نازگل,ته تغاری بابا و دختر نازنازی مامان است.اما ناز پروده نبوده,نیست و افتخارش هم همین است. وقتی هنوز دانش آموز دبیرستان بود خواهربزرگش دخترش را نزد آنها می گذاشت و سرکار می رفت. گلی هم که نگران سن بالاو بیماری مادرش بود با کمال میل از خواهر زاده اش نگهداری می کرد . حتی یک بار هم گلایه نکردو نگفت که بچه خواهرم را من نباید بزرگ کنم ,من خودم نوجوانم و نیاز به مراقبت دارم.
به آشپزی و هتلداری علاقه داشت اما به اصرار یکی از خواهرانش وارد رشته ارتباطات شد که متاسفانه هیچ علاقه ای به آن نداشت به این دلیل هر روز دانشگاه به اندازه یک سال از عمرش می کاست اما خود کرده را تدبیر نیست.
غیرت یک خصلت مردانه است این تصوری است که در ذهن بسیاری از مردم نقش بسته و تصور می کنند این خصلت در خانم ها محلی از اعراب ندارد اما گلی و گلی ها ثابت کرده اند که اینطورنیست.
خدا نعمت را بر پدر گلی تمام کرده و 5 دختر سالم که هرکدام یک لشکر اندبه او ارزانی داشته اما به طور قطع پرداخت هزینه های هرکدام از آنها چندان آسان نبوده و نخواهد بود بنابر این گلی برخود واجب میدید که در تامین هزینه های دانشگاه آزاد به پدر کمک کند بنابر این از همان روزهای نخستین دانشگاه در جستجوی کار برآمد . مدتی هم در یکی از خبرگزاری های نیمه دولتی کار کرد اما روحیه اش با خبرنگاری مطابقت نداشت و با وجود حمایت های خواهر و شوهر خواهرش کار را رها کردو در جستجوی حرفه ای برآمد که با خواست هایش مطابقت داشته باشد.
پس از مدت کوتاهی در یک تالار پذیرایی مشغول به کارشد و به پذیرایی از میهمانان تالار که برای جشن,ازدواج و افطار گرد هم می آمدند می پرداخت .حقوقش چندان بد نبود و از این بابت خدارا شکر می کرد.
یکبار یکی از همکارانش از او خواست تا در یک تالار دیگر به صورت قرضی یک شب کارکند اما نمی دانست که آن شب به یکی از سخت ترین شبهای زندگی اش بدل خواهد شد. هنگام ورود به تالار تمام وسایلش راتحویل گرفتند و مجبورش کردند لباس فرمی که به تنش گریه می کرد بپوشد آخر شب اما ماجرایی اتفاق افتاد که برای گلی داستان ما بس گران می آمد و پژمرده اش کرد.
مدیرتالار یکی از کارمندان خانم ویکی از کارمندان آقایش را مجبور کرده بود تا تمامی کارکنان را موقع خروج تفتیش کنند تا مبادا چیزی ندزدیده باشند!! برای کسی که برای تهییه پول حلال تا پاسی از شب کار می کند تا روزی حلال بدست آورد این رفتار بسیار سنگین خواهد آمد به همین خاطر گلی پس از تفتیش بدنی حاضر نشد حقوقش را که حقش بود دریافت کند و پاکت را به صاحب تالار که یک سرهنگ خیلی مسن بازنشسته بود داد و گفت به نظرم شما محتاج ترید .
گلی 20 ساله آن شب بزرگترین درس زندگی را به یک پیر مرد 70 ساله داد.
اما این برخورد باعث عقب نشینی گلی نشد و تمام چهار سال تحصیل تلاش کرد و بیشتر هزینه های دانشگاهش را خودش پرداخت ومبلغی هم برای تهییه جهیزیه اش پس انداز کرد.
به راستی بعد هر سختی آسانی است.
این وعده خداوند است وعده ای که خدا در قرآن به ماداده و در آن هیچ تردیدی نیست اما نگارنده این آیه را با دیدن زندگی گلی با پوست و گوشت خود احساس کرد و به یقین رسیده است.
او این روزها زندگی شیرینی دارد از تهران مهاجرت کرده وزندگی معمولی وخوبی را می گذراند.دست از تلاش نکشیده اما فرزندش را به هرچیزی ترجیح می دهد و امید وار است شیر دختری مثل خودش تحویل جامعه کند.
The underlying connection was closed: Could not establish trust relationship for the SSL/TLS secure channel.