یك سوال تكراری
نه... به آمارها هم خوشبین نباشید. حتی اگر آمارها رشدی در زمینه كتابخوانی نشان دهند، باز هم ما نمیتوانیم ادعا كنیم ملت كتابخوانی هستیم. خوشبینانهترین آمار ما در زمینه كتابخوانی، همان 2 دقیقه در روز است كه آن هم به خیلیها نمیرسد. در واقع عدهای هستند كه روزی چند ساعت كتاب میخوانند و بقیه به حساب آنها 2 دقیقه كتابخوان میشوند!
كتاب نخواندن ما ایرانیها از كودكی شروع میشود. در جوانی كه باید بیشترین وقت را به خواندن كتاب اختصاص بدهیم، هیچ پیشرفتی نداریم. اما این سوال همیشه در ذهن كارشناسان و متولیان فرهنگی و كسانی كه دغدغه كتاب دارند، چرخ میخورد كه واقعا دلیل این همه بیتوجهی به كتاب چیست؟
بچه كه بودیم هر كتابی جز كتاب درسی دستمان میدیدند؛ توبیخ میشدیم. بچههای كتابخوان هم فقط كسانی بودند كه كتابهای درسیشان را خوب میخواندند یا در جواب اینكه چه كتابهایی را مطالعه میكنند، میگفتند: «كتابهای علمی!» چند تا بچهای كه احتمالا كتابهای غیر درسی و غیرعلمی به دستشان میرسید، متهم میشدند به وقت تلفكردن. متاسفانه این نگاه هم در میان خانوادهها وجود داشت هم در میان معلمها و هم در فضاهای آموزشی. بعدها با بزرگترشدن، گردونه دشوار كنكور بود كه در آن میافتادیم و از سالها قبل از رسیدن به روز موعود، باید خود را برایش آماده میكردیم. خواندن كتابی جز آنچه ما را برای كنكور آماده كند جرمی نابخشودنی بود. این طور بود كه كتاب خواندن برایمان عادت غریبی شد كه هرگز به آن خو نكردیم. در خانههای بیشتر ما، كتابخانهای وجود نداشت و در كنار عروسك و تفنگ و توپ كسی كتابی دستمان نمیداد. كتابخانهدارها از ما بهتران بودند و ما هم همیشه با تعجب به آن همه حروف سیاه توی كتابهایشان نگاه میكردیم و میپرسیدیم: «چطور حوصله میكنند این همه كتاب را بخوانند؟»
این واقعیت در بیشتر خانوادههای ایرانی وجود دارد. بیشتر آنها كتاب را كالایی تجملی و غیرضروری میدانند و زمانی كه فرزندان در چنین محیطی پرورش پیدا كنند، نمیتوان از آنها توقع داشت كتابخوان بار بیایند.
رسانههای پر سر و صدا
تنوع رسانه آنقدر در اطراف مان زیاد است كه انتخاب از میانشان برایمان دشوار شده است. بیشتر نسل سومیها وقتشان را صرف گشت و گذار در اینترنت و تماشای تلویزیون میكنند. اگر هم خیلی روشنفكر باشند مشتری پر و پا قرص مجلهها و روزنامهها میشوند. البته اگر رسانهای مانند اینترنت زمینه كتابخوانی را فراهم كند ایرادی نیست، اما متاسفانه بیشتر وقت نسل سومیها در اینترنت صرف تفریح و فعالیتهای دیگر میشود و كتابخوانی در میان این فعالیتها جایی ندارد. این در حالی است كه در سراسر دنیا اینترنت و رایانه به صورت ابزاری درآمده است كه میتواند به بالارفتن سرانه مطالعه كمك كند و تعداد زیاد كتابهای الكترونیكی گواه این مدعاست. تلویزیون هم به عنوان رسانهای قدرتمند حجم زیادی از وقت نسل جوان را به خود اختصاص میدهد و عادت كتابخوانی را از بین میبرد.
گرانی و دغدغه معاش!
از حق نگذریم، عدهای از نسل سومیها هم در بهانه آوردن برای مطالعه نكردنشان برحق هستند. دشواریهای زندگی امروز باعث شده كه بسیاری از جوانها پس از فراغت از تحصیل به سرعت دنبال شغل باشند و شرایط دشوار زندگی آنها را وادار كند كه ساعتهای زیادی را صرف كارشان كنند و عملا وقتی برای مطالعه نداشته باشند.
از طرف دیگر كتاب حالا دیگر كالای لوكس و گرانی است و اگر جوانی بخواهد به شكل مستمر كتاب بخواند باید بخش زیادی از درآمدش را صرف آن كند كه با توجه به زمینههای فرهنگی جامعه كه پیشتر به آن اشاره كردیم، چنین توقعی بجا به نظر نمیرسد.
معمولا در میان افراد جامعه آگاهیای نسبت به اهمیت مطالعه در پیشرفت روحی و اجتماعی افراد وجود ندارد.
خانوادهها فرزندان را طوری بار میآورند كه دنبال كارهایی بروند كه كمكی به بهبود وضع اقتصادی آنان بكند و چون مطالعه را در آن راستا نمیدانند، دلیلی برای مطالعه در خود نمیبینند و به سمت كتاب و كتابخانه نمیروند.
كتابهای غریبه
همه ما افراد بسیاری را دیدهایم كه میگویند كتاب مطابق میلشان را پیدا نمیكنند. عده زیادی از نویسندگان ما برای مخاطب عام كتاب نمینویسند و عمده توجهشان این است كه كتابشان مورد توجه اهل فضل و اهل قلم واقع شود. این در حالی است كه كمتر نویسندهای به این نكته توجه میكند كه بدنه جامعه چگونهاند، چقدر سواد دارند و به چه مطالبی علاقهمند هستند؟ حتی باید تلاش كرد مفاهیم عمیق را با بیان سادهای كه برای اكثر مردم قابل فهم باشد، بیان كرد تا آنها نیز بتوانند به سهم خود از دانش و بینش بزرگان ما بهره ببرند.
جای خالی كتاب
كتاب تصویر آشنایی برای ما نیست. كمتر پیش میآید كه در یك فضای عمومی كتابی ببینیم. در حالی كه در بسیاری از كشورها كه سرانه مطالعه در آنها بالاست، كتاب در مترو، اتوبوس و دیگر مكانهای عمومی در دست تعداد زیادی از افراد دیده میشود، به ندرت پیش میآید كه ما در چنین فضاهایی مردم را مشغول كتاب خواندن ببینیم. در محلهها و خیابانها، كتابفروشی مكان نادری است و ممكن است اصلا وجود نداشته باشد. به همان نسبت، كتابخانهها هم كم هستند و عادت به عضویت در كتابخانه محل در میان ما وجود ندارد. این در حالی است كه با توجه به گرانی كتاب و نداشتن فضای كافی در خانههای امروزی وجود كتابخانههای عمومی در هر محلهای ضروری به نظر میرسد.
تنبلی خودمان!
همه اینها را گفتیم و بسیاری از مشكلات را گردن خانوادهها و مسوولان فرهنگی و جامعه انداختیم، اما این دلیل نمیشود كه سهم خودمان را در این ضعف فرهنگی نادیده بگیریم. دستكم یك نسل سومی بارها شنیده كه كتاب خوراك روح و روان است و دیدگاه و بینش فرد را نسبت به جهان دور و برش تغییر میدهد. با این حال برای پرورش این عادت در خودمان كمتر تلاشی نكردهایم و همیشه به بهانههای مختلف از زیر مطالعه شانه خالی كردهایم. حسن ختام این نوشته شاید این باشد كه سوزنی به خودمان بزنیم و در میان وقتهایی كه در طول روز صرف كارهای غیرضروری میكنیم جایی را برای مطالعه خالی كنیم... كار غیرممكنی نیست. امتحان كنید!
|