شرکت کداک بعد از ۱۳۳ سال فعالیت اعلام ورشکستگی کرد. کداک برای سالها در دنیای دوربین و عکاسی یک برند نام آشنا بود، یک برند خاطرهساز برای ثبت لحظههای تلخ و شیرین زندگی میلیونها انسان در سراسر کره زمین، شاید ۱۳۳ سال آنقدر طولانی بود که به یک کمپانی بزرگ مثل کداک احساس جاودانگی دست بدهد و ابدی بودن، اما سرعت تغییرات در دنیای تکنولوژی بیرحمتر از این حرفهاست. کداک شکست خورد، چون چشمهایش را بست، آن هم در عصری که خلاقیتها و نوآوریهای تازه همانقدر که برای مردم جذاب و دلربا هستند میتوانند برای رقیبان خطرناک و کشنده باشند، و یک غفلت نتیجهاش مساویست با سرنوشتی که امروز کداک با آن روبرو شد، یعنی تمام شدن تاریخ برای برندی که حالا از اسبش به زیر افتاده و دیگر خریداری ندارد.

اما چه عواملی این شکست کداک را رقم زدند؟ در اینجا شاید بشود به دلایل مختلفی اشاره کرد:
- کداک بیشتر پولسازیش را مدیون فروش فیلمهای عکاسی بود، و همهی ما میدانیم که با دیجیتال شدن دوربینهای عکاسی چه خسارت جبرانناپذیری ممکن است به کداک وارد شده باشد. اما نباید موضوع را فقط به یک داستان تغییر تکنولوژیکی محدود کرد، در واقع اتفاق بزرگتر تغییری بود که در الگوهای رفتاری مردم ایجاد شد، حالا مردم دوست داشتند وسیلهای داشته باشند که همیشه همراه آنها باشد و به ارتباطات هر روزهی آنها کمک کند، و اینگونه بود که دوربینهای تلفنهای همراه وارد زندگی هر روزهی ما شدند. طنز بازی روزگار را وقتی میشود حس کرد که یک بار دیگر به شعارهای برند کداک برگردیم “لحظههای کمیاب زندگی را با یک عکس جاودانه کنید” و حالا این لحظهی تاریخی یعنی پایان کداک باید با دوربینهای دیجیتال ثبت شود، همان دوربینهای کوچکی که هر روز مردم در گوشیهای موبایل خود آنها را به این سو آن سو میبرند.
- کداک در دیدن خطر تصویر دیجیتال، گوشیهای موبایل، ارتباط آنها و تغییر عادتهای مردم شکست خورد، اما چرا آنها هیچ واکنش درستی نشان ندادند؟
- اول اینکه کیفیت پایین دوربینهای ابتدایی موبایل آنها را قانع کرده بود که خطری از این لحاظ متوجه آنها نیست، در واقع آنها ارزش نوآوریهای تازه را دستکم گرفتند، تحلیل آنها از بازار اشتباه بود. پیشنهادهای آنها کمتر از انتظار مشتریان بود و به ندرت آغاز کننده بودند. پکیجهایی که از طرف آنها پیشنهاد میشد معمولا از جریان اصلی بازار دور و غیرمهم تشخیص داده شد.
- کداک بر اساس تحلیلهای اشتباه دوربینهای دیجیتال و تلفنهای موبایل را به عنوان رقیب یا خطری برای هستهی مرکزی کسب و کارش به شمار نیاورد. این هستهی مرکزی برای آنها فیلمهای دوربین بود، و فیلم دوربین برای مشتریانی بود که خواستار کیفیت خوب بودند. اما آنها این درس تاریخ تکنولوژی را گویا فراموش کرده بودند که محصولات اولیه معمولا چندان کیفیت بالایی ندارند اما با گذشت زمان محصولات با کیفیتتر وارد بازار خواهند شد و خودشان را به عنوان محصول و خدمات غالب تحمیل خواهند کرد، همین داستانی که برای دوربینهای دیجیتال هم اتفاق افتاد.
مدیران معمولا برای سرمایهگذاری بر روی تکنولوژیهایی که ممکن است بازار یا مشتریهای فعلیشان را آشفته کند بیمیل هستند، چون چنین سرمایهگذاریهایی حداقل در ابتدا کمتر سودآورند. اما ظهور و سقوط کداک از این لحاظ نمونهایست که چگونه یک شرکت باید بین نوآوریهای تثبیت شده در بازار موجودی که او را سرپا نگه داشتهاند، مشتریان، و نوآوریهای چالش برانگیزی که از راه میرسند – تصمیم های درست را پیدا کند؛ و در این مسیر چندان هم نباید محافظهکار بود، چون گاهی بدون تجدید نظر بنیادی در استراتژیها نتیجهای بدست نخواهد آمد.