باغ وحش یا باغ خجالت؟




دیده بان حقوق حیوانات
: چه‌خبر خوبی. می‌گفتید کل شهر را هم خبر می‌کردیم. اصلا می‌توانستیم یک سور حسابی بدهیم. راستی مسوولان باغ‌وحش تهران که توانستند ببر ماده را نجات دهند پاداش‌های میلیونی گرفته‌اند یا خیر؟ حواس‌تان جمع باشد که یک موقع از قلم نیندازید.


چون این مسوولان دلسوز و عزیز خیلی کارشان درست است. می‌توانند یک ببر نر را بکشند مثل آب خوردن و آن‌وقت در بوق و کرنا کنند که ناراحت نباشید ما جلوی مرگ ببر ماده را گرفته‌ایم. آخر این هم شد حرف. آنقدر حرف با حساب و کتاب در اینجا گفته نمی‌شود که چنین حرف‌هایی منطقی و قانونمند به نظر می‌آید. من نمی‌دانم مثلا قرار بود همسایه من بیاید و از این ببر‌ها و شیرها نگهداری کند یا همین مسوولان باغ‌وحش. من که در آنجا یک حیوان درست و حسابی ندیدم. همه‌شان مشکل روحی و روانی داشتند. پلنگی آنجا دیدم که چند ساعت رو به دیوار نشسته بود و هیچ سرش را به طرف مردم برنمی‌گرداند. چرا؟ چون از همه‌کس و همه‌چیز متنفر شده است. به نظر من اگر مسوولان باغ‌وحش تهران و اصلا مسوولان شهرداری می‌خواهند یک کار مثبت انجام دهند، یک کار مثبت فقط، آن هم این خواهد بود که باغ‌وحش تهران را تعطیل کنند و همه حیوانات را یا بکشند یا به طبیعت بازگردانند. باور کنید مرگ برای این حیوانات عروسی است.

ای کاش سهراب سپهری زنده بود و شعری درباره باغ‌وحش تهران می‌گفت که به نظر من 
باغ‌وحش تهران باغ