Resigzed Image Click this bar to view the full image.






تيترآنلاين - «سازمان محيط زيست پاسخگو باشد» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم مرجان حاجي حسني است كه در آن مي‌خوانيد؛

آخرين ببر ايران حدود 52 سال پيش با گلوله يک شکارچي به زمين افتاد و از آن روز به بعد ايران ماندو حسرت جاي خالي ببر. سوم ارديبهشت امسال اما در رسانه ها سروصدايي برپا شد و مسوولا ن محيط زيست نويد دادند که حسرت از دست دادن ببر ايراني به پايان رسيد و قرار است نسل اين حيوان زيبا در کشور، احيا شود.

جريان از اين قرار بود که ما يک جفت پلنگ به کشور روسيه داديم و آنها علي رغم مخالفت مردم و رسانه هايشان، يک جفت ببرسيبري را در ازاي آن پلنگ ها عازم کشور ما کردند.

روزهاي اول کلي آرزوي زيبا در سرمسوولين محيط زيست پرورانده شد و اين توهم تا جايي پيش رفت که اعلا م شد ببر ماده باردار است.

تصور تولد توله ببرها و بازي کردن آنها در ميان درختان انار ميانکاله، حبابي رنگي در ذهن مسوولين ما ايجاد کرد که در همان توهمات باقي ماندند و فراموش کردند، اين مهمانان تازه وارد که از سرزمين هاي سرد عازم کشور ما شده اند نمي توانند مدت زيادي درهواي گرم و آلوده تهران دوام بياورند.

مسوولين همچنان تصوير رنگي توله ببرها را در ذهنشان پررنگتر مي کردند و اتفاقات پيش رو را با رسانه ها در ميان مي گذاشتند که طي 10 سال آينده چنين خواهد شد و چنان خواهد شد. در همان زمان اما روزي که به ديدار ببرها رفتم، ديدم ببرها در قفس هاي تنگ و کثيف باغ وحش در حسرت سرزمين مادريشان هر روز بدحالتر از ديروز، به آينده اي مبهم و تاريک مي نگريستند. باغ وحش ارم شايد براي بچه هاي بازيگوش يک مهد کودک جذاب و ديدني باشد اما آنچه مسلم است براي ببرهايي که در کشور روسيه و در ناز ونعمت به سر مي بردند، فقط يک زندان غمبار است که هيچ آينده خوشي را برايشان تصوير نمي کند.

منطقه حفاظت شده ميانکاله که قرار بود در روزهاي آغازين ورود ببرها به ايران براي اسکان مهمانان دوست داشتني ما آماده شود بنابه گفته مسوولا ن به دليل کمبود اعتبار آماده نشد و ببرها ناچار شدند محيط آلوده باغ وحش ارم را با غذايي تحمل کنند که چه باب ميلشان بود و چه نبود بايد با آن کنار مي آمدند چرا که در باغ وحش ارم غذايي به غير از گوشت الا غ و گاهي سرالا غ براي گوشتخواران سرو نمي شد. از غذا که بگذريم شرايط آب و هوايي و قرار گرفتن در معرض ديد بازديدکنندگان مسائلي نيست که ببر سيبري به آن عادت داشته باشد. لازم به يادآوري است که به محض ورود پلنگ هاي ايراني به کشور روسيه که با هواپيماي اختصاصي وارد اين کشور شدند ولاديمير پوتين نخست وزير اين کشور شخصا به ديدن پلنگ هاي ما رفت و اين ديدار تاکنون چندين بار صورت گرفته است. اما ببرهاي روسي در باغ وحش مورد بازديد بچه هاي مهدکودک و پيش دبستاني قرار گرفتند.

بچه ها هم در بازديد از ببرها پفک نمکي و چيپس هايشان را داخل قفس اين مهمان عزيز پرت مي کردند تا عمق علاقه شان را به آنها ثابت کنند. آماده سازي منطقه حفاظت شده ميانکاله آنقدر به درازا کشيد که ببرها ناچار شدند 8 ماه در داخل قفس با مهمان نوازي ما دست و پنجه نرم کنند تا اينکه سرانجام ، ببر نر پشت نرده هاي آهنين باغ وحش ارم جان خودرا از دست داد و خبرها حاکي از آن است که ببر ماده هم حال و روز خوشي ندارد و همين روزهاست که او هم جان بسپارد. حالا ديگر نه آرزوي رنگيني مانده و نه روياي بازي توله ببرها در ميان درختان و نه پروژه عظيم احياي ببر ايراني! اين روزها آنچه مانده سرافکندگي ما در مقابل روس ها و بعد در مقابل اکوسيستم ايران است که نه تنها نسل ببر را احيا نکرديم بلکه از همان تعدادي هم که در روي کره زمين باقي مانده بود با ندانم کاريهايمان يک عدد کم کرديم.

البته سرافکندگي بالاتر ما در حضور خداوند و دينمان اسلام است. چرا که ما پيرو پيامبري هستيم که همواره تاکيد فراوان به حفظ حقوق حيوانات داشتند; آن وگاه، اينگونه حيوان زبان بسته را اسير خودخواهي و ندانم کاري و کاغذ بازي هاي خود کرديم و از سرزمين اصلي اش آواره و در پشت ميله هاي باغ وحش وادار به مردن کرديم. شايد ما شايستگي يک اکوسيستم سالم را نداريم و بهتر است از اين پس به جاي تخيلات رنگين احياي شير و ببر ايراني، به همين گربه هاي خياباني اکتفا کنيم و بيشتر از اين خود را مديون محيط زيست نکنيم.