او در فیلم سلطان نبود، تهرانی این نقش را هم به دلایل هنری سینمایی رد میکرد و منتظر نقشی مینشست که با دنیا و کاراکترش کاملا جور باشد. این دوستی و احترام متقابل بین تهرانی و مقدم به قدری بود که وقتی یکی از مجلات سینمایی، نمایشی خصوصی برای فیلم سلطان گذاشت و مجری برنامه نامی از سامان مقدم نبرد، هدیه تهرانی هم در اعتراض روی سن نرفت تا تماشاگران از دیدنش روی صحنه محروم بمانند.
* وقتی اشکش درآمد *
شاید یکی از زیباترین دلمشغولیهای یک دهه پیش اهالی سینما مربوط به پیگیری اتفاقات پشت صحنه فیلمهایی میشد که هدیه تهرانی بازیگرش بود. چون خانم بازیگر معمولا دوست نداشت یک بازیگر و اجرا کننده صرف باشد و گاهی پیشنهادها و نظراتش در زمینههای دیگر باعث به وجود آمدن جنجال و کشمکش میشد. مثلا روایت است که در فیلم «آبی» اصلا راضی به حضور بهرام رادان به عنوان نقش مقابلش نبوده و در فیلم «قرمز» هم تا مدتها با محمدرضا فروتن کنار نمیآمد. در بسیاری از فیلمها لباسهایش را خودش انتخاب میکرد و بعضی وقتها هم در رابطه با خط و ربطه داستان پیشنهادهای خودش را اعمال میکرد. حتی ایرج کریمی یک بار از او به عنوان کارگردان فیلمش «نسل جادویی» یاد کرد و این کاراکتر هدیه تهرانی است. کاراکتری که در بسیاری از نقشهایش هم بازتاب داشته است. زنی مقتدر و رئیس که به راحتی احساساتش را بروز نمیدهد. شاید برای همین بود که وقتی تماشاگران فیلم «شوکران» اشک ریختنش را روی پرده دیدند، تعجب کردند و حتی وقتی یکی از تماشاگران تهرانی را دیده بود، گفته بود: مگر شما هم گریه میکنید؟
* هدیه کمرنگ تهرانی *
اما خب سینمای ایران است و سقف کوتاهش. برای همین
سوپراستار سختگیر بعد از مدتی به حضور در فیلمهای کمدی معمولی هم راضی میشد. دیگر آن زن سختگیری نبود که نقش لیلا را به خاطر اینکه در نقشش برای شوهرش دنبال همسر دوم میگردد، رد میکند. او دیگر شده بود بازیگر فیلمی که به خواستگاری پسری میرود و برای به دست آوردن دلش هر کاری میکند. شاید چنین جو و چنین نقشهایی باعث شد کم کم از فضای سینمای ایران فاصله بگیرد و سراغ دلمشغولیهای دیگرش برود. کارهایی که البته از همان ابتدا هم زیاد علاقه نداشت رسانهای شود. حتی یکبار وقتی خبرگزاری ایلنا خبری مربوط به فعالیتهایش در زمینه گردآوری اجناس باارزش و قدیمی منتشر کرد، تهرانی بلافاصله خبرگزاری و خبرنگار مربوطه را تهدید به شکایت کرد و خواست هر چه زودتر این خبر تکذیب شود.
* یک رایحه تازه *
کم کم پیدا کردن خبری از هدیه تهرانی در سینما کار شاقی شده بود. هرازگاهی شایعه و خبری و درباره حضورش در فیلمی منتشر میشد که آخر به سرانجام نمیرسید. حتی به جلسات روخوانی فیلمنامه «دایره زنگی» هم رفت اما در آخرین لحظات کنار کشید تا آن نقش را بهاره رهنما بازی کند. ان حضورگاه گاهش هم مربوط میشد به فیلمهای آوانگاردی مثل «شبانه» که حتی در سرمایه گذاریشان هم نقش داشت اما در همین دوران، وقتی سینمای ایران دنبال یک ستاره جایگزین برای تهرانی میگشت، او سرش به کارهای دیگری گرم بود. از به بازار فرستادن عطری با نام خودش تا مرمت بناهای تاریخی. ستاره از دنیای پرهیاهوی سینما فاصله گرفته بود و به جاهای خلوت و بیسر و صدایی سفر میکرد و از امروز فاصله گرفته بود و با تاریخ و بناهای قدیمی سر و کله میزد یا بیشتر زمانش را میگذاشت پای تکمیل و به بازار فرستادن عطرش.
* همه کارهای متفرقه *
دیگر از اینجا به بعدش خیلی احتیاج به خاطره نگاری ندارد. هر چه بود و هست زمانش آنقدر نگذشته که فراموشتان شده باشد. یک نمایشگاه عکاسی پر سر و صدا و طراحی صحنه و لباس یک تئاتر و بعد حضور دوباره روی پرده سینما. ستاره بعد از سپری کردن یک زندگی کاملا ماجراجویانه و عجیب، دوباره داشت به زندگی معمولی یک
سوپراستار باز میگشت. برگزاری نمایشگاه عکس و طراحی لباس هم آنقدرها عجیب و متفاوت نبود که دیگر بازیگرهای سینمای ایران مثل لیلا اوتادی و مهناز افشار هم مشغول آن بودند. حضورش در سینما هم دیگر گیشهای را به سبک نشریات زرد به آتش نمیکشید. نقشهایی معمولی بودند که دیگران هم از پس ایفایش برمی آمدند و تماشاگران هم برای دیدنش سر و دست نمیشکستند. شاید حضور در یک محیط معمولی و کسل کننده، مدیتیشن موقت خانم تهرانی بود.
* و حالا قلب یخی *
اما حالا مثل اینکه دوباره جنجالها و کارهای عجیب قرار است آغاز شوند. از یک طرف صحبت سر این بود که هدیه تهرانی به تیم ملی یوگا پیوسته که البته شورای برون مرزی با این حضور موافقت نکرده و مربی این تیم هم گویا قضیه را منکر شده و از طرف دیگربازی در یک سریال شبکه خانگی به نام قلب یخی در راه است. سریالی به کارگردانی سامان مقدم، یعنی همان دستیار کارگردان قدیمی که زمینه ساز حضور تهرانی در فیلم سلطان شد و بعد در نخستین فیلم سینماییاش سیاوش از او استفاده کرد، بار دیگر او را راضی به کاری کرده که شاید چندان با دنیایش نسبتی نداشت.
بازی در یک سریال که در سوپر مارکتها عرضه میشود. به سبک آنونس فیلمهای سینمایی باید منتظر ماند و دید!
سوپراستار در سوپرمارکت! عنوانش برای مجلات که جالب است تا نظر خریداران و سریالهای خانگی چه باشد!