"باد روزی که همه آزاد باشیم": روز جهانی زن

مارس 2010






Resigzed Image Click this bar to view the full image.





اگر بخواهم خودم را توصیف کنم، اولین کلماتی که بر زبان خواهم آورد "فـمنیست و وگان" خواهد بود. این کلمات تا حدی گویای این اند که من کیستم، از آنطور که جهان را میبینم گرفته تا راهی که برگزیده ام.

متاسفانه، امروزه فـمینیسم را یا نامربوط میدانند یا منحصرا سر منشاء یک مشت مرد ستیز پر مو! اما این کلیشه همانقدر احمقانه و مضک است که فکر کنیم وگانها افرادی کم بنیه و رنگ پریده اند که با کاهوی پلاسیده زنده اند.

نامربوط دانستن فـمینیسم در دنیایی که هنوز از هر 3 زن یکی مورد تجاوز قرار میگیرد، وقتی هنوز برای انجام کار یکسان 25% کمتر از مردها حقوق میگیرند، وقتی تولید کننده ی 70% غذای جهان هستند و در عین حال مالک کمتر از 2% زمینهای جهان اند و وقتی هنوز با محترم شمرده شدن در تمام دولتهای جهان فاصله ی بسیار داریم، برایم تکان دهنده است.


از وقتی به یاد دارم،فـمینیست بوده ام اما تنها 3 سال است که وگان ام. من و همسرم، بلافاصله پس از دیدن فیلم Meet Your Meat به سمت وگانیزم رفتیم و از آن زمان هرگز به عقب بازنگشته ایم. هرچه بیشتر درگیر مسائل حقوق حیوانات شدم و هرچه بیشتر برای تبلیغ وگانیزم تلاش کردم، بیشتر پی به این نکته بردم که فلسفه ی اعتقادات جدیدم به سادگی برخاسته از اصول فمینیستی عزیزم هستند. به سرعت متوجه شدم که موقعیت اقتصادی و سیستم سیاسی اجتماعی فعلی که از بهره کشی از زنان سود میبرد، از استثمار حیوانات هم منتفع می گردد. ارتباط این دو فلسفه اکنون برایم آشکار است اما همیشه اینطور نبوده و برای اکثر مردم هم اینچنین نیست.

و امروز میخواهم این درک را با شما هم شریک شوم.


آنطور که من میبینم، همان طرز تفکری که به مردها اجازه میدهد زنان را استثمار کنند، شی تصور کنند و آزار دهند همان طرز تفکری است که به انسانها اجازه می دهد حیوانات را مورد بهره کشی قرار دهند، شیء بینگارند و آزار دهند. هر دو ریشه در قابلیت شی انگاشتن و دد منشی در قبال یک موجود سوهشدار دارند. و هر دو برای خدمت رسانی و مصرف انسان- به خصوص مذکر- چه بصورت واقعی و چه استعاری.
فراتر از اینها، شباهتهای حقیقی زیادی در ظاهر و ابزار تبلیغاتی وجود دارد که حیوانات صنعتی و زنان را در مقیاسی وسیع به جهان عرضه میکند. به تبلیغات مجلات برای لباس زیر، عطرهای مردانه و حتی برخی غذاهای خاص فکر کنید... و حالا به تبلغیات غذا فکر کنید. بدن زنها همیشه به به اعضای با ارزش شکسته می شود – سینه ها، شکم صاف، پاها- که تحسین می شوند یا بصورت استعاری "مصرف می شوند".اعضای بدن حیوانات هم به همین ترتیب به عنوان اشیایی که باید شکسته شوند و "مصرف شوند" – اما اینبار واقعی.



زنان را با نامهایی حیوانی میخوانند (مانندchicks, bitches, cougars, cows یا bunnies). با هدف "انسانیت زدایی کردن" زنان را مدام با حیوانات مقایسه می کنند. درست مانند حیوانات، زنان هم در طول تاریخ به عنوان "دارایی" دیده شده اند. و درست مانند حیوانات، ما را هم به قدر کافی با هوش نمیدانند که قادر باشیم از عهده زندگی خود بر آییم و نیازمند رهبری دائم و حفاظت شدن هستیم. این، به نوبه ی خود، باعث میشود از زنان بر خلاف میل و رضایتشان استفاده شود، و با آنان به عنوان موجوداتی که لایق داشتن "صدا"، "نظر"و "کنترل بر زندگی خود" نیستند برخورد شود.


زنان و حیوانات مونث تمام گونه ها غالبا صرفا به دلیل قدرت تولید مثل مورد تمجید قرار میگیرند و در نتیجه به محض اینکه باروری شان افول میکند، دور انداخته می شوند یا به حاشیه رانده می شوند. این در حالیست که تمام حیوانات، نر و ماده، در این فرآیند صنعتی رنج می برند ولی باز هم ماده ها به دلیل قدرت تولید مثل، آزاری شدید و طولانی مدتی را متحمل می شوند. گاوهای شیری با نرخی منزجر کننده، به زور (با استفاده از روشی به نام rape-rack) آبستن می شوند تا دائما باردار شوند و شیر تولید کنند. هرگز این اجازه را نخواهند داشت که فرزندانشان را پرورش دهند و عشق نثارش فرزندان تازه متولد شده شان کنند چون این گوساله ها غالبا در همان ساعات اولیه به تولید کنندگان گوشت گوساله فرستاده می شوند. وقتی نهایتا این گاوها که به دنبال این چرخه ی مداوم تولد و رنج، از کار افتاده می شوند برای کشتار به کشتارگاه فرستاده می شوند. مرغهای تخم گذار (حتی آنها که به دروغ "cage free"یا free-range نامیده می شوند) تمام زندگیشان را در قفس هایی به عرض کمتر از 2 فوت می گذرانند. آنان هم متحمل گرسنگی و تاریکی مداوم می شوند تا چرخه ی تخمگذاریشان افزایش یابد. پس از گذشت یک سال، بدنشان به قدری شکسته شده که سرانجام به کشتارگاه فرستاده می شوند. خوکهای ماده هم بلافاصله بعد از به دنیا آوردن بچه هایشان دوباره به جعبه های بارداری فرساده می شوند، جایی که برای همیشه بوسیله ی میله های فلزی از فرزندانشان جدا می شوند و تنها چند هفته اجازه ی نگهداری از انان را می دهند. وقتی بچه هایشان را جدا میکنند تا برای کشتار بفرستند، مادرها دوباره باردار می شوند تا این چرخه ی تولد و از دست دادن دوباره تکرار شود.



با تمام این حیوانات اینطور رفتار می شود چون قادر به تولید مثل و حیات بخشیدن هستند. به عنوان یک زن و یک فمینیست، من حق حفاظت از جسمم در برابر استثمار تولید مثلی میخواهم و این حق را برای تمام موجودات مونث روی زمین میخواهم، فراتر از گونه ها.


بخش هسته ای دیگر اعتقادات فمینیستی ام که جزئی از انسانیت و شفقت هم هست، اینست که خواهان "عدالت غذایی برای همه" هستم. به اعتقاد من، یک رژیم غذایی کافی و سلامت، حق سلب ناشدنی هر انسانی است.این توزیع برابر غذا محقق نخواهد شد مگر اینکه ما از خوردن گوشت دست بکشیم و بر رژیمی مبتنی بر گیاهانه تمرکز کنیم. تبدیل حیوانات صنعتی به خوراک انسانها، روشی بسیار ناکارا برای صرف منابع سیاره مان است. وقتی میلیونها تن در سراسر جهان در حال مبارزه برای یافتن غذای کافی و بقا هستند، اینکار به نظر شبیه به یک جنایت است. 70% از آنهایی که در فقر مطلق زندگی می کنند، زن هستند و وقتی ما 70% از زمینهای سیاره مان را صرف کشاورزی برای تغذیه دامها میکنیم، این یعنی سوء استفاده ی وحشتناک از منابع.

غذای یک وگان را میتوان در 6/1 آکر از زمین تولید کرد، این در حالیست که 4/13 آکر برای تولید غذای کافی برای یک گوشتخوار لازم است. اگر تمام زمینهای قابل کشت را روی هم بگذاریم و به نسبت مساوی تقسیم کنیم، به هر انسانی 3/2 آکر می رسد، یعنی بیش از آنچه برای تامین خوراک یک وگان لازمست و بسیار کمتر از میزان لازم برای تغذیه مبتنی بر گوشت. برای تولید تنها 1 پوند گوشت قابل خوردن حیوانات صنعتی، باید 16 پوند غلات مصرف کرد. تصور کنید اگر این گندم را به خوراندن به حیوانات صنعتی برای تولید گوشت، مستقیما می خوردیم، چند نفر را میتوانستیم تغذیه کنیم.


البته، نمیتوانم از این حقیقت که خوردن حیوانات به مرگ زودرس زنان و مردان منجر میشود چشم بپوشم. رژیمی آکنده از محصولات حیوانی، بی برو برگرد با بیماریهای قلبی، برخی انواع سرطان و سکته قلبی که 3 عامل کشنده ی دنیای صنعتی است در ارتباط است. مصرف زیاد لبنیات با پوکی استخوان و سرطان سینه مرتبط است، امراضی که سالهای زیادی از زندگی بسیاری از زنان را می رباید. این بیماریها با رژیمی گیاهی، تا حد بسیار زیادی قابل پیشگیری و در مواردی حتی قابل درمان هستند.


من سلامت ام را به عنوان سرمایه ای برای مبارزه جهت تحقق حقوق برابر ارج مینهم و به تمام توانم برای یک مبارزه خوب احتیاج دارم. اگر اکثر ما بر اثر بیماریهای قابل پیشگیری جانمان را از دست دهیم، پیروزی کجاست؟


هرگاه حیوانی، انسان و غیر انسان، را لایق شفقت و احترام نمیدانیم، می توانیم بی تعلل با آن بدرفتاری کرده و یا سوء استفاده کنیم. فقدان ارتباط با سایر موجودات زنده، انکار حق اولیه آنان برای یک زندگی بر اساس انتخاب خودشان، یک چرخه ی خطرناک از خشم و خشونت را می سازد. وقتی پای سفره ای پر از غذاهای حاصل از استثمار و بدرفتاری با سایر موجودات زنده می نشینیم، بخشی از وجود با شفقت وجودمان را می کشیم و این به ما اجازه می دهد بیشتر چشممان را روی خشونت، تحقیر و ظلم میان اعضای گونه ی خودمان ببندیم. برای زنان سراسر جهان، این بدرفتاریها شامل آزار خانگی، زنانه کردن فقر، آپارتاید جنسی، انکار عدالت نوزایشی و غیره است.


هریک از رفتار ما نمایانگر یک انتخاب است و من میخواهم تمام انتخابهایم سازگار باشند. من هرگز اجازه نمیدهم کسی بر جسم یا زندگی ام مسلط شود، و در نتیجه این را برای خواهران و برادرانم هم نمیخواهم. من با این تفکر که به اندازه یک مرد باهوش یا توانا نیستم، لایق حقوق کمتر، احترام کمتر یا عدالت کمتر هستم مبارزه میکنم. در واقع، جنسیت نباید ارزش ذاتی انسانی مرا تحت تاثیر قرار دهد یا موجب شود به عنوان "دارایی" استفاده شوم.

به همین دلیل است که خود را یک فـمینیست میدانم.




و وقتی خواهان این آزادی و احترام برای خود هستم، آیا طبیعی نیست که تمام موجودات زنده هم، تا سطحی، خواستار همین ها باشند؟ مگر تمایل به بقا، همان چیزی نیست که همه ی ما را در این سیاره به پیش میراند، انسان ها و حیوانات بطور مشابه؟ و آیا نباید ترغیب به زندگی هدف ما باشد؟

به همین دلیل است که خود را یک Vegan مینامم.




برای من، فـمینیسم و وگانیزم دو بخش از یک اعتقاد واحد هستند:


"تا وقتی همه آزاد نباشیم،
هیچکس آزاد نیست."






Natasha Burge، نویسنده مطلب





ترجمه: The Almighty
منبع: choosingraw.com