فصل اول:
بسياري اعتقاد دارند كه انگلستان سرزمين دوستداران سگ است و در ميان حيوانات خانگي سگ يكي از محبوبترين و رايجترين آنها در اين كشور ميباشد. البته قبول اين موضوع خيلي سخت نيست زيرا كه سگها طبيعتاً حيواناتي اجتماعي هستند و به راحتي با انسانها ارتباط برقرار و با آنها زندگي ميكنند. رفاقت و دوستي سگ با انسانها ميتواند كاملاً واقعي و محسوس باشد در حاليكه مثلاً دوستي با يك گلدفيش (ماهي طلايي) تنها به صورت خيالي امكانپذير است.
از سويي ديگر اما چنين رابطه دوستانهاي هزينههايي هم دارد. سگها و گاهي صاحبان آنها، انتظار دارند با يكديگر رابطهاي صميمي داشته باشند و اين مسئله فضا را براي عدم درك و رنجش متقابل مهيا ميكند.
مقايسه رفتار سگها و گربهها ميتواند در توضيح اين مسئله راهگشا باشد. با وجود آنكه ظرفيت شناخت1 گربهها مانند سگها است، ولي اشتياق دروني آنها به ايجاد رابطه اجتماعي مانند سگها نميباشد. گربهها معمولاً در خانه مكان خلوت و جداگانهاي را به خود اختصاص ميدهند. آنها به شيوة خود زندگي ميكنند و مطابق خواستههاي صاحبشان رفتار نميكنند.
براي مثال صاحب گربه نبايد از صاحبش انتظار محبت بيدليل داشته باشد؛ گربهها تنها در صورت مورد توجه قرار گرفتن واكنش نشان ميدهند. همچنين اطاعت خود به خود و بياختيار در آنها ديده نميشود. براي مثال صاحب گربه بايد همواره مراقب غذاي روي ميز آشپزخانه باشد، در غير اينصورت بايد عواقب اين غفلت را بپذيرند.
در عوض سگها به طور مداوم به صاحبان خود اظهار محبت مي كنند. صاحبان سگ اغلب به سگشان به چشم عضوي تقريباً انساني از خانواده نگاه ميكنند (Wilbur,1976) و بلطبع از سگ خود هم انتظار دارند كه مسئوليتهاي اجتماعي پيوستن به خانواده را بپذيرند. به همين دليل بسياري از اين افراد از ناخنك زدن حيوانشان به غذاي روي ميز ممكن است عصباني شوند.
در نتيجه بنابر آنچه گفته شد، وقوع بالاي مشكلات رفتاري در سگها خيلي نبايد تعجب برانگيز باشد. در آزمايشي كه در كلينيك آموزش علمي حيوانات كوچك مدرسه سلطنتي دامپزشكي ديك (Dick) (واقع در انگلستان) انجام شد و در آن 50 صاحب سگ به طور غير انتخابي شركت داشتند، مشخص شد كه 10 قلاده از سگهاي اين افراد رفتارهاي كاملاً دردسرساز (مانند تهاجم به افراد) داشتند. 30 قلاده ديگر هم به مشكلات رفتاري كم اهميتتري مانند هيجاني شدن و زود به خشم آمدن در برابر افراد يا ترس از جاروبرقي و.... مبتلا بودند. تنها 10 صاحب دام بيان داشتند كه سگشان رفتار مناسبي دارد. در مطالعات ديگري كه با همكاري صاحبان بيشتري (1500-350) به طور جداگانه توسط هوپت2 در سال 1976 و ويلبر3 در سال 1976 در آمريكا انجام شد، معلوم شد كه حدود 42-25 درصد اين افراد متوجه مشكلات رفتاري سگهايشان شدهاند. تفاوت درصدهاي ذكر شده احتمالاً به علت اختلاف تعريفهاي موجود از مشكلات رفتاري ميباشد.
مشكلات رفتاري در جديترين شكل خود ميتواند تهديدي براي زندگي سگ باشد. زيرا كه به علت غير قابل تحمل بودن تنها مرگ شفقتآميز برايش توصيه ميشود. علاوه بر اين بسياري از مشكلات رفتاري وجود دارند كه تحمل آن براي صاحب دام آشكارا بر كيفيت زندگي آنها و يا خود سگ تأثير منفي ميگذارد. بسيارند خانوادههايي كه داشتن مهمان در خانه را به علت رفتار تحريك پذير و مهاجم حيوانشان متوقف كردهاند و يا بيرون رفتن به همراه سگي كه پارس ميكند يا در هنگام عدم حضور ايشان رفتار مخربي انجام ميدهند را ترك كردهاند.
چنين تحملي ممكن است از نظر ديگران شگفتانگيز باشد، ولي براي اين افراد دلايل بسياري وجود دارد تا چنين وضعي را ادامه دهند. وويث4 در سال 1981 در مصاحبه با صاحبان سگ و گربههايي كه مشكلات رفتاري داشتند مشاهده كردند كه رايجترين دليل آنها براي اين كار احساس نزديكي و وابستگي به حيوان5 ميباشد. البته تذكر اين نكته ضروري است كه اغلب مشكلات اين حيوانات تنها بخش كوچكي از فعاليتهاي معمول آنهاست و بيشتر اوقات آنها حيواناتي با محبت و دوست داشتني هستند. يكبار صاحب سگي بيش فعال كه مدام پارس ميكرد وضع بغرنج و هميشگي خود را اينگونه توضيح ميداد: «گاهي اوقات فكر ميكنم كه ديگر نميتوانم اين شرايط را تحمل كنم ولي وقتي تصور ميكنم كه همراه سگم در مطب دامپزشكي منتظر تزريق داروي كشنده نشستهام، در مييابم كه قادر به انجام چنين كار نيستم.»
علت ديگري كه باعث ميشود اين افراد سگ مشكلدار خود را تحمل كنند احساس مسئوليت و گناه در برابر رفتارهاي دام است. در ميان صاحبان سگهاي مشكلدار ديدگاه در «سگ بد وجود ندارد و تنها صاحبان بد وجود دارند» بسيار رايج است و اغلب آنها اين جمله را در ضمير خود تكرار ميكنند. اين افراد در زمان حال و گذشته به دنبال رفتارهاي اشتباهي كه با سگ داشتهاند ميگردند و البته هميشه موضوعي براي احساس گناه پيدا ميكنند. در اين شرايط اظهارنظر ديگران هم كه هميشه وجود دارد. در جامعه ما (انگلستان) همانند انتقاد از شيوه تربيت كودكان، ايراد گرفتن از ديگران در مورد روش تربيت و بارآوردن حيوانات خانگي هم نقل محافل ميباشد. يكي از نتايج ميل به سرزنش افراد به خاطر رفتار حيواناتشان اين است كه فرد ميپندارد چون مشكل رفتاري سگش به خاطر اشتباهات او به وجود آمده است پس او مجبور است كه به زندگي با آن ادامه دهد. بسياري از دارندگان سگهاي مشكلدار با مشكل خود تنها هستند و برخي از آنها هم به كلاسهاي فرمانبرداري يا به تعليم دهندگان مراجعه ميكنند و تنها درصد كمي از آنها با دكتران دامپزشك مشاوره ميكنند.
شايد دانستن اين موضوع كه در 10 سال گذشته دامپزشكان هيچ تخصص حرفهاي براي درمان مشكلات رفتاري حيوانات نداشتند، زياد تعجب برانگيز نباشد، ولي به هر حال دامپزشكان بسياري بودهاند كه بر حسب مورد مطالب مفيدي براي ارائه داشتهاند و البته علت اين امر هم ساده است چون آنها سگهاي زيادي را ديده و مطالعه كرده بودند و تجربه زيادي داشتهاند.
يك پرورش دهنده يا يك تربيت كننده آگاه به كار خويش به راحتي ميتواند به چنين نتيجهاي برسد كه اين قبيل راهنماييها برخلاف ساير نظريات حرفهاي دامپزشكان بر پايه و اساس ساختار عملي دانش بنا نشده است.
دامپزشكاني كه در نظر دارند درمان مشكلات رفتاري حيوانات را هم در رديف خدمات مطب خود بگنجاند بايد توجه داشته باشند كه ممكن است قبل از پرداختن مراجعينشان به اين موضوع نياز باشد تا خودشان به ارائه اطلاعات اقدام كنند. يك راه براي انجام اين كار اين است كه به عنوان قسمتي از معاينه عمومي سلامتي حيوان، در مورد رفتار آن نيز پرسشهايي را مطرح كنند.
تاريخچه روانشناسي ناهنجاريهاي گوشتخواران
در حدود 20 سال پيش (دانشمندان) دريافتند كه با روشهاي عملي و نظري علوم مختلف روانشناسي ميتوان به شيوهاي براي درمان اختلالات رفتاري حيوانات دست يافت. در اين رابطه نظريهها و آزمايشهاي بسياري در طول 20 سال اخير مورد پژوهش قرار گرفتهاند ولي تاكنون ارتباط آنها با صاحبان حيوانات خانگي كشف نشده است.
بيشتر تحقيقات مفيد صورت گرفته با استفاده از نظريه آموزش بوده است. اين نظريه مجموعهاي از روشهاي واقعاً متفاوتي ميباشد كه همگي تجربي بوده و هدفش تشريح چگونگي آموزش و بدست آوردن الگوهاي رفتاري در موجودات زنده از جمله انسان ميباشد. روانشناساني كه در دهههاي 1940 و 1950 روي اين زمينه كار ميكردند به دنبال اثبات اعتباري همانند علوم فيزيكي براي روانشناسي به عنوان يك علم بودند. آنها اعتقاد داشتند كه مطالعه روي نكات قابل لمس و مشاهده دادههاي سخت (hard data)، بيشترين اهميت را دارد و فرايند تفكر و ذهن را چون غير قابل اندازهگيري و قياس بود، امري پيچيده ميدانستند و بنابراين خود را تنها به مطالعه روي رفتارها و كنشها محدود ساختند. با در نظر گرفتن اين عقيده محققيني كه زمينه تحقيقاتشان روي حيوانات است امتيازات بيشتري نسبت به محققين انساني دارند. رفتارهاي حيوانات روي همرفته از پيچيدگي كمتري برخوردار است و آسانتر ميتوان بر جنبههاي مختلف زندگي آنها نظارت و كنترل داشت. به اين ترتيب هزاران حيوان از گونههاي مختلف تحت انجام آزمايشهاي گوناگون آموزش و يادگيري (Learning experiment) قرار گرفتند كه احتمالاً پر كاربردترين آنها سگهاي پاولوف6 كبوترهاي نگهداري شده در قفسهاي اسكينر7 و رتهاي نگهداري شده در هزار تو8 بودهاند.
حداقل ميزان زجر و ناملايمتي وارد شده به اين حيوانات و اخلاقي بودن اين آزمايشها، كه شامل تعدادي از آزمايشهاي اين كتاب هم ميشود، مشخص نميباشد و قابل ذكر نيست. با اين حال بيتوجه بودن و انكار نتايج بدست آمده از اين آزمايشها تنها به همين دليل كاري احمقانه است. به ويژه اينكه حاصل اين آزمايشها امروزه براي زندگي حيوانات بسيار سودمند بوده است.
اين بخش از نظريه (يادگيري) كه بر مبناي تحقيق روي حيوانات شكل گرفت. از همان ابتداي شكلگيري، در حوزههاي (روانشناسي) انساني كاربرد بسياري پيدا كرد و در دهه 1950 ارتباط آن در درمان تعدادي از ناهنجاريهاي رواني در دستور كار قرار گرفت و اين موضوع در درمان بعضي بيماريها مورد پذيرش قرار گرفت؛ اگر بيماران رواني بتوانند بياموزند كه خود را درگير رفتارهاي غيرطبيعي خود نسازند و به صرف همين واقعيت ماهيتاً درمان آنها ممكن خواهد بود. اگر يك بيمار گذر هراس9 بتواند بياموزد كه از خانه خارج شود و به بيرون برود يا به فردي مبدل پوش10 بتوان آموخت كه لباسهاي زنانه بر تن نكند احتمال درمان بيماري آنها بالا خواهد بود و به اين ترتيب با درمان نشانهها اختلال درمان خواهند شد. عملكرد رفتار درماني كه خود مجموعهاي از روشهاي درماني بر پايه اين نظريه است در درمان بسياري از ناراحتيهاي رواني كه تا آن موقع درماني نداشتند بسيار موفقيتآميز بود و شايد بيشتر اختلالاتي كه با استفاده از اين روش درمان شد ترسهاي مونوسيمپتوماتيك (يعني ترس از چيزهايي تقريباً خاص يا موقعيتهاي مشخص مثل ترس از عنكبوت يا پرواز با هواپيما) در بيماراني كه از نظر ساير ويژگيهاي شخصيتي سالم هستند، باشد. ادامه اين موفقيتها در دهه 1960 موجي از تشويقها و حمايتها را براي اين روش درماني در پي داشت ولي ادامه اين كار در پي كشف فرايندهاي ذهني بيماران توسط (روان) درمانگران در دهه 1970 كاهش يافت. در فرايند ذهني، توانايي بيمار به بازتاب و واكنش به اعمال خود به صورت سمبولسازي و استفاده از چيزي به عنوان نماد چيزي ديگر، اغلب موجب بياطلاعي آنها نسبت به معني كارهاي قابل مشاهده خودشان ميشود. بنابراين يك بيمار گذر هراس ممكن است نسبت به چيزهايي مانند خيابان و فضاهاي باز، بيشتر از تنهايي و ساختارهايي كه نماينده اين چيزها هستند بترسد. به همين ترتيب بيماري در يك فرد مبدل پوش متمايل به لباسهاي زنانه ممكن است به شكل اختلال در ايجاد ارتباط با ساير انسانها بروز كند.
همزمان در همين دوران رفتارشناسان حيوانات مستقلاً به كاربردهاي بلقوه رفتار درماني در گونههايي كه اين عمل براي اولين در آنها اجرا شد پي بردند و همانطور كه انتظار ميرفت اين روش در حيوانات بيشتر از انسانها اجرا شد و توسعه يافت.
فرايند شناخت در حيوانات نسبت به انسانها پيچيدگي كمتري دارد. فكر آنها مشغول اتفاقات گذشته نميشود و دغدغه آينده ندارند و از همه مهمتر آنها فاقد تفكر سمبوليك هستند.
فرايند شناختي حيوانات بيشتر تحت تأثير شرايط و زمان حال است. بنابراين اگر سگي از چيزي هراس (fear) دارد بايد نوع آن مشخص شود، مثلاً صداي تفنگ، يا اگر سگي رفتار جنسي غير متعارف دارد، نوع رفتار بايد مشخص شود. براي مثال پريدن روي كوسن كاناپه و مبلمان. حسن اين مسئله آن است كه در حيوانات اين عوارض تنها ناشي از يك پاسخ اكتسابي و آموخته شده در برابر يك محرك ناشناخته است و برخورد با آن نسبتاً آسانتر از بيماريهاي انسان است، در انسان اين رفتارها ميتواند علائم يك ترس ريشهدار و گستردهتر باشد يا ريشه در اختلالات شخصيتي عميق داشته باشد.
شاخه ديگري روانشناسي كه براي درمان اختلالات رفتاري حيوانات استفاده شده است، رفتارشناسي يا اتولوژي ميباشد.
در اين علم درباره رفتارهاي آموخته شده يا فراموش شده مطالعه ميشود. اين علم در دهه 1940 توسط دانشمنداني چون لورنز و تينبرگن11 گسترش يافت. شنكل12 در سال 1947 با استفاده از چارچوب علم اتولوژي به عنوان مرجع، مطالعات خود را بر روي نزديكترين خويشاوند سگها در طبيعت يعني گرگها آغاز كرد ولي در دهه 1970 بود كه ارزشهاي اين علم براي استفاده در حيوانات خانگي مورد توجه قرار گرفت.
روانشناسي رشد مطالعه چگونگي رشد انسانها و حيوانات و تغييرات ذهني و رفتاري آنها در طول زندگي، يكي ديگر از علومي است كه امروزه بسيار مورد تأئيد قرار گرفته است. مشهورترين محققيني كه در اين زمينه كار كردهاند اسكات و فولر13 در دهه 1940 و فوكس14 در دهه 1950 ميباشند. اين دانشمندان روي رشد فيزيولوژيك توله سگها و راه تأثير محيط روي آنها كار كردند. اگرچه نتايج كار آنها مانند نظريه آموزش و اتولوژي در درمان مشكلات رفتاري مفيد نبوده است، ولي اين نتايج در توصيف علل مستعد بودن بعضي سگها به مشكلات رفتاري بسيار مفيد بود؛ كه براي افرادي مانند پرورش دهندگان سگ كه در موقعيتي هستند كه قادر به جلوگيري از مشكلات رفتاري سگها ميباشند مفيد و كاربردي است.
روانشناسي باليني انسانها حوزهاي است كه به تازگي ارتباط آن با حيوانات روشن شده است. با توجه به رشد رابطه ميان صاحب حيوان و حيوان (كه گاهي به آن زوج همكار انسان و حيوان ميگويند) روانشناسان و روانپزشكاني چون بك و كاتچر در سال 1983 به جاي استفاده صرف و خشك از تشويق بيماران به تمرين و فعاليت يا ايجاد علاقه در آنها به امتيازات و سودهاي حيوانات خانگي براي انسانها پي بردند. با استفاده از حيوانات ميتوان رابطهاي به وجود آورد كه نيازهاي روانشناختي فرد را كه از ساير راههاي ديگر قابل تأمين نيستند برآورد كرد؛ يك سگ براي صاحبش معمولاً چيزي بيش از يك سگ است؛ نه تنها آنها عضوي از خانواده محسوب ميشوند بلكه بوسيله آنها ميتوان احساسات و حالات روحي را كه هيچ راهي براي بروز يا تخليه ندارند را مصرف كرد. همچنين با استفاده از آنان ميتوان شيوه قابل قبولي براي تخليه رفتار تهاجمي و عصبانيت پيدا كرد. در حال حاضر شواهدي وجود دارد كه استفاده از سگها بدين منظور ميتواند عامل به وجود آمدن مشكلات رفتاري در اين حيوانات بشود، بنابراين هنگام استفاده از چنين روشهايي بايد به اين موضوع نيز توجه داشت(O’Ferral 1992).
هدف اين كتاب، اين است كه با ارائه اطلاعات كافي از شاخههاي مختلف روانشناسي و كاربرد آنها در درمان مشكلات رفتاري، دامپزشكان بخش باليني قادر باشند حداقل تعدادي از مشكلات رفتاري بيمارانشان را به تنهايي حل كنند. همانطور كه در ساير بيماريها پيش ميآيد گاهي مشكلات رفتاري جدي و حادي وجود دارند كه براي درمان آنها بايد به متخصصين رجوع كرد ولي با اين حال به ازاي هر مورد جدي و خطرناك موارد عادي زيادي وجود دارند كه درمانشان از عهده دامپزشكان عمومي كه به خوبي آموزش ديده باشند برميآيد.
مشكلات رفتاري را با بكار گرفتن كوركورانه روشهاي مكانيكي نميتوان درمان كرد بلكه براي هر مورد به طور اختصاصي بايد تركيب منحصر به فرد علل مختلف بررسي و ارزشيابي شود.
فصل دوم:
2-1 ماهيت فرايند تفكر
در خانوادههايي كه از سگي دوست داشتني و وفادار نگهداري ميكنند، به راحتي اين فرضيه كه سگها مانند انسانها ميانديشند مانند يك رفتار عادي شكل ميگيرد.
از نظر بسياري محققين و پژوهشگران ذهن، براي مطالعه و فهم عملكرد ذهن ساير حيوانات، انسان شناخته شدهترين و مناسبترين مدل ميباشد و بلطبع استفاده از آن بسيار طبيعي به نظر ميرسد، ولي استفاده از اين مدل اغلب مشكلات و خطاهايي را در پي دارد و چه بسا موجب بغرنجتر شدن تفسير اطلاعات غلط بدست آمده بشود، به طوريكه اين مسئله خود ميتواند مشكلي بر مشكلات موجود بيفزايد.
از طرفي ديگر روانشناسان در طول نيم قرن گذشته ديدگاه سختگيرانهتري نسبت به اين مسئله داشتهاند و براي حيوانات هيچگونه پروسه فكرياي قائل نشدهاند. به علت اين طرز تفكر، در آزمايشهاي اين محققين تنها رفتارها اندازهگيري ميشود(براي مثال شمارش تعداد گردش به چپ يا راست يك موش رات در يك هزارتو15 يا اندازهگيري مقدار غذاي خوشمزه خورده شده). شديدترين شكل اين رويكرد توسط اسكينر16 ارائه شده است. طبق نظرات او اتفاقات درون يك موجود زنده بياهميت بوده و توجه به آن بيفايده ميباشد. بنابراين نگرش او به موجودات زنده بسيار ساده بود و آنها را مانند يك جعبه خالي فرض ميكرد و تنها به جمعآوري اطلاعات ورودي و خروجي و محاسبه ارتباط ميان آنها اكتفا مي نمود. نتايجي كه اسكينر و همكارانش بدست آوردند بسيار موفقيتآميز بود و منجر به شكلگيري نظريه آموزشي «تمام و كمال»17 شد. اين نظريه امروزه تبديل به مجموعه قوانيني شده است كه بوسيله آنها ارتباط ميان ورودي اطلاعات (محرك) و خروجي اطلاعات (پاسخ) تفسير ميشود و بهترين شرايط مناسب براي آموزش محاسبه ميشود. قوانين ذكر شده از ديدگاه مدرن شايد بسيار مكانيستيك18 به نظر برسد، ولي بايد توجه داشت كه با تمام محدوديتها و نارساييهايي كه در اين نظريه وجود دارد، استفاده از آن در آموزش انسانها به ويژه معلولين بسيار ثمربخش بوده است. در تربيت حيوانات هم نتايج مطلوبي از اين روش بدست آمده است و به دنبال استفاده از روش اسكينري 19براي آموزش بايدها و نبايدها به حيوانات (وبه ويژه سگها) نتايج مؤثري بدست آمده است. در فصل بعدي به جزئيات بيشتري از اين قوانين خواهيم پرداخت.
از آنجا كه نتايج اين روش آموزشي بسيار موفقيتآميز بوده است، اين سئوال كه «در ذهن حيوانات چه مي گذرد؟» تقريباً مورد غفلت قرار گرفته است. اين موضوع امروزه اينگونه مورد پذيرش قرار گرفته است كه در حيوانات ردههاي پايينتر از پريماتها پاسخها به طور خودبخودي و غيرآگاهانه انجام ميشوند و بر اساس آموختن مبتني بر تداعي معاني20، اين پاسخها برمبناي عادت صورت ميگيرد و از تجربيات گذشته نشأت گرفته است. نقش آگاهي در اين پاسخها مانند راننده اتومبيلي است كه بدون تفكر به مقصد ميرسد و هيچ نظري در مورد اينكه چگونه به آنجا رسيده است ندارد. به همين ترتيب، اين امر به بياني ديگر در سگهاي نژاد پاولوف21 اثبات شده است. اين سگها پس از آنكه مدتي همراه غذا چند نوبت صداي زنگي را ميشنيدند، رفته رفته عادت كردند كه با شنيدن صداي زنگ بزاق ترشح كنند. ترشح بزاق در اين سگها به طور ناخودآگاه و خودبخود انجام ميشود و هيچ فرضيه و انتظار خاصي مانند «صداي زنگ يعني غذا» در آنها شكل نگرفته است.
به دنبال تحقيقات اخير روي Learning theory traditional، نتايجي بدست آمده كه آنها را تنها در صورتي ميتوان تفسير كرد كه از پيش پذيرفته باشيم حيوانات در شرايط مختلف به هر حال انتظارات و پيش فرضهايي براي خود مي سازند22بر اساس شواهد و مدارك موجود حيوانات و به ويژه سگها تنها به طور خود به خود و كاملاً ناآگاهانه، به محركها پاسخ نميدهند. يك نمونه آزمايشي كه انجام آن تنها به صورت پاسخ خود به خود به محرك امكانپذير نميباشد «پاسخ تأخيري»23 ميباشد كه در آن جايزهاي را زير فنجانهاي مشابه يا ظروف هم شكل پنهان كرده و پس از گذشتن زماني معين به حيوان اجازه داده ميشود تا يكي از ظروف را انتخاب كند. بريتوف در سال 241971 نشان داد كه سگها قادرند اين آزمايش را با فاصله زماني 5/1 ساعت، حتي اگر در اين فاصله خوابيده باشند، به خوبي انجام دهند. همچنين در گرگها نشان داده شده است كه آنها طرحي ذهني از قلمرو خود دارند و قادرند از محلي به محل ديگر مسير خود را از كوتاهترين راه انتخاب كنند، بيآنكه نياز باشد قبلاً آن راه را طي كرده باشند.
صاحبان و تربيت كنندگان سگ معمولاً ميتوانند مثالهاي مشابه بسياري ارائه كنند كه به نوعي تأئيد كننده اين موضوع باشد. بهترين نتيجهاي كه از اين بحث ميتوان گرفت اين است كه:
روش آموزش مبتني بر تداعي معاني، با وجود آنكه به نوعي مفيد بوده و قادر است در بسياري شرايط رفتارهاي سگها را پيشبيني و كنترل كند، ممكن است ذهن را بيش از حد ساده در نظر گرفته باشد و در مورد پيچيدگيهاي ذهني سگها به درستي مصداق نداشته باشد.
2-2 هوش
تفاوت بهره هوشي سگها با هم مسئله جالبي است كه در ميان صاحبان و پرورش دهندگان سگ علاقمندان بسياري دارد. اسكات و فولر25 در سال 1965 آزمايشهاي متعددي را روي تولههاي چند نژاد براي آزمايش توانايي ذهني آنها انجام دادند.
آنها دريافتند كه بعضي نژادها در آزمايشهاي خاصي بهتر از ديگران عمل ميكنند. براي مثال نژاد بيگل26 در آزمايشهاي فضايي و مكاني27 بهتر عمل ميكنند. در حاليكه نژاد باسنجي28 در آزمايشهاي عملي و مهارتي29 از ديگران بهترند. اين محققين به اين نتيجه رسيدند كه توانايي خاصي را نميتوان به عنوان معيار براي هوش سگها معرفي كرد زيرا كه انجام هر آزمايشي نياز به توانايي خاص خودش دارد. با اين حال اين نتيجهگيري عاقلانه با وجود هماهنگي با عقايد رفتارشناسان آن دوران، خيلي منطقي به نظر نميرسد. به طور سنتي، سنجش هوش انسان به وسيله تعدادي آزمون هوش انجام ميشود. كارايي هر كدام از اين آزمونها ميتوانند توسط عوامل اختصاصي مختلفي مانند اضطراب يا چابكي و مهارت فردي تحت تأثير قرار بگيرد ولي با اين حال كارايي تمام آنها تحت تأثير عوامل كلي هوش قرار دارد. در اين آزمونها با حساب كردن امتيازات بدست آمده هوش را تخمين ميزنند، به نظر ميرسد به همين روش بتوان مجموعهاي از آزمونهاي هوش مخصوص سگها طراحي كرد و بوسيله آن طبقهبندي سگها بر اساس هوش فردي ممكن شود به هر حال همانطور كه پيش از اين به آن اشاره شد، براي تشخيص و درمان مشكلات رفتاري سگها شناخت محدوديتها شايد از شناخت محدوده هوش آنها مهمتر و ضروريتر باشد.
3-2 زبان
با وجود آنكه برخي از سگها ممكن است بسيار باهوش باشند، ولي آنها قادر به انجام بعضي كارهاي بسيار پيچيده ذهني مانند نمادسازي30 يا آبستراسيون پيشرفته نميباشند. براي مثال سگها قادر به فهميدن زبان با درك متداولي كه از لغات وجود دارد نميباشند. آنها ميتوانند براي مثال معني كلمه «قدمزني» را به صورت يك ايده يا انتظار خاصي تداعي كنند ولي هيچ تصويري از صرف و نحو نميتوانند داشته باشند. اين حيوانات نميتوانند بياموزند كه تركيبات متفاوت واژگان مشابه معاني جديدي توليد ميكند. براي مثال يك سگ ممكن است معني بنشين، غذا و... را درك كند ولي ياد گرفتن مفهوم اين دو فرمان به اين معني نميباشد كه عبارت «بنشين سر غذا» را نيز درك كنند. در نتيجه سگها هرگز چيزي بيشتر از قسمتهاي كوچكي از گفتههاي صاحبش را درك نميكند. علت اينكه بعضي از صاحبان احساس ميكنند كه سگشان آنها را درك ميكنند اين است كه سگها ارتباط غير كلامي مانند حالت صورت، اشارات و حركات سر و صورت و تُن صدا را خيلي خوب درك ميكنند (به فصل 4 رجوع شود) و به خوبي قادر به پيشبيني حركات و تفسير ايما و اشارههاي صاحب خود ميباشند.
در ارتباط با همين موضوع، با وجود توانايي آشكار سگها در ضبط خاطرات گذشته و ساختن چشمانداز آينده، به هيچ عنوان نميتوانند با گذشته يا آينده ارتباط برقرار كنند. انسانها قادرند بوسيله زبان در طول زمان به عقب و جلو حركت كنند ولي در سگها زبان وجود ندارد. مشكلات رفتاري مانند دزديدن غذا و جويدن و گاز گرفتن اشياء كه در هنگام عدم حضور صاحب سگ رخ ميدهد را ميتوان به اين موضوع مربوط دانست، در اين مواقع نه فرمان صاحب دام مبني بر نخوردن سوسيسها قبل از ترك اتاق در جلوگيري از اين عمل تأثيري دارد و نه تنبيه حيوان پس از بازگشت صاحبش و مواجهه با سوسيسهاي خورده شده؛ در هر دوي اين موارد عمل صاحب سگ از نظر زماني با زمان وقوع تخلف حيوان فاصله زيادي دارد و تأثيري روي آن نخواهد داشت.
4-2 درك مسائل اخلاقي
يكي ديگر از نكاتي كه هنگام بررسي مشكلات رفتاري بايد در نظر داشت اين است كه سگها توانايي درك مسائل اخلاقي را ندارند: براي آنها خوب و بد تفاوتي ندارد. خيلي اوقات مشكلات رفتاري كه در سگها بوجود ميآيد نه تنها براي صاحبانشان دردسرساز است بلكه گاهي اهانتآميز هم تلقي ميشود و موجبات دلسردي آنها از حيوانشان را فراهم ميآورد به همين دليل اين مشكلات بدتر هم ميشوند و توسعه مييابند. آنها بخصوص پس از ديدن رفتارهاي فرمانبردارانه و حاكي از ترس حيوان كه پس از انجام كار اشتباه ديده ميشود، عقيده پيدا ميكنند كه حيوان ميداند فلان كار اشتباه است ولي انجام مي دهد. صاحب حيوان اغلب اين قبيل رفتارهاي حيوان را نشانه شرمندگي آن ميداند. در حاليكه در حقيقت اين رفتارها يك ترس ساده از تنبيه شدن ميباشد و هيچ ردپايي از درك اخلاقي در آنها وجود ندارد. اين تفسيرهاي اشتباه بخصوص باعث پيچيدهتر شدن مشكلات رفتاري مخربي كه هنگام عدم حضور صاحب سگ رخ ميدهد، ميشود. صاحب سگ وقتي به خانه باز ميگردد ميبيند فرش جويده شده است و سگ او با حالتي مطيع و دلواپس چمپاتمه زده يا پاورچين پاورچين به گوشهاي ميگريزد، علاوه بر ناراحتي براي فرش با خود ميانديشد كه «اين سگ ميداند كه انجام اين كار اشتباه است: ببين چه قيافه خطاكاري به خود گرفته است. او حتماً اين كار را براي جلب توجه يا به تلافي بيرون رفتن من انجام داده است». بسته به خلق و خوي فرد، صاحب حيوان ممكن است با آن برخوردي خشن داشته باشد تا به او بفهماند انجام چنين خطايي بدون مجازات نخواهد بود يا آنكه حيوان را مورد مهر و محبت بيش از حد خود قرار دهد كه احساس فراموششدگي در او شكل نگيرد. هر كدام از تدابير گفته شده ممكن است به جاي بهبود اوضاع آنرا بدتر كند(به بخش 7-10 مراجعه شود).
5-2 پيروي از قانون
سگها قدرت پيروي و گردن نهادن با قانون (به معني كلمه) را ندارند. سگها ممكن است تنها به اين دليل كه عادت پيادهروي در پيادهرو در آنها شكل گرفته شده است، خيلي اطمينان بخش كنار صاحب خود در پيادهرو قدم بزنند ولي ندانند كه نبايد وسط خيابان بروند. بنابراين ممكن است سگي از 100 بار 99 بار در پيادهرو بدون اينكه وارد خيابان بشود، به آرامي قدم بزند ولي بار صدم تحتتأثير يك محرك قوي مانند ديدن گربهاي در آن دست خيابان ناگهان به وسط خيابان بدود. عدم توانايي سگها در آموختن قانون (آنچنان كه انسانها ميآموزند) در فرايند آموزش آنها به خوبي انعكاس دارد. بيشتر قوانيني كه انسانها ميآموزند از طريق تجربههاي شخصي (مانند: به علت بسته بودن مغازهها، پنجشنبهها زود تعطيل ميشود) يا از طريق آموختن از گفته ديگران (براي خريد نان بايد در صف ايستاد) حاصل ميشود، با يكبار آموختن يك قانون، انسانها قادرند از موقعيتي كه از درستي آن مطمئن نيستند براي هميشه به موقعيتي كه همواره (بر اساس آن قانون) درست است تغيير وضعيت بدهند و آن قانون را در شرايط مشابه به كار گيرند. يكبار كه بياموزيم براي خريد نان بايد در صف ايستاد هرگاه كه به نانوايي برويم در صف خواهيم ايستاد، ولي (سازوكار) آموختن در سگها مشخصاً فاقد چنين تغييراتي است و رشد اين فرايند در آنها كند و مرحله به مرحله است. به عبارت ديگر از «انجام اشتباه» در بيشتر اوقات، بايد آهسته آهسته، بهتر و بهتر شود تا به «انجام درست» در بيشتر اوقات رسيد.
از اين موضوع ميتوان براي تربيت سگ و جلوگيري از مشكلات رفتاري آنها سود برد. صاحبان سگ نبايد با يك بار آموختن پاسخي، فكر كنند كه سگشان آنرا براي هميشه ياد گرفته است(مانند ماندن در باغ يا راه رفتن در پيادهرو). بلكه همواره بايد به خاطر داشته باشند كه يك شرايط و موقعيت خاص ميتواند منجر به لغزش و اشتباه حيوان بشود. گاه در مورد انسانها گفته ميشود كه بيشتر آموختههاي ما از اشتباهات ما منشاء ميگيرند. زيرا كه اين اشتباهات ما را در شناخت قوانين و استفاده آنها در آينده كمك ميكنند، ولي به نظر ميرسد كه اين مسئله زياد در مورد سگها صادق نيست. اغلب وقتي سگي كاري را درست انجام بدهد، احتمال تكرار آن در آينده بيشتر خواهد بود. بنابراين از شرايطي كه باعث رفتار اشتباه سگ ميشود بايد اجتناب كرد.
منابع جهت مطالعه بيشتر:WALKER‚S(1983). Animal Thought. Routledge and Kegan Paul, London.
15-maze
16 -B.F.Skinner
17 –hard-core Learning theory
18 –mechanisticمادهگرايي افزارگاني، مطابق با عقايد اين باور تمام پديدههاي جهاني و حتي حيات را ميتوان از راه بررسي ماده و تحرك ماده طبق قوانين طبيعي توجيه كرد.=
19 -(Skinnerian model)
20 –associative learningاصلي كه به موجب آن افكار، عواطف و حركات چنان به هم مربوط ميشوند كه به توالي در ذهن پديدار ميگردند.=
فصل سوم:
همانطور كه مشاهده شد، نظريه آموزش با وجود آنكه قادر به تفسير تواناييهاي شناختي و معرفتي سگها نميباشد، در حال حاضر بهترين روش براي تغيير و پيشبيني رفتار آنها است. در اين فصل به جزئياتي از اين روش آموزشي كه براي توصيف و درمان مشكلات رفتاري مفيد ميباشد، پرداخته خواهد شد. نظريه آموزش در واقع مجموعهاي از نظريات دانشمندان مختلف ميباشد كه در مجموع تفاوت خيلي كمي با هم دارند. در ادامه نكات مشترك اين نظريه كه مورد توافق اكثر روانشناسان ميباشد، توضيح داده خواهد شد.
حيوانات رفتارهاي جديد را به دو روش شرطي كردن كلاسيك و آموزش ابزاري ميآموزند. در آموزش ابزاري حيوان به ازاي دريافت جايزه يا براي فرار از تنبيه به طور داوطلبانه و اختياري پاسخي را انجام ميدهد. براي مثال با استفاده از اين روش موشهاي رات ميآموزند در صورت فشار دادن اهرمي غذاي پلت شده دريافت خواهند كرد (جايزه) يا خوكچههاي هندي ميآموزند در صورتيكه از روي موانع به طرف ديگر قفس بپرند با شوك الكتريكي جريمه نخواهند شد. (فرار از تنبيه).
شرطي كردن كلاسيك:
1-3 شرطي كردن كلاسيك از دو جنبه با آموزش ابزاري متفاوت است؛ (الف) در اين روش به جاي حركتهاي داوطلبانه پاسخها به صورت انعكاسي (غيراختياري) يا غير داوطلبانه است. (ب) در اين روش جايزه وجود ندارد. اگر محركي (از نقطه نظر فني يك محرك غير شرطي) كه به طور طبيعي يا غريزي موجب تحريك يك پاسخ انعكاسي (پاسخ غير شرطي) ميشود. اگر مكرراً بامحركي ديگر كه به خودي خود قبلاً خنثي بوده است همزمان شود، سرانجام محرك خنثي به تنهايي موجب تحريك پاسخ انعكاسي خواهد شد (پاسخ شرطي). بهترين مثال براي اين پديده شگفتانگيز، مربوط به اولين بررسي است كه روي اين موضوع توسط پاولوف بر روي سگ صورت گرفت. بدين صورت كه در اين بررسي محرك غير شرطي غذا و پاسخ غير شرطي، بزاق دهان بود. هنگام غذا دادن به حيوان صداي زنگي را به صدا در ميآوردند (محرك شرطي). در آخر بزاق سگها با شنيدن صداي زنگ افزايش مييافت (پاسخ شرطي).
به كار بردن اين فرايند ميتواند به پاسخهايي منجر شوند كه براي صاحبان سگ بسيار جالبتر از ترشح بزاق خواهد بود! اين پاسخها بيشتر به واسطه سلسله اعصاب آتونوميك شكل ميگيرند. رفتارهاي جنسي مثالي از اين دست ميباشند: پرورش دهندگان از پديده شرطي كردن به منظور اطمينان از عملكرد جنسي مناسب سگ هاي نر، استفاده ميبرند؛ به اين ترتيب كه سگهاي ماده با سگ نر به طور طبيعي مجاور ميشوند ولي شرايط و موقعيت آن توسط پرورش دهندگان در يك قالب كليشهاي ثابت ميماند. جفتگيري همواره در يك اتاق و حتي شايد همواه روي يك تكهفرش كهنه انجام ميشود. به اين ترتيب پاسخ جنسي سگهاي نر نسبت به شرايطي كه توسط پرورش دهنده ايجاد ميشود (مانند اتاق و...) شرطي ميشود و ديگر ارتباط زيادي به تمايل فردي به يك سگ ماده خاص نخواهد داشت. در سگهاي خانگي هم پاسخ جنسي ممكن است نسبت به اشياء عجيبي مانند قاليچه يا خرس عروسكي شرطي شود (البته گهگاه شرطي شدن نسبت به انسانها هم ديده ميشود، ولي معمولاً اين مسئله احتمالاً فرايند پيچيدهتري دارد كه در فصل 5-11 توضيح داده خواهد شد.) مشاهده چنين رفتارهايي نبايد به مفهوم فعاليت جنسي زياد31 سگ تعبير شود، زيرا كه با حذف اشياء محرك، رفتار مورد نظر هم حذف خواهد شد. علت شرطي شدن پاسخ جنسي نسبت به اشياء خاصي كه سگ اولين بار است با آن برخورد داشته ممكن است بيشتر اوقات پوشيده و مبهم بماند؛ يكي از دلايل احتمالي اين مسئله كه در بسياري از موارد شايعترين علت ميتواند باشد نابساماني نسبي در شكلگيري پاسخهاي جنسي سگ در طول دوران بلوغ ميباشد كه موجب ميشود اين رفتارها به درستي متوجه اهداف طبيعي خود نباشد.
تعليم دادن درخانه (House training)
از روش شرطي كردن كلاسيك در تنظيم بعضي از پاسخهاي طبيعي بدن مانند دفع ادرار و مدفوع كه دغدغه مهمي براي صاحبان سگ ميباشد ميتوان استفاده كرد. محرك غير شرطي براي اين پاسخها دو نوع است؛ محرك درونزاد يا داخلي مانند حسهاي فيزيولوژيك بدن و محركهاي برونزاد يا خارجي كه مربوط به مانند بوي ادرار قبلي است. بيشتر صاحبان سگ تنها به همين كه حيوان نسبت به محركهاي بيرون خانه و نه درون خانه شرطي باشد قانع شده و بسنده ميكنند، ولي بايد در نظر داشت كه پاسخهاي شرطي ممكن است نسبت به محركهاي شديداً اختصاصي مانند جوي خيابان يا علف خاصي، شرطي شوند. از آنجا كه اين آموزش مبتني بر شرطي كردن كلاسيك مي باشد برعكس آموزش ابزاري نيازي به تشريفات ظاهري ندارد. در مراحل تعليم در خانه وظيفه صاحب سگ اين است كه شرايط را طوري فراهم كند كه تا جاي ممكن محركهاي غير شرطي با محركهاي شرطي مطلوب همزمان شوند؛ براي مثال پس از غذا خوردن، پس از خواب و هرگاه كه حيوان شروع به بو كشيدن محيط اطراف خود براي پيدا كردن نشانه (بوي ادرار قبلي) ميكند، آن را از خانه بيرون ببرند. در مقابل رفتارهاي اشتباه يا درست نيازي به تنبيه يا تشويق و جايزه نيست. تعليم دادن در خانه ميتواند پر زحمت و كسل كننده باشد؛ بيرون ماندن در هواي سرد و پر باد در ساعات كم تردد و خلوت و انتظار كشيدن براي اينكه حيوان كار خود را تمام كند ميتواند بسيار طاقتفرسا باشد. از طرفي اگر صاحب حيوان فرايند تربيت را به اشتباه آزموني براي اراده و تحمل خود بپندارد، انجام آموزش دشوارتر خواهد شد، چنانچه صاحب حيوان درك كند كه ارتباط او و حيوان محور و هدف اصلي اين آموزش نميباشد طي اين مراحل راحتتر خواهد بود. واكنشهاي عاطفي نوعي ديگري از پاسخها هستند كه ميتوانند به طور كلاسيك شرطي شوند. در مورد اين پاسخها در فصل پنجم بيشتر توضيح داده خواهد شد.
2-3 آموزش ابزاري
اساس آموزش ابزاري اين است كه اگر عملي (پاسخ) كه در موقعيت خاصي (محرك) رخ ميدهد با تشويق و جايزه همراه شود (تقويت)، احتمال وقوع آن عمل در صورت تكرار آن موقعيت بالا ميرود.
اين اصل به خودي خود مسئله خارقالعاده و جديدي نيست و سالهاست كه از آن به عنوان روشي استاندارد در تربيت سگها استفاده ميشود؛ براي مثال وقتي به حيوان فرمان ميدهند بنشين (محرك) و حيوان مينشيند (پاسخ) و در ازاي اين كار جايزه دريافت ميكند (تشويق يا تقويت). در واقع از همين اصل استفاده شده است. جزئيات و اصلاحات تغيير يافته اين اصول جالبتر از خود آن است. در ادامه نكاتي از اين روش آموزشي كه ارتباط زيادي به مشكلات رفتاري سگها دارد توضيح داده خواهد شد:
كليات:
محرك، پاسخ و مشوق (تقويت) سه ضلع تشكيلدهنده مثلث آموزش ابزاري هستند. آموزش صحيح تنها زماني شكل ميگيرد كه اضلاع اين مثلث به طور همزمان موجود باشد. به اين معني كه وقوع همزمان اين سه عنصر موجب تأثير بر رفتار بعدي حيوان و تغيير آن خواهد شد. حيوان مجبور نيست كه در قالب يك سيستم آموزشي اختصاصي ذهني قرار بگيرد و همچنين الزامي به حضور مربي هم نيست. علاوه بر اين وقتي برنامه آموزشي براي فرد خاصي طرحريزي ميشود، نقش اين فرد به عنوان مربي انتقال و فهماندن قوانين رفتاري به حيوان نيست، بلكه نقش او تنها برنامهريزي براي همزمان كردن سه عامل محرك، پاسخ و تقويت، در جهتي كه فرايند آموزش شكل بگيرد، ميباشد.
از آنچه گفته شد مي توان چنين استنباط كرد كه:
الف) يادگيري در سگها بدون آنكه توسط كسي تحت آموزش قرار بگيرند هم رخ ميدهد.
بيشتر مشكلات رفتاري نتيجه اين آموزشهاي رفتاري ميباشد. (براي مثال به بخش 3-3 رجوع شود)
ب)كلاس فرمانبرداري
از آنجا كه خيلي از سگداران از كودكي عادت كردهاند در مكانهاي خاصي كه كلاس ناميده ميشوند آموزش ببينند، ممكن است ترجيح بدهند كه سگهايشان هم در كلاس تعليم حيوانات آموزش ببينند. براي سگها هر زمان و موقعيتي به طور بلقوه موقعيت آموزشي است، بنابراين بيشتر توصيه ميشود كه آموزش در محيط و شرايط معمولي خانه صورت بگيرد.
پ) دركلاس انسانها براي حفظ توجه و تمركز شنوندگان بر روي موضوع و درك اهميت موضوع تدريس، معلم كلاس نياز دارد كه مانند مجري يك نمايش رفتار كند تا بتواند علاوه بر جلب توجه شنوندگان بر روي آنها تأثيرگذار هم باشد. با وجود آنكه رابطه مطلوب با سگ حتماً شامل تسلط بر آن نيز ميباشد(به بخش 6-4 رجوع شود) ولي صاحب حيوان بايد توجه داشته باشد كه تنها با تسلط بر حيوان نميتوان همه چيز را به آن آموخت. يك تربيت كننده موفق سگ صرفاً يك مجري مسلط نمايش نيست ولي با كارگرداني نامحسوسي صحنهها را طوري هماهنگ مي كند كه محرك و مشوق در زمان مناسب اتفاق بيفتد. وقتي سگي دروس خود را به خوبي ياد نميگيرد صاحب سگ ممكن است فرمان خود را خشمگينتر و با صداي بلندتر تكرار كند تا حيوان را مجبور به انجام آن كند. اين كار تأثيري در پي ندارد: در چنين مواقعي صاحب سگ بايد از شرايط تعليم خارج شود و به جستجوي علت عدم يادگيري سگ و راهحل آن بپردازد.
ت: تعليم همراه با اجبار
وقتي حيواني براي پاسخ به محركي خاص تحت تعليم قرار ميگيرد، گاهي هماهنگ كردن حيوان براي پاسخ صحيح ميتواند مشكل باشد؛ براي مثال چگونه ميتوان در اولين تمرين سگي كه هيچ تمايلي به خوابيدن ندارد را براي اجراي فرمان «بخواب» مورد تشويق قرار دارد؟ در بسياري از دستنامههاي تعليم اعتقاد بر اين است كه براي نشان دادن و فهماندن معني فرمان بايد حيوان را با زور به حالت مورد نظر درآورد، ولي بايد در نظر داشت كه هدف از تعليم اين نيست كه قانون رفتاري را به حيوان آموزش بدهيم يا كارهايي كه بايد انجام بدهد را به آن بفهمانيم، بلكه هدف از اين آموزش تنظيم وقوع همزمان محرك، پاسخ و تقويت است، بنابراين عملي كه به طور فعال و تحت اراده خود حيوان انجام ميشود و مورد تشويق قرار ميگيرد بسيار مؤثرتر از زماني است كه سگ غير فعالانه و تحت تأثير عاملي خارجي آنرا انجام ميدهد. اگر عملي كه ميخواهيم سگ پس از شنيدن فرمان آنرا انجام دهد، عملي است كه بياختيار و به دفعات رخ ميدهد، روش مؤثر آموزش اين است كه مترصد بمانيم به محض شروع حركت، به سرعت فرمان را صادر كنيم. اگر صاحب حيوان هر موقع كه توله ميخواهد بنشيند فرمان «بنشين» را سر زبان بياورد و پس از آن حيوان را تشويق كند، پس از مدت كوتاهي حيوان با شنيدن فرمان «بنشين» خواهد نشست. در مورد اعمالي كه تكرار دفعاتشان كم است، اغلب لازم است كه سگ به طور خلاقانه در موقعيتهايي قرار داده شود كه به انتخاب خود عمل مورد نظر را انجام دهد. براي مثال يكي از روشهاي آموزش خوابيدن اين است كه لقمهاي غذا را در حالي كه با دست روي آنرا پوشاندهاند روي كف زمين بين دو دست حيوان قرار ميدهند به طوريكه براي برداشتن آن حيوان مجبور باشد كه چمپاته بزند. درست هنگامي كه سگ قصد دارد پايين برود، فرد فرمان مخصوص (براي مثال «بخواب») را بيان مي كند و دست خود را از روي لقمه برميدارد و بلطبع حيوان را با دادن لقمه تشويق ميكند، همراه با اين عمل تشويق كلامي هم بايد صورت بگيرد.
با تثبيت پاسخ و با افزايش دفعات تمرين در حاليكه دست همچنان روي زمين قرار ميگيرد بايد لقمه پنهان شده كم كم حذف گردد و حيوان تنها به طور كلامي تشويق شود (به بخش 7-3 رجوع شود). در آخر، بدون قرار گرفتن دست روي زمين حيوان تنها با شنيدن فرمان، ميخوابد.
از مباحث و مثالهاي گفته شده چنين ميتوان نتيجه گرفت كه تربيت يك سگ برخلاف انتظار عموم مردم روندي بسيار كند ميباشد كه به صبر و ابتكار زيادي احتياج دارد. با مبني قرار دادن اين اصل در آموزش فرمانبرداري استاندارد، بايد توجه داشت كه درمان مشكلات رفتاري اكتسابي به مراتب ميتواند ظريفتر و وقتگيرتر باشد. دامپزشكاني كه مراجعهكنندگان مطبشان به دنبال درمان مشكلات رفتاري حيوانشان هستند حتماً بايد بر اين موضوع تأكيد فراوان داشته باشد، زيرا كه بسياري از اين افراد دنبال راههاي سريع و آسان هستند كه آن هم توسط ديگران با روشهاي طبي يا تربيتي مشكل رفتاري حيوانشان حل شود. اگر صاحب حيوان علاقه يا وقت آنرا ندارد كه زماني براي حل مشكلات اختصاص دهد، درمان نكردن شايد بهتر از درمان كردن آن باشد.
3-3 ماهيت تشويق
چه اتفاقاتي براي سگ جنبه تشويقي (تقويتي) دارند؟ از لحاظ نظري كلمه مشوق (تقويت) محدوده تعريفي خاص دارد و به عنوان هر چيزي كه باعث پيشرفت آموزش بشود تعريف ميشود ولي در عرصه عمل هم تعيين چيزهايي كه براي سگها حكم مشوق دارند چندان مشكل نيست. هر چيزي كه حيوان مشتاقانه انتظارش را ميكشد يا براي بدست آوردنش تلاش ميكند، ميتواند در اين تعريف بگنجد، بنابراين متداولترين مشوقها كه در تربيت سگها بيشترين كاربرد را به عنوان تقويت دارند شامل غذا، تشويق كلامي و نوازش ميباشد، البته مشوقها تنها شامل اينها نميشوند و رفتارها و تجربيات بسياري وجود دارند ميتوانند براي سگ حكم مشوق را داشته باشند: براي مثال ميتوان به گردش در باغ، توپبازي، از پنجره بيرون را تماشا كردن و مورد توجه صاحب خود قرار گرفتن، اشاره كرد. علائق سگها با همديگر متفاوت است، ولي بيشتر سگداران چيزهايي كه براي سگهاي خودشان لذتبخش و مشوق هست را ميشناسند، به خاطر سپردن اين نكات بسيار حائز اهميت ميباشد زيرا:
الف) بهتر است در تربيت سگها از مشوقهاي مختلفي استفاده شود.
اين مسئله باعث افزايش تعميم پاسخهاي مطلوب به ساير شرايط ميشود به ويژه موقعيتهايي كه در آن امكان دسترسي به مشوقي خاص موجود نباشد.
ب) تعدادي از دستنامههاي آموزش سگ تأكيد دارند كه از نظر اخلاقي استفاده از بعضي مشوقها مانند غذا درست نميباشد. اين عقيده احتمالاً بر اين مبني بنا شده است كه اگر سگي براي دريافت تشويق كلامي صاحب خود كاري انجام ميدهد. اين مسئله موجب ميشود كه رابطه ميان سگ و صاحبش در سطح خوبي ادامه پيدا كند ولي اگر سگ اين كار را براي گرفتن لقمه غذا انجام دهد، رابطه صاحب حيوان و حيوان حالت معامله و «بده و بستان» به خود ميگيرد. به عبارت ديگر در اينجا كار صاحب سگ مانند «رشوه دادن» و كار سگ هم به نوعي «اخاذي» ميباشد، ولي همانطور كه در فصل 2 اشاره شده است تعليم سگها فاقد معيارهاي اخلاقي ميباشد و از طرفي همانطور كه در بخش پ-2-3 ذكر شده است، تعليم و تربيت سگ با مسلط شدن بر آن فرق دارد. بنابراين از گفتههاي بالا چنين ميتوان نتيجه گرفت كه هرجا كه ايجاب كند از بيشتر مشوقهاي موجود براي تأثيرگذاري ميتوان استفاده كرد. حال اين مشوق ميتواند غذا، تشويق كلامي و نوازش باشند يا ساير كارهايي كه پيشتر به آن اشاره شد. استفاده از تشويقهاي كلامي به عنوان مشوق به ويژه در موقعيتهاي خاص داراي امتيازاتي است. اين مشوقها را مي توان در هر جايي به كار گرفت و فاصله عاملي محدود كننده براي آن محسوب نميشود.بر عكس غذا كه خوردن آن مستلزم صرف زمان است، تشويق كلامي پس از بكار بردن به سرعت توسط حيوان پذيرفته و درك ميشود. از طرف ديگر براي بسياري از سگها لقمه غذايي مانند يك تكه پنير ميتواند چنان انگيزهاي در حيوان ايجاد كند كه نوازش و تشويق كلامي در هيچ سطحي نتواند با آن برابري كنند. اين موضوع در مورد ارتباط و همخواني تقويت (مشوق) و موقعيت تعليم بستگي دارد.
پ) با توصيف مشكلات رفتاري درمييابيم كه اغلب آنها غير غريزي و اكتسابي هستند ولي تلاش براي يافتن مشوقهاي پنهان آنها اغلب بيهوده و بدون نتيجه است.
به عنوان نمونه، براي سگي كه داخل اتومبيل هراسان و ديوانهوار پارس ميكند، ممكن است چيزهايي مانند تداوم حركت اتومبيل، عبور چشماندازهاي جالب و در آخر احتمالاً رسيدن به جالبترين قسمت مسافرت يعني پايان آن و آغاز راه رفتن روي زمين نقش مشوق داشته باشند. در بسياري از موارد مهمترين تشويق پنهان، تقويتهاي گروهي يا اجتماعي صاحب سگ ميباشد. سگهايي كه به طور دورهاي درون خانه به طور آزاردهندهاي بيش فعال هستند. پارس ميكنند يا براي جلب توجه، ديگران را به ستوه ميآورند، اغلب صاحباني دارند كه آنها را هنگام بيش فعالي و پر جنب و جوشي بيشتر تشويق مي كنند. حتي اگر اين توجهات شكل مخالفت با حيوان را بگيرد هم ميتواند به عنوان مشوق تأثير خود را بگذارد. گاهي اوقات مخالفتها به اندازهاي كه براي حيوان قابل درك باشد قدرتمند نيست (بارها ديده شده است صاحبان حيوان به آرامي لفظ «سگ بد» را بكار ميبرند كه البته هيچ اثر نارحتكنندهاي روي حيوان نخواهد گذاشت).
4-3 تعيين زمان تشويق
زمان تشويق كردن بسيار مهم است: اين عمل بايد هميشه در زماني مشابه ارائه شود تا بتواند براي حيوان تشويق باشد يا اينكه ميتوان اين عمل را بلافاصله پس از انجام فرمان انجام داد؛ حتي يك ثانيه تأخير هم ميتواند باعث تضعيف اثر تشويق شود. تأخيرهاي طولانيتر را ميتوان به معني تقويت براي هر پاسخي غير از پاسخ مورد نظر به حساب آورد. بدين ترتيب شكلاتي كه در پايان جلسه تعليم تحت عنوان «چون پسر خوبي بودي» به حيوان داده ميشود هيچگونه اثر مفيدي ندارد. اين كار احتمالاً بجز اينكه باعث تشويق رفتار پرسه زدن اطراف صاحب حيوان به طمع دريافت شكلات ميشود هيچ اثر زيانآور ديگري ندارد ولي بايد توجه داشت كه تشويقهاي بيموقع در شرايط خاص ممكن نتايجي بر عكس انتظار ما در پي داشته باشد. انتظار موفقيت براي صاحباني كه ميپندارند مشكلات رفتاري اكتسابي حيوانشان را ميتوانند به درستي درمان كنند بسيار اشتباه است چون اين افراد در كارشان كوچكترين پيشرفتي نخواهند داشت. براي مثال بعضي از سگها عادت دارند هنگامي كه افراد خانه مشغول صرف غذا هستند از آنها غذا درخواست كنند. گاهي ممكن است صاحب حيوان براي رفع اين مشكل به سگ خود آموزش بدهند كه در اين مواقع در زنبيل خود بنشيند سپس ممكن است از حيوان خود بخواهد كه به زنبيل خود برود و بعد از آن حيوان را براي گرفتن لقمه غذا (به عنوان مشوق) فرا بخواند. حاصل كار مي تواند با آنچه كه مورد نظر صاحب حيوان است كاملاً متفاوت باشد، چون اين كار باعث تقويت رفتار پرسه زدن حيوان در اطراف صاحبش ميشود.
5-3 شدت تشويق:
در نگاه اول ممكن است اينطور به نظر برسد كه هر چه جايزه و تشويق مطبوعتر و قويتر باشد مؤثرتر خواهد بود. در حاليكه در مطالعات تجربي ديده شده است كه تشويقهاي داراي با ميزان بالاي تحريككنندگي و انگيزشي بر بازده كار تأثير مخرب دارند ولي هرچه ميزان پيچيدگي پاسخ خواسته شده از حيوان بيشتر باشد از ميزان بهينه تحريككنندگي تشويق كاسته ميشود، اين اصل كلي قانون ايركس-دادسون32 نام دارد، بنابراين اصل در مواقع اضطراري كه براي مثال حين رانندگي بوجود ميآيد، ترس باعث ميشود كه راننده فوقالعاده سريع و مؤثر ترمز كند و از سرعت خود بكاهد. در حاليكه اضطراب و عصبي بودن در جلسه امتحان ممكن است از كارايي انسان كم كند و باعث بشود فرد عليرغم تواناييها از عهده آن به خوبي برنيايد. معني اين موضوع در تربيت سگها اين است كه براي آموزش يك عمل ساده به حيوان (مانند آمدن به هنگام صدا كردن) ميتوان از تشويقهاي بسيار جذاب مانند لقمه غذا استفاده كرد. از سويي ديگر، در مورد پاسخهاي پيچيدهتر يا فرمانهايي براي ساكت كردن و خويشتنداري (مانند آرام نشستن هنگام آمدن ميهمانها) مشوق هاي بسيار جذاب ممكن است اثري مثبت- منفي (كاهنده- افزاينده)33 داشته باشند، زيرا ممكن است باعث افزايش برانگيختگي و هيجان حيوان شوند. تشويقهاي ملايم كلامي در چنين مواقعي بسيار مناسب هستند.
6-3 حذف34
حذف شرطي شدن واژهاي تخصصي ميباشد كه به توصيف اتفاقاتي كه هنگام فراموش شدن يك پاسخ آموخته شده رخ ميدهد، ميپردازد. اگر پاسخ ياد گرفته شدهاي هرگز تقويت نشود كم كم فراموش خواهد شد، ولي اگر چنين پاسخي گهگاه تقويت شود مدت زمان بيشتري طول خواهد كشيد تا فراموش گردد (به قسمت 7-3 رجوع شود). براي آنكه حيوان رفتار بخصوصي را كاملاً فراموش كند مطمئنترين و امنترين راه حذف كامل آن، حذف مشوق آن ميباشد. انجام اين روش در هر شرايطي بر تنبيه حيوان ارجحيت دارد(به بخش 11-3 رجوع شود). به عنوان نمونه، براي متوقف كردن عادت خواهش غذا، صاحب حيوان بايد به جاي زدن يا فرياد كشيدن بر سر حيوان اين عمل را ناديده بگيرد و به آن پاسخي ندهد با قطع ناگهاني تشويق و تقويت رفتاري سگ، دفعات تكرار آن پيش از كاهش، در ابتدا افزايش مييابد. اين افزايش ميتواند موجب دلسردي بيشتر در افرادي شود كه سعي دارند رفتار آزاردهنده حيوان خود را با كاهش تقويت و تشويق آن از طريق بيتوجهي درمان كنند. اين افراد اغلب ميگويند «وقتي ما را آزار ميدهد سعي ميكنيم نسبت به او بيتوجه باشيم ولي رفتارش بدتر ميشود» تنها پاسخي كه در جواب اين اظهارات ميتوان داد اين است كه پايداري و صبر سرانجام منجر به كاهش رفتار ناخوشايند حيوان خواهد شد.
7-3 برنامه و زمانبندي تشويق:
در فرايند آموزش سگ اگر هر بار بلافاصله پس از كسب پاسخ مورد نظر تقويت صورت بگيرد، يادگيري بسيار سريع خواهد بود. در آموزش نشستن به تولهها، بهترين كار آن است كه بلافاصله پس از هر نشستن تشويق انجام شود. با اين حال از بين رفتن و حذف پاسخي كه هر بار بلافاصله با تشويق همراه شده است نسبتاً ساده ميباشد؛ اگر تولهاي عادت كرده است پس از هر نشستن منتظر تشويق باشد، با كم شدن تشويق ديگر نخواهد نشست به محض تثبيت پاسخ، بهتر است دفعات تشويق و تقويت به تدريج كمتر شود. پاسخهايي نسبت به حذف شدن مقاوم هستند كه در فواصل نامنظم مورد تشويق قرار گرفتهاند. بهترين مصداق اين قانون اكثر مشكلات رفتاري اكتسابي ميباشند كه به ويژه درمان و حذف آنها بسيار دشوار ميباشد. براي نمونه صاحب سگي كه به هنگام غذا خوردن افراد خانواده باعث آزار و اذيت آنها ميشود، در گذشته در دوران تولگي به خاطر حسن رفتار و ظاهر شيرين و با نمك حيوان بر سر ميز غذاخوري مرتب به آن غذا ميداده است. در اين شرايط حيوان به سرعت رفتار خواهش غذا را به عنوان پاسخي براي اين تشويق فرا ميگيرد و به اين ترتيب با بزرگ شدن حيوان اين عادت ناشايست آزار رسانتر ميشود. در اين هنگام اختلاف و بحثهايي ممكن است در خانواده بر سر لقمه دادن به حيوان سر بگيرد. اعضاي «سنگدلتر» خانواده ممكن است اين عمل را متوقف كنند. در حاليكه اعضاي «رئوفتر» به اين كار ادامه ميدهند. اين تناقض ميتواند تأثيري معادل كاهش تدريجي تشويق را در پي داشته باشد. در آخر همه افراد خانواده از اين رفتار سگ به ستوه ميآيند در حاليكه حيوان در زمان گذشته كاملاً با تشويق در فواصل متغير خو گرفته است. در اين اوضاع در حاليكه افراد خانواده سرانجام مشتركاً به اين نتيجه ميرسند حيوان را براي مدتي ناديده بگيرند، يكي از اعضا بالاخره «تنها براي ساكت كردن حيوان» ممكن است چيزي به او بدهد يا با او صحبت كند محل را ترك كند (تشويق اجتماعي) در اين شرايط با توجه به تاريخچه كه ذكر شد تمام شرايط براي دائمي شدن اين رفتار در حيوان فراهم است.
8-3 تعميم محرك
تعميم محرك فرايندي است كه طي آن پاسخ اختصاصي براي يك محرك خاص در صورت امكان در حضور محركهاي ديگر نيز اتفاق ميافتد.
سگي كه از صداي شليك اسلحه وحشت دارد ممكن است با شنيدن هر صداي بلندي متوحش بشود. به همين ترتيب، سگي كه به محض شنيدن صداي زنگ در پارس مي كند، چون آموخته است همراه اين صدا افرادي وارد خانه ميشوند، ممكن است با شنيدن هر صداي مشابهي مانند زنگ تلفن يا دوچرخه35 يا چيزهايي مانند اينها، پارس كند. فرايند تعميم در عين حال كه ميتواند باعث توسعه بسياري از مشكلات رفتاري حيوان گردد، در درمان آنها نيز ميتواند مفيد باشد. سگي كه آموخته است در مقابل افراد غريبهاي كه مدتي كوتاه در خانه توقف ميكنند (مانند پستچي، شيرفروش و...) پارس كند. در صورتي كه به خوبي تحت آموزش قرار گيرد ميتواند بياموزد كه در اين موارد و مثالهايي شبيه به آن خويشتندار باشد. مثلاً سگي كه آموخته است در حضور پستچي و شيرفروش آرام بنشيند، به احتمال زياد در حضور مأمور اداره برق و... يا كارگراني كه براي تميز كردن پنجرهها ميآيند هم آرامتر رفتار خواهد كرد.
9-3 شكلدهي36
شكلدهي روشي است براي آموزش حيوان با مجموعهاي از پاسخها كه پيش از آن با آنها آشنايي نداشته است، اين عمل با تقويت پاسخهايي كه شباهت بسيار زيادي به پاسخ مورد نظر ما دارد انجام ميشود.
با استفاده از اين روش مربيان حيوان آنها را به انجام كارهايي كه به طور طبيعي براي آن ساخته نشدهاند از قبيل پريدن از ميان حلقه آتش يا دوچرخه سواري وادار ميكنند. با استفاده از چنين روشهايي صاحبان سگ قادر خواهند بود به حيوانشان كارهايي هوشمندانه مانند باز كردن در با استفاده از دستگيره در، بياموزند. براي رسيدن به اين منظور، ابتدا عمل به سمت در رفتن با شنيدن فرمان آن مورد تقويت و تشويق قرار ميگيرد؛ پس از آن حيوان تا وقتي كه دستهايش را روي در نگذارد ديگر تشويق نميشود؛ پس از اين مرحله حيوان بايد دستهايش را روي در بالاتر و بالاتر بگذارد تا مورد تشويق قرار بگيرد؛ از اين پس حيوان در صورتي تشويق ميشود كه دستهايش را روي دستگيره در بگذارد؛ بعد از آن تشويق تنها براي پايين بردن دستگيره در نظر گرفته ميشود. در آخر تنها براي عمل فشردن دستگيره و باز كردن در تشويق در نظر گرفته ميشود.
افراد زيادي هستند كه علاقه به آموختن چنين اعمال نمايشياي به سگهايشان ندارند ولي بايد در نظر داشت كه عادتهاي ديگري هم وجود دارند كه عليرغم كاربردي بودنشان خيلي چشمگير نيستند. از اين دست عادتهاي پر كاربرد ميتوان به آرام نشستن در مكان مشخص (مانند سبد حيوان) اشاره كرد. براي كسي كه سگي پرتحرك دارد شايد تصور آنكه حيوانش قادر به انجام چنين كاري باشد، غير ممكن است. با اين حال با استفاده از روش شكلدهي ميتوان به سگها چنين كاري را آموخت. براي مثال، در شروع كار، حيوان تنها به خاطر رفتن به سبد (محل مشخص) مورد تشويق قرار ميگيرد، سپس به خاطر اينكه در حضور صاحب خود درون آن مينشيند. بعد از اين مرحله لازم است كه مدت زمان نشستن در سبد در حضور صاحب سگ به تدريج افزايش يابد. سپس صاحب دام به آهستگي و به تدريج فاصله خود را از سگ زياد و زيادتر ميكند. در حاليكه هرازچندگاهي براي جايزه دادن به حيوان به كنارش باز ميگردد. در آخر در حاليكه سگ در سبد مينشيند، صاحب حيوان از محدوده ديدش خارج ميشود و پس از مدت زماني كه مرحله به مرحله افزايش مييابد براي دادن جايزه بازميگردد.
10-3 تشويق (تقويت) ثانويه
گاهي اوقات بعضي اتفاقات كه در حالت عادي و به خودي خود مشوق نميباشند ميتوانند به عنوان مشوق عمل كنند. علت اين امر همزمان شدن اين اتفاقات با مشوقهاي واقعي ميباشد. در سال 1963 ولف37 طي آزمايشي كلاسيك نشان داد كه شامپانزههاي مورد آزمايش در ازاي گرفتن ژتون پوكر38 قادر به انجام وظايفي مانند كشيدن وزنههاي سنگين ميباشند. اين شامپانزهها پيش از اين آموخته بودند كه در صورت انداختن اين ژتونها در ماشين خودكار فروش39 از آن كشمش دريافت خواهند كرد به همين ترتيب به سگهاي پليس به محض يافتن مواد مخدر به عنوان تشويق يك تكه چوب يا هر چيز مشابهي كه بتوان آنرا با دندان گرفت داده ميشود. اين اشيا از آنجا كه قبلاً وسيله بازي و جلب توجه مربي بوده است براي حيوان جنبه تشويقي دارد. با استفاده از همين روش ميتوان از اسباببازي خاصي به عنوان مشوق ثانويه سود برد؛ ابتدا ساير اسباب بازيها از اطراف حيوان حذف ميشود و سپس شرايط طوري ترتيب داده ميشود كه گاز گرفتن و در دهان نگه داشتن اسباب بازي موردنظر به عنوان پيش شرطي براي رسيدن به دوستداشتنيترين چيزهاي زندگي حيوان مانند مورد توجه قرار گرفتن، تغذيه شدن و... باشد. سپس از اين اسباب بازي ميتوان در درمان بسياري از مشكلات رفتاري به عنوان پرتكننده حواس حيوان/جانشين پاسخ40 (به بخش 8-8 رجوع شود) استفاده كرد. همچنين ميتوان از اين شيوه در حساسيت زدايي سيستماتيك براي كاهش اضطراب و تشويق حيوان استفاده كرد.(به بخشهاي 10-1 و 8-8 رجوع شود)
از آنجا كه ارتباط متقابل بين صاحب حيوان و حيوان به طور غريزي در بيشتر سگها جنبه تشويقي دارد ميتوان نتيجه گرفت كه تشويق زباني نوعي تقويت كننده (مشوق) اوليه ميباشد كه در صورت تبديل آن به تشويق ثانويه ارزش تشويقي آن دوچندان خواهد شد، براي اين كار ميتوان آنرا با تماس بدني (نوازش) و دادن لقمه غذا همراه كرد.
در حالتي مشابه، تنبيه و ويژگيهاي بيزاركننده محركها ميتوانند منجر به افزايش اتفاقات ناخوشايند در حضور محركها شود(به بخش 11-3 رجوع شود).
11-3 تنبيه
براي بسياري از افراد استفاده از اين روش خشك و غير ابتكاري اولين وسيله براي متوقف كردن رفتارهاي ناپسند سگ ميباشد. تنبيه به علت تأثير سريع در بين صاحبان سگ محبوبيت زيادي دارد، شخصي كه براي اولين بار با توده مدفوع سگش روي فرش خانه مواجه ميشود خيلي بعيد است كه بدون شماتت و ناسزا گفتن به حيوان تنها به تميز كردن فرش مشغول شود. حالت حيوان در اين اوضاع چهره حق به جانب و مرموز، طرز نگاه كردن و ايستادن و جنباندن دم همگي ميتواند وضعيت را توهينآميزتر جلوه دهد. اگر سگ پس از داد و فرياد و سيليهاي صاحبش از ترس به گوشهاي پناه ببرد شايد ظاهر خوشايندتري براي صاحب عصبانيش داشته باشد. صاحب سگ پس از تنبيه حيوان احساس ميكند عصبانيت خود را تخليه كرده است و سبكتر شده و از طرفي فكر ميكند كه با اين كار جلوي تكرار عمل را در آينده گرفته است.
در تربيت سگ اين نكته را هميشه بايد به خاطر داشت كه اثر تنبيه معكوس اثر تشويق نميباشد بلكه در واقع عدم تشويق اثري معادل عكس اثر تشويق دارد. به بياني ديگر چنانچه پاسخي تقويت نشود، در نهايت حذف خواهد شد.
گاهي اوقات صاحبان سگ اعتقاد دارند كه اگر به دنبال تمام مراحل يك عمل اشتباه تنبيه حضور داشته باشد اثر مفيدي در تربيت سگ خواهد داشت ولي اين عقيده تنها درباره انسانها صدق ميكند و در سگها صحيح نيست. (به قسمت 5-2 رجوع شود). گاهي تنبيه به طور ظاهري باعث تغيير رفتار حيوان ميشود ولي همين نتايج ميتواند از جنبههاي مختلف فريبآميز و گول زننده باشد:
الف) براي برخورداري از كوچكترين شانس موفقيت، تنبيه بايد بلافاصله پس از وقوع رفتار ناپسند، در خلال يك ثانيه پس از آن صورت بگيرد. بنابراين تنبيه و زدن تولهاي كه يك ساعت و نيم پيش كف اتاق را با راه رفتن گلي كرده است يا فرياد كشيدن بر سر حيوان پس از يافتن دمپاييهاي جويده شده تأثيرگذار نيست.
ب)حتي اگر تنبيه در زمان صحيح اعمال گردد هم اين خطر وجود دارد كه حيوان در مواجه با محركهاي ناخوشايند به ياد جنبههاي غلط و منفي اين واقعه افتاده و آنها را دوباره تداعي كند. بهترين نمونه اين واكنش سگهايي هستند كه در خانه قادر به آموختن و تربيت شدن نميباشند. هرگاه صاحبي به محض ادرار كردن حيوان در خانه آنرا بزند؛ هنگام بردن حيوان به باغچه براي دفع ادرار، حيوان به هيچ وجه ادرار نخواهد كرد زيرا به علت بدآموزي دليل تنبيه را ادرار كردن در حضور صاحب خود ميداند، به محض برگشتن به خانه آرام به اتاقي ديگر ميرود و دور از چشم صاحب خود آنجا ادرار ميكند.
پ)شدت محرك ناپسند بايد دقيق و كاملاً درست و اندازه باشد. محركهاي خيلي شديد ميتوانند منجر به ترس يا تهاجم حيوان بشوند. نتايج منفي اين كار وقتي تنبيه از سوي شخص صاحب حيوان صورت گرفته باشد بيشتر خواهد بود. تنبيه ضعيف و كم شدت هم مؤثر نخواهد بود.
ت)در صورت تكرار تنبيه اين احتمال وجود دارد كه حيوان نسبت به آن عادت كند، بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه پيدا كردن شدت مناسب محرك بازدارنده با افزودن تدريجي آن بسيار دشوار ميباشد چون اين كار همزمان باعث عادت دادن حيوان هم ميشود. نتيجه ديگر آنكه شايد تنبيه براي بار اول منجر به نتيجه مطلوب شود و رفتار ناپسند حيوان را متوقف كند ولي در دفعات بعدي ممكن است بياثر شود.
ج)به دليل تفاوتهاي فردي و تجربيات متفاوت سگها، پاسخ و واكنش حيوانات در برابر محركي مشابه ميتواند بسيار متفاوت باشد. يك تنبيه ممكن است در سگي هيچ اثري نداشته باشد ولي سگي ديگر را به شدت بترساند.
چ)هرچه سگ براي انجام كاري بيشتر تحريك شده باشد شدت محرك بازدارنده براي توقف آن بايد بيشتر باشد.
ح)تنبيه ميتواند منجر به اضطراب حيوان شود، بنابراين رفتارهايي كه اولين انگيزه آنها اضطراب بوده است (مانند رفتارهاي مخرب در هنگام عدم حضور صاحب حيوان، بخش 7-10) در اثر تنبيه وخيمتر ميشوند.
خ)در صورتي كه به دنبال تنبيه، براي جانشين كردن پاسخي مناسب اقدام نشود و براي آن مشوقي در نظرگرفته نشود، پاسخ ناپسند قبلي دوباره تكرار خواهد شد.
همانطور كه پيشتر به آن اشاره شد، تنبيه اگر نتيجهاي داشته باشد، نتيجه آن سريع خواهد بود و اين مهمترين دليل تنبيههاي موفق است (مانند درمان كامل سگي كه با كشيدن روميزي غذاي روي ميز را ميدزدد.)، اما آنچه كه دوست ندارند درباره آن صحبت كنند تنبيههايي است كه موفقيتآميز نبودهاند، تغيير و اصلاح رفتار حيوان بر اساس جايزه و تشويق، حذف، پرت كردن حواس حيوان و جانشين كردن پاسخي جديد؛ زمان بيشتري را ميطلبد ولي مطمئنتر است، بنابراين هرجا كه امكانش وجود دارد، استفاده از اين روشها بر تنبيه ارجحيت دارد. به نظر ميرسد كه تنبيه بر رفتارهايي احتمال تأثير دارد كه انگيزه انجامشان به نسبت ضعيف باشد. تنبيه خفيف در عين حال كه خطر ترساندن يا عصباني و مهاجم كردن حيوان را ندارد، مؤثر نيز ميباشد. افراد زيادي با استفاده از اين روش رفتار ناپسند حيوانشان را به تنهايي حل ميكنند (براي مثال با گفتن «نه» با لحني آمرانه و تأكيدي) ولي اغلب مشكلاتي كه به افراد متخصص ارجاء داده ميشود مشكلاتي هستند كه به علت انگيزه بالايي كه براي انجامشان در سگ وجود دارد، با تنبيه درست نميشوند. در اين مواقع اغلب صاحبان چنين حيواناتي براي يافتن تنبيهي مناسب با ساير سگداران مشورت ميكنند(براي مثال تنبيه سگ با زدن روزنامه لوله شده به پوزه آن در ازاي كشيدن زنجير قلاده) ولي بايد در نظر داشت كه احتمال پيدا كردن مقدار صحيح تنبيه براي سگهاي مختلف در اين روش بسيار بعيد است، علاوه بر اين، همانطور كه پيشتر در قسمت «ح» آمده است، تنبيه موجب وخيمتر شدن رفتارهايي ميشود كه نيروي انگيزشي آنها اضطراب بوده است.
به هر حال در صورتي كه هيچ راه جايگزيني براي تنبيه وجود ندارد، براي افزايش ميزان تأثير آن شرايط زير را بايد در نظر داشت:
الف) بايد به محركهاي تنبيهي به چشم وسيلهاي براي پرت كردن و انحراف حواس حيوان نگريست. هدف از اجراي آن نبايد رنجاندن يا ايجاد تجربهاي ناخوشايند باشد و از آن ميبايست به منظور ايجاد اختلال در روند رفتار ناپسند و انحراف توجه حيوان نسبت به انجام آن شود.
ب) گاهي اوقات به اسم صدا كردن حيوان براي پرت كردن حواس حيوان كافي است، در غير اينصورت براي اين كار را ميتوان با ترساندن و از جا پراندن حيوان با استفاده از محركي جديد و زيركانه مانند rape alarm، صفحات تعليمي (به ادامه اين بحث قسمت چ رجوع شود)، هفت تير آبپاش و تكان دادن قوطي كنسرو خالي حاوي چند تكه ريگ (جغجغه) استفاده كرد.
رفتارهايي كه نيروي انگيزشي بالايي برايشان وجود دارد هر بار كه تكرار ميشوند در مراحل آغازين آنها معمولاً لحظاتي وجود دارد كه ميزان انگيزه نسبتاً پايين است و پرت كردن حواس حيوان نسبت به آن محرك تقريباً آسان است. براي مثال در مورد سگي كه عادت كرده است به محض افتادن نامه به داخل خانه آنرا بجود، اين لحظات ميتواند هنگامي باشد كه صداي پاي پستچي ميآيد (البته بايد گفت كه در اين موارد صاحب حيوان بايد خيلي خوش شانس باشد كه بتواند موقعيت تحريككننده را قبل از آنكه اتفاق بيفتد پيشبيني كند، مثلاً در اين مورد او بايد بتواند نزديك شدن پستچي را قبل از آنكه حيوان صدايش را بشنود، ببيند و وارد عمل شود).
ت) بهتر است انجام تنبيه ارتباط (مستقيمي) با صاحب حيوان نداشته باشد. با انجام اين كار احتمال تكرار عمل ناپسند در غياب صاحب سگ كاسته ميشود، همچنين با اين كار خطر بوجود آمدن احساس منفي نسبت به صاحب حيوان در حيوان كم ميشود. وقتي فرد، حيوان را با روش از راه دور تنبيه ميكند (مانند وسيله thrown object) به طور مستقيم در مقابل حيوان قرار نميگيرد. در عوض در چنين مواقعي صاحب حيوان مي تواند با صدا زدن و جايزه دادن به حيوان به خاطر فرمانبرداري و آمدنش، حيوان را مورد تشويق قرار دهد: اين كار رفتار ناپسند با پاسخ متناسب جايگزين ميگردد.
ج) به نظر ميرسد براي آنكه تنبيه مانع از ادامه يك رفتار شود بايد غيرمعمول و غير منتظره باشد، چون اغلب آنها باعث اختلال در جريان طبيعي و قابل پيشبيني اتفاقات ميشوند، به همين دليل محركهايي مانند ترساندن ناگهاني حيوان كه متمركز بر هدف خاصي نبوده و چند منظوره هستند، خيلي سريع تأثير خود را از دست ميدهند، در واقع ميزان تأثير آنها بستگي به خلاقيت و جديد بودن آنها دارد، از طرفي چنانچه اين محركها باعث خنثي شدن هدف حيوان شود ميتواند باعث انصراف حيوان از ادامه رفتار ناپسند شود. براي مثال اگر حيوان قصد بيرون دويدن از خانه را داشته باشد، كشيدن زنجير قلاده يا بستن ناگهاني و غير منتظره در مي تواند اشتياق حيوان را كم كند.
چ) پيش آموزش:
اثر تشويقي مشوقهاي خوبي مانند تحسين كلامي را ميتوان با استفاده از روش آموزش سگ افزايش داد.
مشروط بر آنكه قبل از آن با استفاده از روش پيش آموزش، مشوق مذكور براي حيوان علاوه بر تأثير اوليه داراي تأثير تشويق ثانويه نيز شده باشد. بدين ترتيب با استفاده از روش پيش آموزش ميتوان محرك منصرف كنندهاي را قويتر كرد. به نظر ميرسد اين مسئله اساس مفيد بودن اختراعات و ابتكاراتي مانند صفحات تعليمي (training disks) باشد (به پيوست مراجعه شود). اين وسيله از چند صفحه دايرهاي فلزي تشكيل شده است كه مانند دانه تسبيح به نخ كشيده شدهاند و با پرت شدن روي سطح محكمي مانند كف خانه صداي فلزي بلندي ايجاد ميكنند. موفقيت اين ابزار بستگي به زمانبندي و برنامهريزي روش پيش آموزش دارد به طوريكه متعاقب اين صدا بلافاصله بايد حركتي ناكام كننده انجام شود؛ مانند برداشتن يا حذف لقمه غذايي كه حيوان قصد خوردنش را دارد. در ابتدا، سگ اغلب اوقات واكنش جدياي نسبت به صدا انجام نخواهد داد، ولي با افزايش تكرار دفعات تمرين، حيوان به گونهاي رفتار خواهد كرد كه با شنيدن صدا كاملاً از انجام رفتار ناپسند منصرف شده و طوري رفتار ميكند كه گويي از انجام آن متنفر است، پيش آموزش را به وسيله ساير ابزارها و روشها هم ميتوان انجام داد.
براي مثال استفاده از صداي دسته كليد و يا حتي كلمهاي خاص كه با نوايي مشخص بيان ميشود. اين محركها نبايد در جريان اتفاقات عادي و روزانه رخ بدهد، زيرا اين كار هم موجب هدر رفتن قدرت و تأثير بازدارندگي آن و هم موجب اضطراب حيوان خواهد شد. به همين دليل از اين روش نبايد به طور روزمره و براي متوقف ساختن هر رفتاري كه از نظر حيوان ناپسند است استفاده شود و تنها براي رفتارهايي كه نسبت به ساير روشهاي درماني مقاوم است بايد بكار گرفته شود.
ح) پس از آنكه رفتار ناپسند حيوان با استفاده از تنبيه يا انحراف توجه حيوان به خوبي متوقف شد. به دنبال آن بايد با محركهايي كه پاسخهايشان ذاتاً تشويق كننده هستند يا مورد تشويق صاحب حيوان قرار ميگيرند، جايگزين شود، بدين ترتيب براي جلوگيري از تعقيب گربهها، صاحب حيوان مي تواند با پرتاب قوطي كنسرو خالي حاوي ريگ حواس حيوان را پرت كند، به دنبال آن بدون فوت وقت صاحب حيوان بايد آنرا صدا كرده و براي آمدنش به او جايزه بدهد يا اينكه توپي برايش پرتاب كند تا به دنبال آن بدود.
12-3 قلادههاي شوكدهنده (الكتريكي)
پيرامون استفاده از اين قلادهها بحث و اختلافنظرهاي زيادي وجود دارد. ظاهر اين دستگاه مانند قلادههاي معمولي ميباشد و به وسيله جريان برقي كه توسط باطري الكتريكي جاسازي شده در آن، توليد ميشود، كار ميكند. فعاليت اين دستگاه با امواج راديويي كنترل ميشود و به حيوان شوك الكتريكي وارد ميسازد، انواعي از اين قلادهها وجود دارند كه با پارس كردن حيوان فعال ميشوند و به حيوان شوك وارد ميكنند. در بعضي از محصولات قدرت شوك الكتريكي قابل تنظيم ميباشد. عليالظاهر استفاده از اين دستگاه داراي مزاياي زير ميباشد:
الف) اين دستگاه ميتواند محرك ناخوشايند و بازدارنده قدرتمندي ايجاد كند كه به اندازه كافي توانايي براي اختلال و توقف اكثر رفتارهاي ناپسند حيوان ميباشد.
ب) استفاده از آن ارتباط مستقيم و آشكاري با صاحب سگ ندارد.
با استفاده از كنترل از راه دور، صاحب حيوان مي تواند رفتارهاي حيوان را از دور كنترل كند. انواع حساس به پارس حيوان حتي در غياب صاحب حيوان هم به خوبي وظيفه خود را انجام ميدهد.
از طرفي ديگر اين دستگاهها مضراتي هم دارند كه در زير به آنها اشاره ميشود:
الف) هرچند از جنبه نظري در قلادههايي كه قدرت شوك آنها قابل تنظيم است، امكان آن وجود دارد كه تحريك را به اندازهاي تنظيم كرد كه تنها براي توقف رفتار ناپسند حيوان كافي باشد، ولي انجام اين كار نياز به موازنهاي دقيق و انجام آزمايش براي اطمينان از آن دارد. شوك ايجاد شده در اثر استفاده از اين قلادهها (به ويژه اگر در مكانهاي عمومي باشد ( ترجمه عبارت used by the general public- كه به نظر ميرسد ترجمه صحيح آن باشد) احتمال دارد موجب درجاتي از تروما در حيوان شود كه جداي از مسائل اخلاقي اين امر ميتواند داراي اثرات افزاينده- كاهنده باشد و باعث افزايش سطح اضطراب يا هيجان حيوان شود.
ب) قلادههايي كه با پارس حيوان فعال ميشوند داراي مضرات ويژه خود ميباشد، خيلي مواقع پارس حيوان دلايل غيرهيجاني دارد. بنابراين تنبيه در هر شرايط بهترين راهحل نخواهد بود. اين خطر نيز همواره وجود دارد كه مكانيسم شوكدهنده با دلايل متفرقه (مانند پارس سگهاي ديگر يا صداهاي بلند) فعال شود، در چنين شرايطي كه حيوان در معرض شوكي قرار دارد كه قادر به جلوگيري از آن نيست، ميتواند منجر به ناراحتيهاي عصبي در حيوان شود(به فصل 5 رجوع شود). به علاوه اين قلادهها طوري طراحي شدهاند تا بدون نظارت و سرپرستي در مواقع عدم حضور صاحب حيوان فعاليت كنند، به همين دليل فعال شدن خودبه خود آنها ميتواند منجر به مشكلات خطرناكتري هم بشود. براي مثال ممكن است سگ هرگز نياموزد كه براي جلوگيري از شوك نبايد پارس كند و در عوض ممكن است به علت شوك شروع به ناله و پارس كند و به اين ترتيب اسير دور باطلي شود كه قادر به توقف و گريز از آن نميباشد.
بنابراين استفاده از اين وسايل به اين شكل غيراخلاقي بوده و به جز در شرايط نظارت شده و با مشاور و سرپرستي كارشناسان خبره توصيه نميشود.
در صورتي كه امكان استفاده از نظارت و مشاوره كارشناسان وجود داشته باشد، استفاده از قلادههايي كه كنترل از راه دور دارند براي موارد زير ميتواند مفيد باشد:
الف) اختلال رفتاري حيوان شديداً جامعه ستيز41 باشد و تنها به وسيله تنبيه قابل درمان باشد.
ب) رفتار حيوان مشكلي كاملاً جدا و مستقل باشد و حيوان از ساير جنبهها طبيعي باشد: علاوه بر آن به ويژه حيوان رفتار تهاجمي و عصبي غير طبيعي نداشته باشد.
پ) در صورتيكه رفتار ناخوشايند حيوان به علت اضطراب و تشويق تحريك نشده باشد.
اختلال رفتاري كه اغلب داراي معيارهاي ذكر شده مي باشد، ناراحتي Sheep-worring است كه با استفاده از قلاده الكتريكي به خوبي درمان شده است.
فصل چهارم:
یکی از دلایل پر طرفدار بودن سگها به عنوان حیوان خانگی خوی اجتماعی آنها است. سگها حیواناتی هستند که در طبیعت به صورت گله ای زندگی می کنند و به طور غریزی از هنگام تولد تمام شرایط درک و اجرای پاسخ های اجتماعی را دارا می باشند. درک این موضوع که در بعد کلان رفتار اجتماعی سگها امری ذاتی و غریزی می باشد، بسیار مهم است. اما آنچه که سگها در تعاملات اجتماعی خود به طور اکتسابی می آموزند عبارت است از:
الف: گونه ای (The species) که سگها در مقابل آنها رفتارهای اجتماعی خود را اجرا می کنند؛ سگهایی که در طول 12 هفته اول زندگیشان با انسانها زندگی می کنند آنها را هم گونه خود تلقی می کنند
(برای مثال عنصر بلقوه اجتماعی)؛
ب: بخشی از مجموعه رفتارهای اجتماعی که باید استفاده شود؛ برای مثال تمام سگها ذاتاً توانایی بروز رفتارهای سلطه گر و در عین حال فرمانبردار را دارا می باشند ولی اینکه هر کدام این نقش ها را مقابل چه کسی یا چه کسانی بازی کنند امری اکتسابی است.
از نقطه نظر انسانی و برداشتی که انسانها از رفتارهای اجتماعی دارند، نقشه اجتماعی سگها به اندازه کافی برای شکل گیری یک ارتباط خوب بین انسانها و سگ ها کافی است علی رغم این نکته اختلافات میان این دو گونه آنقدر است که به علت عدم درک وقایع، موجب قطع ارتباط شود. حتی جالب ترین خوی اجتماعی سگها هم می توانند مشکل ساز باشند.
تعاملات اجتماعی در گرگها
ساده ترین راه مطالعه فتار شناسی سگها به طور کلی و رفتارهای اجتماعی آنها به طور اخص، مطالعه گرگها است. برای این کار دو دلیل منطقی وجود دارد. نخست، بیشتر سگها در جامعه ای زندگی می کنند که شامل انسانها نیز می باشند. تلاش برای درک تعاملات اجتماعی در این جامعه مانند تلاش برای درک نمایشی است که بعضی از بازیگران آن به خوبی به محدوده نقش خود آگاه نیستند. دوم، در طول فرایند اهلی شدن سگها، عناصر رفتاری ویژه ای از آنها دست خوش تغییرات و حذف قرار گرفته است و این امر درک جایگاه و اهمیت یا روش تطبیق آنها با الگوی کلی رفتار سگ ها را مشکل ساخته است. برای مثال گرگ های مادر هنگام از شیر گفتن توله هایشان برای تغذیه آنها غذای درون معده خود را بالا
می آورد. این عمل در ماده سگها به شکل غیر معمول و متفاوتی مانند بالا آوردن غذا بدون داشتن توله یا خوردن غذای بالا آورده شده دیده می شود. به طوریکه هیچ هدف خاصی از این کار دیده نمی شود. به علت اصلاح نژاد و جفت گیری انتخابی، برخی نژادها رفتارهای جدیدالظهور را از خود نشان می دهند که تفسیر شان مشکل است؛ در بعضی نژادها سگهای بالغ رفتاری از خود نشان می دهند که در گرگهای نابالغ دیده می شود: تمایل رفتار دوستانه با غریبه ها که در بعضی نژادها دیده می شود می تواند مثال خوبی از این رفتارها باشد.
مطالعه روی گرگها به علت خوی گوشه گیری و زندگی خانه بدوش آنها تحت شرایط کاملاً وحشی و طبیعی دشوار می باشد. با وجود این پژوهشگرانی مانند زیمن (Zimen, 1981) با نگهداری گرگها در شرایط نیمه وحشی توانستند شرایط خوبی برای ایجاد حالت بینابینی ایجاد کنند. خلاصه بخشی از تحقیقات ایشان که به موضوع این بحث مرتبط می باشد در ادامه خواهد آمد، ولی برای درک تمام
جنبه های ارتباطات پیچیده گرگها بهتر است به مقالات اصلی افرادی چون زیمن مراجعه کرد. هر چند باید توجه داشت که قاعدتاً چنین مقالاتی که حاصل از سالها مشاهدات مشقت بار این محققان است هنوز برای درک کامل سازوکار اجتماعی گرگها کافی نمی باشد.
1-4- سلسله مراتب قدرت
گله های گرگ خانواده های توسعه یافته ای می باشند که از هر دو جنس نر و ماده تشکیل شده است. گرگ ها تا آخر عمر خود در گله خودشان باقی می مانند مگر برای تشکیل گله ای جدید که از گله خود برای همیشه جدا می شوند. اعضای گله با همدیگر حرکت، شکار و تغذیه می کنند. جفت گیری میان اعضای گله انجام می شود و پرورش توله ها هم به طور مشارکتی انجام می شوند. به نظر می رسد بخش اعظم رفتارهای اجتماعی گرگها در جهت تقویت پیوستگی اجتماعی گله قرار دارد. گرگها اغلب به نوبت در نقطه ای خاص ادرار می کنند، و همیشه به طور گروهی جمع می شوند و زوزه می کشند. به علاوه آنها چندین بار در روز (برای مثال پس از خواب) با مالیدن پوزه هایشان به هم به نوعی به هم سلام می دهند و ناحیه پرینه یکدیگر را بو می کشند. به نظر می رسد تنها هدف این کارها افزایش همبستگی اعضای گروه و شناخت یکدیگر می باشد.
قبول سلسله مراتب قدرت در میان گرگ ها با رفتار اجتماعی آنها مناسبت دارد. ولی این مسئله بسیار پیچیده تر از آنست که معمولاً پنداشته می شوند. نرها و ماده ها دارای سلسله مراتب جدایی هستند.
مسلط ترین حیوانهای گله موجب تحریک فعالیت ها می شوند و اولین کسانی هستند که از منابع غذایی و ... استفاده می کنند و احتمالاً مسن ترین و بزرگ ترین حیوان گله هستند. با این حال سلسله مراتب قدرت در گرگها به عکس ساختار ارتش که همواره درجه افراد در آن ثابت است بدن تغییر نمی باشد. این حالت بیشتر شبیه خانواده انسان ها می باشد. در این خانواده ها فارغ از فعالیت اعضا، تمام افراد از احتمال کسب تصدی و موقعیت جدید برخوردارند. همچنین گرگها از نظر محدوده رفتاری در جایگاهی که بوسیله قدرت بدست آورده اند تفاوت های فردی با هم دارند.
از آنچه در بالا گفته شد چند موضوع در ارتباط با رفتار سگ ها استنباط می شود:
الف: بر اساس تحقیقات اسکات و فولر در سال 1965 سگهایی که قبل از سن 14-12 هفتگی با انسانها حتی کمترین تماس و ارتباطی داشته اند هم صاحبان خود را یکی از اعضای گله خود می پندارند. بنابراین رابطه بیشتر سگها با صاحبانشان رابطه فرمانبردار/ مسلط است. در این حالت اگر صاحب دام آگاهانه نقش خود در این سلسله مراتب برای حیوان مشخص نکند، سگ خود از ورای اعمال و رفتار ناآگاهانه و غیر عمدی صاحب خود به آنها معنی داده و بر اساس نتیجه گیری خود سلسله مراتب را شکل می دهد.
ب: سگ ممکن است در بعضی موقعیت ها نقش مسلط را بازی کند و در سایر موقعیت ها خیر؛ برای مثال سگهایی هستند که درون خانه در مقابل صاحب خود رفتاری سلطه گر دارند در حالی که در امتحان فرمانبرداری به خوبی نقش فرمانبردار را بازی می کنند.
پ: رابطه مسلط/ فرمانبردار در تمام سگها شکل نمی گیرد. بنابراین تنها صاحبان دارای سگ های
سلطه گر باید در مورد حفظ موقعیت مسلط شان بر سگ خود دقت کنند.
2-4- قلمرو
سالیان دراز، گرگ ها مناطق تقریباً پهناوری بالغ بر 20 مایل مربع را در عرصه تاخت و تاز خود داشتند. به طور کلی این قلمرو تنها به یک گله تعلق داشت که محدوده آن از راه های مختلف بویژه
علامت گذاری با ادرار و مدفوع مشخص می شود و شدت این نشانه ها در صورتی که گله متوجه تعدی غیر قانونی گله های دیگر بشود افزایش می یابد. در طول ماههای تابستان در صورتی که گله مشغول پرورش توله ها باشد محدوده گسترش گله کمتر خواهد شد و مثل قبل افزایش نمی یابد. ما در توله ها در محدوده کوچکتری که احتمالاً دارای چندین غار و پناهگاه می باشد مستقر می شود و سایر اعضای گله در اطراف این محدوده تاخت و تاز می کنند و گهگاه و به نقطه مرکزی این کانون باز
می گردند و بدین ترتیب محافظت از این «منطقه خانگی» (home area) بسیار شدیدتر و متمرکزتر از سایر مناطق قلمرو خواهد بود. گرگهای ارشد گله در فعالیت ها دفاعی درگیری بیشتری دارند و بیشتر به کار نشانه گذاری با ادرار می پردازند. به نظر می رسد بخش اعظم مسئولیت های آنها محافظت از قلمرو گله در برابر متجاوزان باشد.
برای بسیاری از سگ ها خانه، باغ و حتی ماشین به عنوان «منطقه خانگی» تلقی می شود. درجه و شدت محافظت و دفاع از این مناطق به چگونگی احساس و درک حیوان از موقعیت سلطه و قدرت خودش بستگی دارد. در صورتی که تمایل حیوان به دفاع از قلمروش مشکل ساز بشود، حتماً باید موقعیت سلطه و قدرت حیوان را در خانواده تغییر داد، (به بخش 2-9 رجوع شود). به همین ترتیب دفعات نشانه گذاری با ادرار می تواند با موقعیت سلطه و قدرت حیوان در ارتباط باشد؛ چنانچه این رفتار هم به شکل یک مشکل بروز کند (برای مثال در صورتی که درون خانه اتفاق بیفتد) کاهش میزان سلطه حیوان می تواند در رفع آن بسیار مفید باشد. سگ ممکن است خانه را به انضمام مناطقی دورتر از خانه که حیوان عادتاً در آنجا به تمرین و فعالیت بدنی می پردازد (مانند پارک محل)، به عنوان قلمرو خودش تلقی کند در این صورت اگر حیوان با سگهای درون این محدوده رفتار تهاجمی داشته باشد، شدت این رفتار کمتر از مواجهه با این حیوانات در خارج از این محدوده خواهد بود.
3-4- شکار و تغذیه
توانایی گرگها وقتی که در قالب گروه های سازماندهی شده به شکار می پردازند با افزایش اندازه طعمه آشکارا افزایش می یابد؛ یک گله گرگ در کانادا می توانند یک گوزن شمالی آمریکایی را شکار کنند. کارایی و بازده گروه های شکار همچنین با تمایل اعضای آن ها به پیروی از رهبر گروه افزایش می یابد و ارزش حیاتی سلسله مراتب قدرت در اینجا کاملاً آشکار می شود. هنگام تغذیه نیز نوعی تقدم و برتری وجود دارد.
در بسیاری از سگهای خانگی دسترسی به غذا برای تعیین چگونگی برداشت حیوان از موقعیت سلطه و قدرت خودش بسیار مهم است (به مثال 8-1 رجوع شود)
یکی از راه های کاهش یا جلوگیری از افزایش سلطه حیوان این است که از چند مورد در رابطه با تغذیه حیوان مطمئن باشیم:
الف: هیچگاه حیوان در درخواست غذا از صاحب خود موفق نباشد.
ب: حیوان برای کسب غذا مجبور باشد در برابر صاحب خود فرمانبردار و مطیع رفتار کند ( به بخش2-9 رجوع شود)
پ: حیوان درک کند که غذایش پس از صرف غذا توسط صاحبش به او داده می شود تا پایان غذای صاحبش تغذیه نخواهد شد.
4-4- بازی
در اکثر حیوانات بازی یکی از ویژگیهای حیوانات جوان می باشد ولی بر خلاف معمول سایر حیوانات بازی در میان گرگها بالغ هم مرسوم است. بازی را در گرگها می توان بوسیله یک یال چند ویژگی که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد از فعالیت های جدی حیوانات تفکیک کرد:
الف: دو گرگ هنگام بازی بطور مداوم نقش های خود را عوض می کنند، برای مثال مهاجم در ادامه نقش قربانی را بازی خواهد کرد.
ب: قسمت هایی از یک رفتار ممکن است به تنهایی یا همراه رفتاری دیگر به نمایش گذاشته شود؛ بدین صورت که دو گرگ یا سگ حین بازی ممکن است در عرض چند دقیقه رفتار جنسی تهاجمی و دزد پلیس را پی در پی نشان دهند.
ت: وضعیت های بدنی ای وجود دارند که مخصوص بازی هستند: «تعظیم حین بازی» (تصویر شماره 1) که دیدن آن بسیار رایج است حالتی است که دلالت بر دعوت به بازی می کند. باید توجه داشت که این حالت با نوعی فنریت بدن و در عین حال آرامش ناشی از سر خوشی همراه است که در صورت همراهی آن با هر فعالیت جدی ای باز هم دلیل بر بازی بودن آن فعالیت خواهد بود.
بازی برای حیوانات جوان دارای اثرات زیر بنایی مهم است و در حکم یک تمرین رفتاری آنها را برای زندگی آینده آماده می سازد. برای مثال در بازی جنگیدن حیوانات حدود قابل قبول گاز گرفتن را می آموزند. در بالغین نیز به نظر می رسد بازی دارای نتایج اجتماعی مهمی می باشد، هر چند از این نظر اثرات این تعامل اجتماعی هنوز به خوبی شناخته نشده است ولی می توان گفت که گرگهای بالغ در بازی های خود مانند انسانها اهداف زیر کانه ای را دنبال می کنند. با وجود اینکه در خیلی مواقع به نظر می رسد تنها هدف بازی لذت بردن است؛ گرگ ها ممکن است از بازی برای پیشرفت و ارتقاء جایگاه اجتماعی، تشخیص و شناسایی رقیبان آینده یا منحرف کردن تهاجم استفاده کنند.
از نوشته های بالا نکات مفیدی را برای صاحبان سگ می توان استنباط کرد:
الف: صاحب حیوان ممکن است به اشتباه از مشاهده رفتار تهاجمی حیوان در حین بازی آسوده خاطر باشد، ولی باید در نظر داشت که اکثر رفتار تهاجمی که حیوان در حین بازی در برابر سگهای دیگر یا انسانها از خود نشان می دهد می توان اخطار و نشانه ای از تهاجمات جدی حیوان در آینده باشد. در مواردی که دو سگ در کنار هم نگهداری می شوند، مقدار مشخصی از رفتار تهاجمی در حین بازی طبیعی است ولی افزایش ناگهانی مقدار آن می تواند علامتی از آغاز تلاش برای سلطه گری باشد. همین حالت در مورد رفتار تهاجمی حین بازی در مقابل انسانها هم صدق می کند و همانطور که در چنین ارتباطاتی همواره فرمانبردار بودن حیوان خوشایند و مطلوب است، برای حفظ آن، صاحبان سگ ها هیچگاه نباید در بازی با سگهایی که به سلطه گری تمایل دارند با آنها بجنگند.
ب: بعضی بازی ها مانند طناب کشی که جنگیدن در آن وجود ندارد هم به نوعی مسابقه سلطه گری هستند. در مورد سگ های سلطه گرا از این بازی ها هم باید اجتناب شود.
پ: وقتی هنگام بازی، توله سگ صاحب خود را گاز می گیرد او باید وانمود کند که درد می کشد و ناله کند و بلافاصله بازی را قطع کند. این عمل پاسخ طبیعی توله سگ ها هنگام بازی با یکدیگر می باشد و موجب مهار گاز گرفتن در آنها می شود.
4-5- زاد و ولد
گرگها حدود 2 سالگی به بلوغ جنسی می رسند. اگر چه سن بلوغ جنسی سگها به طور عادی خیلی زودتر از این موعد است ولی در دو سالگی به علت تغییرات هورمونی این حیوانات تغییرات شخصیتی بسیاری پیدا می کنند. برای مثال سگ های نر در این سن به فرماندهی و سلطه گری تمایل زیادی پیدا می کنند.
گرگهای ماده سالی یکبار حدود ماه فبریه فحل می شوند و در هفته های مانده به این زمان جنگ و نبرد در گله افزایش می یابد چرا که در این زمان شکل دهی و تثبیت سلسله مراتب قدرت ضرورت
می یابد. ماده هایی که در سلسله مراتب قدرت جایگاه پایین تری دارند حتی ممکن است علائم رفتاری فحلی را نشان ندهند. جفت گیری اغلب میان حیوانات دارای جایگاه بالاتر رخ می دهد ولی گاهی انتخاب جفت می تواند بر اساس سلایق شخصی صورت گیرد. شکل گیری خویشاوندی میان افراد مسلط گله با افراد نسبتاً مطیع ممکن است منجر به افزایش ارزش و جایگاه فرد زیر دست شود.
در جفت گیری انتخابی با توجه به اهداف از پیش تعیین شده آن تمام حیوانات تا جایی که امکان دارد می بایست قادر باشند تا با رغبت با هر جفتی که پرورش دهنده آنها انتخاب می کند، جفت گیری کنند. بنابراین پرورش دهندگان بر عکس روند طبیعی جفت یابی در گله های گرگ، برای حیواناتشان به جفت انتخاب می کند هر چند تعدادی از سگ های نر و ماده همچنان ترجیح می دهند این کار را به انتخاب خودشان انجام دهند. همچنین فحل شدن ناقص بعضی سگهای ماده و ناتوانی آنها در بروز نشانه های رفتاری فحلی در مقابل جنس نر، در بعضی موارد می تواند به علت زیر دست بودن آنها نسبت به سایر ماده سگها باشد.
سگها به احتمال بسیار زیاد قادر به تشخیص جنسیت انسانها می باشند بنابراین آنها قادرند با انسانهایی که دارای رفتار و محرک های جنسی هستند رابطه برقرار کنند. این موضوع می تواند بر چگونگی نگرش آنها نسبت به موقعیت تسلط و قدرتشان موثر باشد. چنانچه سگ نر یا ماده ای با جنس مخالف خود که دارای موقعیت و جایگاه بالایی در خانواده است ارتباط تنگاتنگی برقرار کند ممکن است برای خود قدرت بالاتری متصور شود. برای مثال در سگهای نری که دارای اختلال سلطه گری تهاجمی هستند بسیار دیده می شود که حیوان با زن خانواده فارغ از اینکه او دارای رفتار جنسی باشد یا خیر، ارتباط تنگاتنگی ایجاد کرده است در این موارد، در صورتی که فرد درگیر در ماجرا حیوان را نادیده بگیرد و حیوان مجبور باشد برای جلب توجه و تعامل اجتماعی به سایر افراد خانواده رو بیاورد وضعیت می تواند بدتر شده و توسعه بیابد.
به نظرمی رسد زنان سخت تر از مردان می توانند بر سگهای نر مسلط شوند این امر ممکن است به دلیل تمایل طبیعی سگ های نر برای یافتن خویشاوندی همطراز با جنس ماده باشد، چون ارتباط مبتنی بر سلسله مراتب قدرت اغلب در حیوانات همجنس دیده می شود. به هر حال آنچه که مسلم است این است که زنانی که در مسلط شدن بر سگهای نر موفق بوده اند (برای مثال پرورش دهندگان نژادهای بزرگ و مهاجم) اغلب این کار را با وانمود کردن خود به عنوان مرد توانسته اند انجام دهند ( برای مثال بوسیله تقلید حرکات، گفتار و صدای مردانه). علاوه بر این بعضی زنها ممکن است متوجه شوند که برای مسلط شدن بر حیوان باید نقشی متفاوت از نقش مرسوم آنها در پرورش و قبول کردن خواسته های حیوان داشته باشند.
4-6- بیان رابطه مسلط/ فرمانبردار توسط سگها
گرگها برای بیان و تثبیت تسلط یا فرمانبرداریشان در ارتباط با سایرین از زبان بدن استفاده می کنند. این مسئله در سگها نیز به همین شکل است. هر چند که موی بلند بدن، افتادگی گوشها و عدم وجود دم در بعضی نژاد ها می تواند تفسیر زبان بدن را در سگها کمی مشکل کند.
فرمانبرداری از راه های زیر نمایش داده می شود:
الف: دفع و برگرداندن نگاه خیره (فرار از نگاه خیره)
ب: فرمانبرداری فعال: حیوان به پایین خم می شود و قوز می کند، گوشها به عقب، دم پایین داده می شود (تصویر 2)
پ: فرمانبرداری غیر فعال: حیوان روی یک پهلو به پشت دراز می کشد و یک پای خود را بالا نگه می دارد و ناحیه مغابنی را به شکل مشخصی نمایان می سازد (تصویر3)
تسط از راه های زیر به نمایش گذاشته می شود:
الف: نگاه خیره صاحب خود را پاسخ می دهد.
ب: حیوان می ایستد و گوشها را به سمت جلو نگه می دارد، دم بالا و موهای گردن ممکن است سیخ شود و لب رو به جلو به حالت خاصی نگهداری می شود (تصویر 4)
پ: سگها ممکن است تسلط خود را با ایستادن بالای دیگران به ویژه در سمت راست و با گذاشت دستها روی پشت فرد به نمایش بگذارند. توله ها اغلب هنگام بازی روی پاهای خود می ایستند و بدن خود را بالا می کشند. در مقابل مقایسه، ممکن است سگها با گذاشتن دستهایشان روی شانه های صاحب خود نسبت به او احساس تسلط کنند، این احساس در سگهای کوچکتر می تواند با گذاشتن سر یا دست ها روی پاهای صاحب شان یا حلقه کردن آن دور گردن یا شانه های او ایجاد می شود.
هر وضعیت و موقعیتی که باعث تغییر و کاهش ارتفاع نسبی صاحب حیوان و سگ شود می تواند باعث افزایش احساس تسلط سگ شود. برای مثال سگی که اجازه دارد روی تخت خواب صاحب خود کنار او بخوابد ممکن است احساس تسلط در او افزایش یابد.
ت: تسلط می تواند از راه هایی غیر زبان بدن بیان می شود:
1- حرکت دادن حیوان از محل استراحتش ممکن است به تدریج مشکل تر شود؛ برای مثال ممکن است حیوان برای ترک صندلی استراحت صاحب خود راغب نباشد و این کار را با بی میلی انجام دهد.
2- خارج کردن چیزهایی که حیوان در دهان گرفته است ممکن است مشکل شود و حیوان در مورد غذا حس مالکیت دارد.
3- ممکن است دستور را به کندی انجام دهد.
4- ممکن است حیوان مخالف تیمار کردن نوازش و در آغوش گرفتن باشد.
5- از همه مهمتر، نشان داده شده است که به طور کلی در حیواناتی مانند گرگ ها و میمون ها که سلسله مراتب قدرت در آنها وجود دارد، حیوانات مسلط تر، بیشتر از دیگران وارد تعاملات اجتماعی می شوند و همچنین نسبت به کوچکترین چیز پاسخ می دهند.
در بیشتر موارد، در سگهایی که رفتار سلطه گر مهاجم دارند، دیده می شود که در محیط خانواده، آنها دارای بیشترین مشارکت در فعالیت هایی هستند که خود آغازگر آن بوده اند. به ویژه چنین سگهایی مدام اطراف صاحب خود پرسه نمی زنند و برای جلب توجه، آنها را به ستوه نمی آورند. بلکه این سگها گاه به گاه به صاحب خود سر می زنند آنها هم با دیدن حیوان به آن واکنش می دهند. چنین حیواناتی حتی تنظیم وقت غذا، قدم زدن و بیرون رفتن را به صاحب خود می سپارند. سگی که اینگونه در خانه رفتار می کند حتی اگر رفتار تهاجمی هم از خود نشان ندهد، نگرشی سلطه گر نسبت به خود دارند و این می توان خطر شکل گیری رفتار تهاجمی را در آینده در پی داشته باشد (به بخش 2-9 رجوع شود)
4-7- تهاجم و سلطه
رفتار تهاجمی به خودی خود نمی تواند دلیلی بر بیان سلطه گری باشد و همانطور که در بالا به آن اشاره شد این بیان می تواند حتی بدون بروز رفتار تهاجمی صورت بگیرد (آبرانتز 1987). در واقع رفتار تهاجمی هم در سگهای مسلط و هم در سگهای فرمانبردار می تواند اتفاق بیفتد. در حقیقت، بروز این رفتار بیانگر آن است که شرایط برای بروز رفتارهای طبیعی از بین رفته است. یک سگ مطیع ممکن است هنگام ترس یا گیر افتادن در گوشه ای با گاز گرفتن از خود دفاع کند (به بخش 2-9 رجوع شود). سگی که در یک رابطه خود را مسلط فرض می کند هنگامی حمله می کند که حس کند علائم بدنی سلطه گر او توسط فرد زیر دستش نادیده گرفته شده است و به اندازه کافی گویا نبوده است.
بعضی از سگ ها صرف نظر از شرایط اجتماعی اطرافشان سریع تر و آسانتر از سایرین به حالت تهاجمی رو می آورند. در این امر مسائل نژادی هم دخیل هستند. برادشاو و نوت در سال 1992 مشخص کردند که علائم ارتباطی نشاندهنده رابطه سلطه گرانه در توله های همزمان متولد شده ی سگهای نژاد Cavalier king Charles Spainel به قدری ظریف انجام می شود که تنها بوسیله تکرار آهسته آن در تصاویر ویدیویی قابل تشخیص است و برعکس آنها علائم نشان دهنده رابطه سلطه گرانه و توله های همزمان متولد شده نژاد French bulldogs بسیار آشکار است و به کرات و به شکل دعوا رخ می دهد.
4-8- بیان سلطه/ فرمانبرداری به سگها
انسانها می توانند با استفاده از روشهای زیر تسلط یا فرمانبرداری خود را به سگ ها بیان کنند:
الف: جواب دادن نگاه خیره حیوان نشانه سلطه طلبی است. بر گرداندن و فرار کردن از نگاه خیره حیوان نشانه فرمانبرداری است. در صورتی که سگی خرخر می کند و سعی در ترساندن فرد مقابل خود را دارد، فرار کردن از نگاه خیره حیوان اولین عمل بازدارنده می باشد که می تواند منجر به جلوگیری از حمله حیوان شود.
ب: بلندتر بودن از حیوان نشانه سلطه طلبی است؛ کوتاه تر بودن از آن نشانه فرمانبرداری. از این اصل برای دوست شدن با سگ های غریبه می توان استفاده کرد به این صورت که فرد باید پایین تر از ارتفاع حیوان قوز کند و دولا شود.
پ: ایستادن در کنار سگ پیام سله طلبی برای آن دارد و اثر این پیام در صورت همراه شدن این عمل با نوازش و تقه زدن به پشت حیوان افزایش می یابد. به همین دلیل صاحبان بسیاری هنگام انجام چنین اعمالی ممکن است توسط حیوان گزیده شوند. بسیاری از صاحبان سگ ها فکر می کنند با نوازش و تیمار کردن حیوان از طریق هم احساسی (Empathy = قدرت شناساندن فکر خود به دیگران از طریق ذهنی) می توانند با سگ عصبانی خود ارتباط برقرار کنند («او دوست ندارد موهایش برس زده شود») ولی گاز گرفته شدن توسط سگ را توهین تلقی می کنند («من تنها می خواستن دوستانه رفتار کرده باشم»).
ت: ادعا کردن و مطالبه منابعی مانند غذا، جای استراحت و قلمرو ]از حیوان نشانه سلطه طلبی است[.
ث: دستور دادن به حیوان
ج: بی توجهی به تمام کارهای اجتماعی ای که سگ در آنها پیش قدم می شود و توجه به سگ تنها وقتی که دستورات یا هر گونه رفتار حاکی از فرمانبرداری را اجرا می کند، یکی از موثر ترین و قوی ترین راه برای بیان سلطه طلبی به حیوان است. این روش برای صاحبانی که سگ سلطه طلب دارند روشی انتخابی است (به بخش2-9: درمان سلطه طلبی مهاجم رجوع شود).
4-9- سلطه طلبی و مشاوره دامپزشکی:
نگرش و رفتار دامپزشکان در برابر مراجعین و بیمارانشان گاهی اوقات تحت تأثیر درک غلط آنها از تسلط و سلطه گری دارد:
الف: بسیار دیده شده است سگهایی که صاحبانشان قادر به کنترل آنها نمی باشند ولی به راحتی توسط دامپزشکان معاینه و دستکاری می شوند. علت معمول این مسئله آنست که دامپزشک برای سگ نسبتاً غریبه است و بلطبع رابطه فرمانبرداری در او شکل نگرفته است.
ب: بعضی دامپزشکان اعتقاد دارند که مهمترین راه برای اطمینان از همکاری حیوان در فعالیت های دامپزشکی و خودداری از گاز گرفتن افراد مسلط شدن بر آن است (برای مثال با انجام کارهایی از قبیل ایستادن بالای سر حیوان، خیره شدن به حیوان، گیر انداختن حیوان)؛ ایشان حتی ممکن است برای جلوگیری از هر گونه حرکت ناخوشایند حیوان با آن به تندی صحبت کنند یا حتی آنرا بزنند. چنین رفتار تهاجمی با حیوان کاملاً غیر ضروری و نامناسب می باشد (به بخش 7-4 رجوع نشود) و حتی ممکن است موجب تحریک حمله دفاعی و یا ناشی از ترس در حیوان بشود. معمولاً توصیه می شود برخورد با حیوان ترساننده نباشد.
4-10- سلطه گری و سگهای یک خانواده
چند سگ در محیط خانواده معمولاً می توانند به آرامی در کنار هم زندگی کنند و در عین حال سلسله مراتب قدرت و تسلط خود را حفظ کنند، با وجود این گاهی جنگ و دعوا رخ می دهد که همانطور که در بخش 7-4 گفته شد این امر نشاندهنده نادرست بودن شرایط اجتماعی می باشد. به حال خود رها کردن سگهایی که با هم می جنگند به این امید که مشاجره آنها بدون زخمی کردن یکدیگر پایان خواهد گرفت کاملاً اشتباه است.
صاحب سگ ها به ویژه در شرایط زیر باید کاملاً هوشیارانه عمل کند:
1- هنگامی که یک یا هر دوی آنها از نژادهای مهاجم هستند.
2- هنگامی که اختلاف اندازه دو حیوان خیلی زیاد است.
3- هنگامی که هر کدام از سگ ها تاریخچه رفتار اجتماعی ضعیفی در برابر سایر سگها دارد به طوریکه توانایی او در درک زبان بدن دیگران پایین باشد.
به علت رقابتی بودن زندگی در رأس گله، نبردهایی که بر سر قدرت و تسلط میان گرگهای بلند مرتبه گله رخ می دهد از نظر وضعیت و وحشی گری اختلاف فاحشی با نبرد سایر اعضای آن گله دارد، به همین ترتیب اگر دو سگ یک خانواده نبردی کاملاً جدی و وحشتناک با هم دارند، این به آن معنی است که هر دوی آنها خودشان را مسلط ترین فرد خانواده می دانند. در این حالت برای آسان شدن حل مسئله صاحب حیوانات باید نقش مسلط تری در خانه بر عهده بگیرد.
وقتی که میان گرگهای بلند مرتبه یک گله جنگ و نبردی جدی وجود دارد، احتمال وجود دعوا در رده های پایین گله هم زیاد است. چون به محض تزلزل در رهبری گله سایر اعضای جاه طلب فرصت بدست آمده را برای ارتقای موقعیت فردی خود غنیمت می شمارند و دست به کار می شوند. به همین ترتیب در مواردی از اختلالات سلطه گرانه مهاجم در میان سگها، این احتمال وجود دارد که رفتار تهاجمی حیوانات در طول دوره ای که میان افراد خانواده اختلافاتی وجود داشته است شکل گرفته باشد.
منابع برای مطالعه بیشتر:
ZIMEN, E (1981). The Wolf. London: Souvenir Press