من هنوز هم 18سالهام
چند ماه پیش به پشت صحنه برنامه «بوستان دوستان پورنگ» رفتم تا با او درباره ساختار و محتوای برنامهاش صحبت كنم، اما موضوع مصاحبه دوبارهمان عید نوروز بود. در این مصاحبه چندان كاری به شیوههای اجرای او نداشتیم. داریوش فرضیایی از شیطنتهایش در دوران كودكی گفت و خاطراتی كه از آیین باستانی نوروز دارد.
در این گفتوگو سعی كردم به پاسخ این سوال برسم كه یك مجری چطور میتواند اینقدر شاد و پرشور و نشاط باشد. فرضیایی، شادترین مجری حال حاضر تلویزیون است. او سعی میكند در برنامههایش بخشی از این شادی را به بینندگانش هم منتقل كند. معمولا استادان روزنامهنگاری میگویند تغییرات رفتاری مصاحبهشونده را باید داخل پرانتز نوشت. در این مصاحبه چون عموپورنگ دائما شاد و خندان بود، از نوشتن این كه كجاها خندید خودداری كردیم!
این گفتوگو در پشت صحنه برنامه «بوستان دوستان پورنگ» انجام شد.
عمو پورنگ لحظه سال تحویل و سر سفره هفتسین چه آرزویی میكند؟
این را صادقانه میگویم نه از روی خودنمایی، آرزو میكنم همه مردم در رفاه و شادی و نشاط باشند. مطمئن باشید وقتی دیگران شاد باشند من هم شادم. شما هم شادید. وقتی همه آرام و بشاش باشند این آرامش روی شما هم تاثیر میگذارد.
خب همه دوست دارند شاد باشند. راه رسیدن به این شادی چیست؟
ما شاد شدن را خیلی دشوار كردهایم. شادی را در دستانداز قرار دادهایم و توی دالانها بردیمش. از نظر من شادی همان لحظهای است كه تو به هیچ چیزی فكر نمیكنی. به این فكر میكنی كه تن سالم داری و نفس میكشی. آن لحظهای است كه دم را غنیمت میدانی. الان معنای شادی عوض شده است. الان شادی یعنی پول زیاد، تفریح زیاد و داشتن امكانات فراوان. در صورتی كه خیلیها این امكانات را دارند اما قلب شاد ندارند.
میگویند شادی مثل پروانهای است كه نباید دنبالش بدوی. باید آرامش داشته باشی تا پروانه خودش بیاید روی شانههایت بنشیند. درست است؟
بله. كاملا قبول دارم. بچهها با داشتن یك عروسك كهنه دستساز شاد و خوشحال میشوند. نمیخواهم بگویم كه آدم بزرگها هم باید شادیشان در یك عروسك باشد، اما آدمبزرگترها میتوانند شادیشان را در چیزهای قشنگ و ساده پیدا كنند. میتوانند با یك كارت تبریك دستنویس شاد بشوند.
ما با خودمان میگوییم طرف با این همه سرمایه چرا یك كارت تبریك خشك و خالی فرستاده. چرا سكه و تراول ضمیمهاش نكرده است.
تا حالا چند برنامه در ایام عید اجرا كردهای؟
نشمردهام، اما پنج شش سالی میشود كه عیدها در خدمت بچهها هستم.
در این برنامهها به لحاظ موضوعی بیشتر روی چه مسائلی تاكید میكنید؟
در عید به موضوعاتی مثل عیدی گرفتن، آداب دید و بازدید و احترام به بزرگترها میپردازیم.
به بچهها یادآوری میكنیم كه در بهار همه چیز نو میشود. پس باید غم و كدورت را كنار گذاشت. من خیلی دوست دارم كه نوروز ما سنتی بماند و مدرن نشود. نوروز سنتی یعنی همان تخممرغهای رنگی و دید و بازدیدهایی كه روستاییها انجام میدهند. اول صبح كوچكترها به دیدن بزرگترها میرفتند و هدیه میگرفتند.
منظورت از نوروز مدرن تبریك گفتن عید با پیامك است؟
بله. الان طرف زورش میآید به دید و بازدید برود، مینشیند پشت رایانه با دوستش چت میكند یا این كه با این موبایلها پیامك میزند. قبلا این چیزها نبود. من حتی با نامه نوشتن هم مخالفم. به نظر من آدم باید زحمت بكشد، مسافتی را برود، دوستانش را ببیند و برگردد. لذت عید به این است.
بیشتر دوست داری عیدی بدهی یا بگیری؟
شما شاید بخندید، اما هنوز خیلی از روحیات كودكانه در من زنده است. من خیلی دوست دارم عیدی بگیرم. خیلیها ممكن است بخندند. بگویند مرد به این گندگی عیدی گرفتن ندارد كه. بابا باید عیدی من را بدهید! حالا حتما كه نباید پول باشد. یك شاخه گل هم بدهید قبول است. بعضیها میخندند و این قضیه را جدی نمیگیرند. بعضیها خجالت میكشند به یك آدم بزرگ عیدی بدهند. در صورتی كه برادر به برادر باید عیدی بدهد.
حالا خودت هم به بزرگترها عیدی میدهی؟
من دارم از خودم هم انتقاد میكنم. نمیخواهم فقط دیگران را زیرسوال ببرم. من سعی میكنم این فضا را بشكنم. چند وقت پیش تولد مادرم بود. برای اولین بار برایش در 79 سالگی جشن تولد گرفتم. خودش خبر نداشت. البته نه جشنی كه شما تصورش را میكنید. همه جمع شدیم. 2 كیلو كیك هم خریدیم و به مادرم گفتیم تولدت مبارك. بچه خواهرم برف شادی میزد.
بعد از تحویل سال، اول از همه به چه كسی عیدی میدهی؟
اول به پدر و مادرم، بعد به خواهرها و برادرزادههایم. به برادرهایم عیدی نمیدهم، چون سنشان زیاد است. اول از همه صورت مادرم را میبوسم و بغلش میكنم.
به دیگران عید را چطوری تبریك میگویی؟
رو در رو تبریك میگویم. تبریك پیامكی را دوست ندارم. موبایلم را میبندم، چون میدانم بارانی از پیامك برایم میآید. همه یك سری جملات ثابت را از روی هم كپی میكنند. صد تا پیامك یك جور میآید. من دوست دارم هر كس زاییده فكرش را برایم بفرستد؛ مثلا بزند به یادت بودم. عیدت مبارك.
میانهات با سبزی پلو با ماهی روز اول سال چطور است؟
بعضی وقتها پیش آمده این غذا را بخورم و بعضی وقتها نشده. الان چهار پنج سالی است كه سبزی پلو با ماهی نخوردهام. سن مادرم بالا رفته. من هم انتظار ندارم سبزی پلو با ماهی را با آن ظرافت برای من بپزد.
مگر خودت بلد نیستی درست كنی؟
ماهی را بلدم؛ اما سبزی پلو را نه.
كاری ندارد كه یك كم سبزی را قاتی پلو میكنی و ادامه ماجرا!
بله، گفتنش راحت است. به خود شما هم بدهند درست كنی به جای سبزی پلو یك چیز دیگری میشود. باید سبزی را پاك كنی و تفت بدهی و از این جور كارها. من بلد نیستم.
تا حالا عید شمال بودهای؟
من هیچ عیدی شمال نبودهام. بیشتر تهران بودم یا خارج از كشور. 5 سال ممتد هم بازیگر برنامه زنده رادیو بودم. با خانم ژاله صادقیان و آقای نصرتالله اكبری برنامه اجرا میكردیم.
برایت سخت نبود لحظه سال تحویل در حال كار باشی؟
نه اتفاقا خیلی خوش گذشت. لحظه سال تحویل همه گریه میكردیم. همه دعا میكردیم مخصوصا برای مریضها. لحظه سال تحویل چون هیچ كس ما را نمیدید راحتتر میتوانستیم گریه كنیم.
این اشكی كه میریزی اشك شوق است یا حسرت؟
اشك شوق است، اشك حسرت نیست. در آن لحظه سال تحویل یك حس قشنگی به تو دست میدهد.
بعضیها میگویند تبریك گفتن عید كاری بیمعناست. مگر یك سال پیرتر شدن هم تبریك گفتن دارد؟
نه، من میگویم ما یك سال عمر از خدا گرفتهایم. یك سال بیشتر عمر كردهایم و بیشتر بندگی خدا را كردهایم. پس باید جشن بگیریم. شما چرا 40 سالگیتان را جشن میگیرید؟ چون عقلتان در این سن كامل میشود.
حالا راستش را بگو، عقل تو كامل شده است؟
من سنم را نمیگویم. من 18 سال دارم. اصلا فرض كن تاریخ تولد من 1320 باشد. چه اهمیتی دارد. مهم این است كه من 18 سال دارم. چرا وقتی این را میگویم همه میخندند؟ ما به سن شناسنامهای آدمها نباید كاری داشته باشیم. من 18 سال دارم. وقتی من این را تكرار كنم یك امید و نشاطی را به دیگران منتقل میكنم.
دارم خودم را با یك دنیای شاد هماهنگ میكنم. كسی نباید بگوید چون تو سنت بالا رفته باید كنار بروی. به نظر من خلاقیت و پویایی ربطی به سن ندارد. یك نفر 70 سالش است و هنوز هم دیگران را از ذهنش تغذیه میكند. چه ربطی دارد؟
وسایل سفره هفتسین را خودت میچینی یا آماده میخری؟
من معمولا خودم به خرید نمیروم، چون خرید كردن من برای همه جالب است. میخواهند بدانند چی میخواهم بخرم، چطوری میخرم و چقدر میخرم. من معمولا اجناس را نشانه میگیرم و كسی را میفرستم كه بخرد. بعضی وقتها خواهرم میخرد و بعضی وقتها همسایهها.
به نظر تو چرا در سفره هفتسین تنگ ماهی میگذارند؟
ماهی نشانه سرزندگی است. ماهی در دریا و اقیانوس زندگی میكند و دریا هم بیكران است. ما باید خود ماهی را در نظر بگیریم نه تنگش را. خود ماهی نماد حركت روبه جلوست.
این كه میگویند ماهی در لحظه سال تحویل دمش را تكان میدهد درست است؟
من یكی دو بار لحظه سال تحویل به ماهی توی تنگ خیره شدم، تكان نخورد. برایش بشكن هم زدم، اما تكان نخورد. من جز حركت ماهی چیزهای دیگری هم شنیدهام. یك نفر سفارش میكرد، سه تا سكه را در لحظه سال تحویل زیر خاك مدفون كن. بعد از سال تحویل آنها را در جیبت بگذار چون بركت دارد.
میگویند لحظه تحویل سال هر كاری بكنی تا آخر سال مشغول همان كار هستی. تو لحظه سال تحویل چه كار میكنی؟
من لحظه سال تحویل قرآن به دستم میگیرم. میدانم این قرآن به من كمك میكند. كمكم میكند در ناملایمات دچار كم لطفی و بیمهری به مردم و خانوادهام نشوم.
به نظر تو سالی كه نكوست از بهارش پیداست؟
بله، من به این رسیدهام. بعضی وقتها در بهار باران خیلی خوبی میآید. همه خوشحال میشوند؛ اما اگر بهار خشك باشد تا آخر سال هم خبری از باران نمیشود.
نظرت درباره ضربالمثل صد سال به از این سالها چیست؟
من آخرش نفهمیدم 100 سال به این سالهاست یا 100 سال به از این سالها. احتمالا باید «به» باشد. شاید هم سیب، گلابی و پرتقال!
به نظر تو با یك گل بهار میشود یا نمیشود؟
واقعا نمیشود. در بهار باید دشتها و لالهزارها پر از گل بشود. وقتی یك گل میروید تو باید بفهمی كه آن بهار اساسا مشكل دارد. نمیشود كه در فصل شكوفایی فقط یك گل شكوفا بشود. باید همه چیز با هم هماهنگ باشد.
من بچه پایین شهر تهرانم. روز اول عید لباسهای نویمان را میپوشیدم و میآمدیم بیرون به بقیه بچهها نشان میدادیم. وضعمان خوب نبود؛ اما اینجوری نبود كه بچهها نتوانند لباس نو داشته باشند. یادم میآید قبل از این كه با مادرم به خرید برویم، من تنهایی میرفتم لباسها را نشان میكردم و به مادرم میگفتم همانها را برایم بخرد.
انشای علم بهتر است یا ثروت را چطور مینوشتی؟
آن موقع ما بچه بودیم. مینوشتیم ما علم را میخواهیم. الان میفهمم كه علم و ثروت هر دو در امتداد هم خوب هستند.
این كه در تعطیلات نوروزی هم برنامه اجرا میكنی برایت سخت نیست؟
چرا، كار زیاد من را خسته میكند. بعضی وقتها از كار زده میشوم. درست است كه كار عشق است و ما با عشق كارمان را انجام میدهیم، اما بعضی وقتها ممكن است عشقزده بشویم.
روز سیزده به در میروی به دامان دشت و طبیعت؟
اگر بروم با پوششی میروم كه كسی من را نشناسد.
دروغ 13 هم میگویی؟
من به این چیزها اعتقاد ندارم. دروغ سیزده من این است كه عدد 13 اصلا وجود ندارد. یعنی باید بگویی یازده و بعد سیزده. اینها خرافات است. تازه من سبزه هم گره نمیزنم. میگویند اگر گره بزنی بختت باز میشود.
خوب شد یادم انداختی. حالا كه صحبت بخت و ازدواج و اینها شد، میخواهم یك سوال خصوصی بپرسم. خیلیها به من گفتند از عمو پورنگ بپرس آیا خودش هم بچهای دارد و كی ازدواج كرده و از اینجور سوالات.
من از این آدمها یك سوالی میپرسم. مساله ازدواج من برای شما چه جذابیتی دارد؟ من دوست ندارم درباره این مساله شخصی صحبت كنم. من خودم بچه ندارم؛ اما دارم به بچههای مردم خدمت میكنم.
|