خودپرستی (Egotism) پدیده‌ای فلسفی , روانشناختی است مبنی بر ترجیه خود و خواسته‌های شخصی خود بر دیگران و خواسته‌های آنها. به بیانی دیگر خودپرستان ارتباطی است که فرد خود را در مرکز جهان (هستی‌شناسی خود) قرار داده و این موجودیت و هستی، فارغ از دیگران و دنیای آنها می‌باشد.
این مفهوم با خودشیفتگی یا نارسیسم رابطه تنگاتنگی دارد و ارتباط هر دو از طریق عشق افراطی به خود و غلوکردن در رابطه با انگاشتها و قابلیت‌های فردی است. فرد خودشیفته و یا خودپرست، دچار یک خود برتر بینی، عمیق و خیالی است که همین خصیصۀ روانشناختی، او را از حقایق موجود در محیطش دور نگه می‌دارد. وفتی این شاخصه‌های خودپرستانه به نهایت افراطی گری خود می‌رسند، موجب پیدایش جنبش هایی مانند فردگرایی خودخواهانه و نفی بشردوستی می‌شود. این افراد از دیگران استفاده ابزاری می‌کنند و خواسته‌های جمعی در ذهنیت آنها اموری عبث تجلی می‌کند و دائم از جمع گرایی فرار می‌کنند.

خودپرستی روانشناختی ( Psychological egoism) به این امر اشاره دارد که انسان‌ها معمولاً از طریق انگیزه‌های درونی خود برانگیخته می‌شوند. حتی اگر این اعمال چهره‌ای بشردوستانه هم داشته باشند، باز هم برای رضایت فردی خود شخص انجام می‌گیرند. این نظریه مدعی است که کمک افراد به دیگران در نهایت برای نفع و لذت شخصی است. بسیاری از ابعاد این نظریه غیرهنجاری است زیرا تنها مدعی توصیف چگونگی است و به «چگونه باید بودن» پدیده‌ها و بلقوه کردن حرفها کاری ندارد. اما به هر صورت این مبحث با دیگر شاخه‌های خودپرستی مانند خودپرستی اخلاقی و خودپرستی عقلایی مرتبط می‌شود و گاه بسیاری از نیت‌های پنهانی بشر را توصیف می‌کند.
والاترین جنبه خودپرستی روانشناختی، لذت‌باوری روانشناختی است که همانند تئوری خودپرستی، ادعا می‌کند پسآمد نهایی عملی که بشریت به صورت داوطلبانه انجام می‌دهد، برای جستجوی لذت و دوری از درد و رنج است. اما اختلاف پنهان این دو مبحث در این است که یکی به خود انگیختگی بدون تفکر به تمام جنبه‌های سودجویانه کارها توجه دارد و دیگری بر لذت جویی مطلق.
خودپرستی روانشناختی دارای وجوه متناقضی است. بعضی از طرفداران آن مانند جرمی بنتهام آن را انعکاسی از رفتار پنهانی و نیت انسانی که بنا بر تجربه گرایی فاش شده‌است، می‌دانند و در مقابل تئوریهایی مانند تئوری تحول رفتار انسانی را پیچیده تر از آن می‌داند که تنها با در نظر گرفتن پسآمدهای منفعت طلبانه و یا لذت جویانه مرتبت گردد.


بخشایش و توجیه خودپرستان
در نگاه اول خودپرستی روانشناختی را می‌توان کاملاً غیر عقلایی پنداشت زیرا بسیاری از اعمال بشر که کاملا معمول و واضح اند ذیل تعریفی که خودپرستی از انگیختگی ارایه می‌دهد،،قرار نمی‌گیرند (مانند فداکاری، از خودگذشتگی، خدمات رایگان و..). دیوید هیوم زمانی نوشت: کدام رمز نهانی در وجود مادران می‌تواند اشتیاق به قربانی شدن برای فرزند را ایجاد کند؟ و یا حزن و اندوهی که پس از مرگ فرزند بر وجود او پیش خواهد آمد و او را به سوی مرگ سوق خواهد داد؟

براساس همین گفته‌ها نمی‌توان گفت که «رفتار مادرانه» و یا فداکاری و از جان گذشتگی و امثال اینها، ذیل تعریف خودپرستی روانشناختی قرار گیرند اما به صورتی دیگر می‌توان توجیه کرد که افکاری که بشر را مجبور به انجام این کارهامی کنند ممکن است تفکراتی مانند پاداش اخروی، احترام و یا آبرو و یا انتظار پاداش و ترس از تنبیه باشند.
______________
تدوین:سارا رنجبر