چند سال پیش برای معاینه چشم برادر کوچکم نزد یک چشم پزشک متخصص کودکان رفتیم آقای دکتر وضع مالی خیلی خوبی داشت مطبش در یکی از گرانترین نقاط شهر تهران واقع بود و چندین رزیدنت ,پرستار و منشی برایش کار می کردند.
به عنوان یک متخصص هم ویزیت گرانی دریافت می کرد . وقتی وارد مطب شدیم و چند کلام سلام واحوالپرسی پدرم از طرز تلفظ کلمات و به ویژه طرز تلفظ حرف" ق" حدس زد دکتر از هم استانی هایش باشد . بالاخره نتوانست بر کنجکاوی خود غلبه کند و از دکتر سوال کرد.
دکتر هم ضمن دادن پاسخ مثبت به پدرم از اینکه یکی از هم استانی هایش را دیده خوشحال شدبه این ترتیب سرصحبت باز شد و دکتر از هوش مردم میبد گفت و از سختی هایی که برای گرفتن تخصص کشیده است.
دکتر یزدیان این روزها یکی از مطرحترین متخصصان چشم پزشکی کودکان است و علاوه برتدریس دردانشگاه و کار در مطب در چندین بیمارستان مطرح و بزرگ تهران جراحی های مهم و دشواری را انجام میدهدو از همه کشور برای درمان وجراحی نزد او می آیند.
او می گفت از کودکی به کار های پزشکی علاقه داشته و در روستا هر گاه حیوان زبان بسته ای پایش می شکسته با علاقه آن را می بسته و از او مراقبت می کرده است.
می گفت حتی گاهی دست و پای بعضی حیوان های زبان بسته را می شکسته تا کار یاد بگیرد!! البته امیدوارم این حرفش من باب مزاح بوده باشد!
وقتی در دانشگاه تهران پذیرفته می شود چندان ثروتمند نبوده بنابر این سالی یک کفش بیشتر نمی توانسته بخرد بنابر این با دمپایی مسیر طولانی محل زندگی تا دانشگاه را می پیموده و بعد از رسیدن به نزدیکی های دانشگاه برای حفظ آبرو کفش به پا می کرده.
همیشه علاوه برتحصیل کار می کرده و مخارج دانشگاه و زندگی در تهران را خودش تامین می کرده است.
می گفت رمز موفقیتش تلاش و درس خواندن زیاد بوده است.
او معتقد بود که دود چراغ خوردن از آن ضرب المثل هایی است که با گوشت و پوستش احساسش کرده و در زمان حکومت شاه خیلی ها بودند که به ضرب پول و موقعیت اجتماعی وارد دانشگاه می شدند اما حتی یکی از آنها به موفقیت چندانی دست پیدا نکرده است اما تمام دوستان زحمتکشش حتی اگر هوش زیادی هم نداشتند این روزها جزو بهترین پزشکان هستند.
دکتر حرف های جالب زیادی برای گفتن داشت وقتی از توانایی و مهارت های جوانان و شاگردانش می گفت چشمانش برق می زد.اما معتقد بود همت و تلاش هم دوره ای های او بیشتر از جوانان امروز بوده دلیلش را هم سختی ها و دشواری های زندگی در 30 سال گذشته می دانست و آرمان خواهی جوانان آن دوره که سبب می شده بیش از پیش تلاش کنند.
موقعی که ازمطب بیرون می آمدیم دکتر به رسمی که برای همه بیمارانش داشت یک اسباب بازی به برادرم داد اما بدون اینکه حتی خودش هم بداند به من درس زندگی داد.
The underlying connection was closed: Could not establish trust relationship for the SSL/TLS secure channel.