فساد
جوان متدینی بود. از این ها که تعصب دارند. دلش میخواست به دیدار دختر برود. دو دل بود. استخاره کرد. بد آمد.
بعد از چند دقیقه دوباره استخاره کرد!
فقط
زنی عاشق مردی شد. با او ازدواج کرد، اما کارش به اختلاف کشید. خواست طلاق بگیرد. گفتند:
_ نمیشود. تو فقط میتوانی شوهر کنی!
استحاله
مرد به قدری شیفته ی عقیده اش بود که میخواست با زور هم که شده همه چیز را مطابق آن تغییر دهد. حتی حاضر بود جان خود را بدهد، و چون با مخالفتی رو برو شد که مانع کارش میدید با خود گفت: جانش که از جان من عزیز تر نیست!
جلوی صف
حاکمی بود که وقتی مخالفانش زیاد و زیاد تر شدند و علیه اش راهپیمایی کردند، خودش در صف اول آنها قرار گرفت و شعار "مرگ بر حاکم" میداد و چون قرار نبود حاکم داشته باشند به عنوان "پیشوا" انتخاب شد!
مادام کاشف
وقتی شوهر مادام کوری به وی میگفت: کوری...
مادام کوری مجال نمیداد که بقیه ی حرفش را بزند، عصبی در کلامش میدوید و میگفت: خودت کوری...
توضیح: مادام کوری برای شما کاشف رادیو اکتیویته است، برای شوهرش زنش بوده!
The underlying connection was closed: Could not establish trust relationship for the SSL/TLS secure channel.