بیشتر افراد تصور میكنند بچهها تا یك سالگی و زمانی كه با كلمات قابل تشخیص سخن نگویند، نمیتوانند ارتباط برقرار كنند كه این تصوری اشتباه است.
جنین پیش از تولد و هنگامی كه در رحم قرار دارد، میتواند در سطح ابتدایی ببیند ، بشنود ، تجربه كند ، بچشد و به خاطر بسپارد ، مهمتر از همه او میتواند احساس كند. بنابراین مشخص است كه ارتباط به صورت كلامی یا غیركلامی با كودكی كه در رحم قرار دارد، ارزشمند است.
ارتباط كلامی مادر با كودك بهترین نوع یادگیری و ارتباطی است كه پیش از تولد صورت میگیرد چرا كه كودك شیوه تكلم مادر را در رحم تقلید میكند و از این رو پیش از تولد گفت و شنود را میآموزد. از طرف دیگر گفتوگوی اولیه غیركلامی در رحم، یكی از مهمترین مراحل در گفتوگویی است كه در طول زندگی خود تجربه خواهیم كرد چرا كه تاثیر آن بر شخصیت آینده ما فوقالعاده چشمگیر است. بنابراین یك مادر میتواند با گفتوگو با كودكی كه در رحم دارد، بر رشد او تاثیر بگذارد.
كودك میتواند بشنود و به آن چه كه گفته میشود، واكنش نشان دهد، این یعنی یك ارتباط واقعی. بعدها بچهها در سنین 3 تا 4 ماهگی به طور شفاهی ارتباط برقرار میكنند. آنها از طریق صداهایی كه ایجاد میكنند با والدین ارتباط برقرار كرده و این ارتباط تقریبا تا 9 ماهگی كه صداها به صورت ممتد و پیوسته درمیآیند، ادامه پیدا میكنند.
والدین باید به این مهم توجه داشته باشند كه بچهها به طور غریزی نمیدانند كه چطور باید افكار و احساساتشان را بیان كنند همچنین آنان به طور خودكار، آماده گوش دادن به دستورها و پیروی از آنها نیستند به همین دلیل آنها باید برای انجام این مسوولیت آموزش ببینند و والدین در اغلب مواقع مجبورند روشهای ارتباطی خود را بهبود بخشند. در واقع باز نگهداشتن پل ارتباطی میان والدین و كودكان فوقالعاده مهم است.
ما از طریق ایجاد ارتباط صحیح از كودكانمان میخواهیم تا افكار و احساساتشان را با ما در میان بگذارند تا بتوانیم آنها را درك كرده و در بحرانهای زندگی به آنها كمك كنیم. ما از آنها میخواهیم به جای آن كه واكنش منفی نشان دهند، احساسات خود را به طور مناسب بیان كنند. از آنها میخواهیم كه به
حرف ما گوش كنند و كاری را كه از آنها میخواهیم انجام دهند.
گوش دادن صحیح
گوش دادن به شیوهای موثر، در واقع نوعی مهارت است. مهارتی كه به والدین قابلیت و قدرت تصدی مسوولیت ارتباط با كودكشان را میدهد. گاهی پیدا كردن یك وقت مناسب برای گوش دادن به حرفهای كودكان مشكل است ولی والدین اگر به برقراری یك ارتباط خوب میاندیشند و میخواهند پیوندهای ارتباطی خوبی با فرزندانشان داشته باشند، انجام این كار برای آنها ضروری است.
زمانی كه به عنوان پدر یا مادر قصد برقراری ارتباطی موثر را با فرزند خود دارید بایستی سعی كنید روی درك احساس فرزندتان تمركز كنید. در این مرحله آرامش خود را حفظ كرده و به خود بگویید كه میخواهید احساسات كودكتان را كاملا درك كنید، نه این كه فقط وضع موجود را عوض یا كنترل كنید.
لازم است به كودك اجازه بدهید تمام حرفهایش را بزند و تا قبل از اتمام صحبتهای او نباید صحبت كنید یا تصمیم بگیرید. نكته مهم دیگر این است كه ما به عنوان پدر یا مادر ملزم نیستیم فقط وارد ارتباط كلامی با فرزندانمان شویم؛ میتوانیم از تماس چشمی ، لبخند ، نگاه پرمعنا و حتی قدم زدن با او استفاده كنیم.
شاید بتوان به وسیله یك نگاه یا یك لبخند،
بوسیدن به موقع كودك یا یك رابطه غیركلامی صحیح اثراتی را ایجاد كرد كه هرگز به وسیله یك ساعت جدل و گفتوگو نتوان این كار را انجام داد. والدین در روش
درست گوش دادن بایستی از امر و نهی كردن بپرهیزند.
مثلا به جای این كه به كودك بگوییم «تو باز هم شلختگی كردی» بهتر است بگوییم «من دوست ندارم لباسهای كثیف كف زمین باشد.» به این ترتیب كودك هم تحقیر نمیشود. در ارتباط با كودكانمان باید دقت كنیم كه آنها نیاز به همدلی و همدردی و درك واقعی دارند. نیاز دارند ما وقت صرفشان كنیم و با دقت به آنها نگاه كنیم و بشنویم.
در اینجا مهم گوش دادن واقعی و صمیمانه است. به عبارت دیگر، ابراز همدردی باید كودك را به سخن گفتن و تخلیه هیجانات وادار كند نه این كه علامتی برای خاتمه بحث باشد. به خصوص زمانی كه كودك واقعا دلخور و عصبی است. به بیان دیگر، در شیوه شنیدن واقعی و موثر، هرجا كه واقعا قادر به درك یا تفسیر بیانات كودك نیستیم، تامل كنیم و از او بخواهیم تا واضحتر توضیح دهد.
توجه كنید زمانی كه هنوز صحبتهای كودكتان كاملا تمامنشده نباید جواب بدهید چرا كه آنان باید بیان افكار و احساساتشان را تمرین كنند تا هویتشان شكل بگیرد و احساسات سركوبشده خود را رها كنند. برخی از والدین تصور میكنند كه با گوش دادن به صحبتهای فرزندانشان در واقع آنان را گستاخ میكنند و ممكن است هرچه به زبانشان میآید، بیان كنند. یا اینكه اگر به فرزندانشان بادقت گوش كنند، در واقع خواستههای آنان را پذیرفتهاند. این نگرانیها، مخصوص والدینی است كه به اقتدار، قدرت و تسلط خود مشكوك هستند. والدین موظفند شیوه گفتوگوی محترمانه را به كودكانشان آموزش دهند و این امر با رعایت ادب و آرامش توسط خود آنها میسر است.
از طرفی اگر كودك صحبت كردن را تجربه نكند و والدین نیز تمایلی به شنیدن واقعی نداشته باشند، كودك رنجش عمیقی را حس میكند و نمیداند با احساسات سركوبشدهاش چه كند. چنین كودكی ممكن است مطیع و فرمانبردار خوبی باشد ولی قلبا احساس میكند كه به او بیتوجهی و بیاحترامی شده است.
شستشوی مغزی:
ما هر روز بدون آنكه آگاه باشیم، فرزندانمان را شستشوی مغزی میدهیم. مطالعات علمی نشان میدهند برای شستشوی مغزی لازم نیست كسی را به حالت خلسه ببریم. اگر حرفی به اندازه كافی تكرار شود، در ذهن ناخودآگاه نقش میبندد. برای بسیاری از والدین فرصتهای زیادی پیش میآید تا به ذهن ناخودآگاه كودك خود پیامهای منفی یا مثبت ارسال كنند.
برای مثال، اگر هنگامی كه فرزندتان در حال تماشای تلویزیون است یا روی نوعی بازی تمركز دارد، به طور مرتب به او گفته شود كه بچه زرنگی است، كودك باور نیرومندی پیدا میكند كه زرنگ است و از این رو رفتار فردی زرنگ را از خود نشان میدهد. یا اگر به دفعات به او بگویید كه او كودن است، او آن را باور خواهد كرد. پس كلمات شما میتواند سازنده یا مخرب باشد. هرچه باشد شما بزرگتر و قویتر هستید پس حق با شماست.
سركوفت زدن:
سركوفت زدن یك نوع بدزبانی آشكار، صریح و مستقیم است كه اغلب والدین نسبت به فرزندانشان انجام میدهند. برخی از شایعترین سركوفتها این است كه به فرزند خود بگویید او كودن، احمق، زشت یا چاق است و هرگز به جایی نخواهد رسید. یا رفتار بدی كه وی در گذشته مرتكب شده است را به او یادآوری كنید یا در حضور دوستان و همسن و سالانش، وی را تحقیر كنید و به نوعی به تقویت باورهای منفی وی در مورد خودش بپردازید.
گوشه و كنایه زدن:
برخی از انواع دیگر بدزبانی به صورت نامحسوس ادا میشود كه شكل غیرمستقیم بدزبانی است. معمولترین این بدزبانی، استفاده از شوخی مانند گوشه و كنایه زدن یا سربهسر گذاشتن میباشد. بعضی از والدین با استفاده از همین روش در مكانهای عمومی از فرزندان خود انتقاد میكنند و سپس میگویند كه شوخی كردهاند. این كار حیله بیرحمانه و ظالمانهای در حق كودك است؛ چراكه هرقدر هم كه وانمود كنید كه شوخی كردهاید، نمیتوانید رفتارتان را توجیه كنید و متاسفانه بیش از آنچه كه فكر كنیم، این رفتار رواج دارد.
قضاوت كردن:
متداولترین اسلحه كلامی كه علیه بچهها در همه سنین مورد استفاده قرار میگیرد، قضاوت كردن است. بسیاری از والدین بدون آگاهی نسبت به رفتار خویش این كار را انجام میدهند. قضاوت درباره كودك، روش زیركانهای برای كنترل اوست؛ اما نتیجهای جز احساس دلسردی ، سرزنش ، ناامیدی و طردشدگی در كودك به بار نمیآورد. یكی از راههای قضاوت كردن، تحقیر یا كوچك شمردن افكار و احساسات و موفقیتهای كودك است. با این كار به كودك خود میگوییم كه احساسات، ایدهها و رفتار او خوب نیستند و او آدم بیارزشی است. بیشتر بچهها از ترس اینگونه قضاوتها با گوشهگیری و قطع ارتباط با والدینشان، واكنش نشان میدهند.
عیبجویی كردن:
عیبجویی نوع دیگری از قضاوت است. والدین عیبجو این نیاز دائمی را در خود احساس میكنند تا مرتب از كودك ایراد بگیرند و «بایدها» را به او گوشزد كنند. این انتقاد دایمی بسیار فلجكننده است. بسیاری از والدین عیبجو، كمالگرایانی هستند كه انتظارهای غیرواقعی از خود و فرزندانشان دارند. این عیبجویی میتواند به صورت كلامی و غیركلامی ابراز شود. گاهی یك نگاه حاكی از عدم رضایت، جانشین بسیاری از كلمات نامهربانانه و غیرمشوقانه میشود.
عیبجویی نهتنها از نظر هیجانی به كودك آسیب میرساند بلكه به او میآموزد تا نسبت به رفتار دیگران نیز عیبجو باشد. عیبجویی كودك را به كنارهگیری از والدین تشویق میكند و گاه سبب میشود تا كودك خشم و ترس خود از آنان (والدین) را به صورت تنفر یا پرخاشگری نشان دهد.
برقراری ارتباط صحیح
ما به هنگام برقراری ارتباط با بزرگسالان مجبور هستیم آنها را در نظر بگیریم، با آنها هماهنگ شویم و خواستههایمان را به طور صریح بیان كنیم، اما در ارتباط با كودكان، این فرد بزرگسال است كه بر اساس ساختار سنتی ارتباط بزرگسال با كودك، كودك را هدایت میكند و وی را به سمت برقراری ارتباط آمرانه و سلطهجویانه و یكجانبه سوق میدهد. در ارتباطی كه بزرگسال در آن نقش مسلط را دارد، موقعیت او تضمین شده است و كودك وابسته و تابع او میشود و چنین ارتباطی قطعا اثربخش نخواهد بود.
كودكان در صورتی میتوانند مشكلات خود را حل كنند كه گوش شنوندهای در اختیار داشته باشند تا در موقع ناراحتی با آنها همدردی كنند. باید به كودكان خود كمك كنیم تا احساسات خود را بشناسند. برای این كار لازم است ابتدا به سخنان آنها توجه نشان دهیم و خوب گوش كنیم و با بیان كلماتی مانند جدا ، واقعا ، خوب و... به آنها نشان دهیم كه احساساتشان قابل درك است.
پژوهشگران معتقدند فرزندان در بیان مشكلات به والدینی كه توجه كافی به سخنان آنها ندارند، دچار اشكال میشوند. پدر یا مادر اصلا لازم نیست حرفی بزند، گاهی وقتها همان سكوت همراه با توجه و گوش دادن موثر برای كودك كافی است. وقتی كودك مورد سرزنش، پرسش و نصیحت قرار میگیرد، تصمیمگیری صحیح برای او بسیار مشكل خواهد بود.
كلماتی مانند راستی، خوب و تظاهر آن میتواند در ارتباط با كودك برای حل مشكلات او بسیار مفید باشد. این كلمات همراه باكمی توجه، زمینهای را ایجاد میكند كه كودك افكار و احساسات خود را جستجو كند و راهی برای حل مشكل بیابد. زمانی كه كودكان چیزی را درخواست میكنند كه نمیتوانند به آن دست یابند، پدر و مادر، اغلب با دلیل و منطق برای آنها علت را توضیح میدهند.
بیشتر وقتها هر چه آنها بیشتر توضیح میدهند، اعتراض كودكان شدیدتر میشود. شما با ایجاد ارتباط میتوانید به جای ذكر توضیح و آوردن منطق، خواستههای كودك را در دنیای تخیلات وی تحقق بخشید. بعضی مواقع قبول واقعیت برای كودك همین كه وی احساس كند پدر و مادرش درك میكنند كه او چقدر چیزی را میخواهد، برایش آسانتر خواهد بود.
بنابراین راه ارتباط با كودك ، توجه به سخنان وی ، واقعیت بخشیدن به احساس او از طریق قابل درك جلوه دادن سخنانش ، پیدا كردن نامی برای احساس او و تحقق بخشیدن به خواستههای او در دنیای تخیلاتش است، اما مهمتر از كلام، طرز فكر پدر و مادر است. اگر نظر ما با كلام ما همسو نباشد، سخنان ما احساس حقارت و تردید را در كودك شكل میدهد.
گفتار ما به طور مستقیم در قلب كودك نفوذ میكند و همخوانی میان كلام و رفتار ما، راه این نفوذ را هموار میسازد. كودكان معمولا خواستههای خود را با صدای بلند و رسا اعلام میكنند. اگر میخواهید فرزندتان درباره موضوعی به راحتی تصمیم بگیرد، آن موضوع را برایش توضیح دهید. زمانی كه بزرگترها موضوعی را توضیح میدهند، فرزندانشان آسانتر میتوانند كار صحیح را تشخیص دهند.
دادن اطلاعات نیز به ارتباط موثر با كودك كمك میكند. وقتی كه دیدید فرزندتان كار نادرستی انجام داده است به جای سرزنش به او اطلاعات درست درباره آن كار بدهید. با این كار، كودك خود بهتر میتواند كار صحیح را انتخاب كند. كودكان معمولا دوست ندارند موعظه بشنوند. ارتباط با كودك به شكل سخنرانی، نصیحت و موعظه، كمترین میزان اثربخشی را دارد.
اگر میخواهید به كودكتان تذكری دهید، سعی كنید كوتاهترین كلمه و جمله را انتخاب كنید تا اثر مطلوب داشته باشد. كودكان دوست دارند، احساسات واقعی پدر و مادر خود را درك كنند. سعی كنید درباره احساس خود با فرزندانتان صحبت كنید. مثلا اگر موقع صحبت كردن، حرفتان را قطع میكند، بگویید: «من وقتی كسی حرفم را قطع میكند، خیلی ناراحت میشوم.»
بعضی مواقع نوشتن یك كلمه، تاثیر بیشتری نسبت به گفتن برجای میگذارد. برای ارتباط موثر با فرزندانی كه خواندن و نوشتن میدانند، استفاده از یادداشتنویسی توصیه میشود. لازم است والدین به یاد داشته باشند انتقال پیام با استفاده از زور، تهدید و تنبیه كمترین اثربخشی را دارد و اثرات ناگواری بر ارتباطات بعدی والدین با فرزند میگذارد.
بعضی والدین، نتیجه بدرفتاری كودك را با تنبیه نشان میدهند، اما واقعیت این است كه در ارتباطات موثر با كودكان هیچ جایی برای تنبیه وجود ندارد.
در زمان تنبیه، كودك به جای احساس پشیمانی از كرده خود و سعی در جبران آن ذهن خود را مشغول خیالبافی برای انتقام میكند. بنابراین تنبیه چاره كار نیست، بلكه در ارتباط والدین با كودك ایجاد اختلال میكند.
راهكارهایی برای گفت و شنود بهتر با فرزندان
* در حین صحبت كردن، كودك خود را مجبور كنید به چشمهایتان نگاه كند
چرا كه از آنجایی كه حواس كودكان به آسانی پرت میشود، لازم است اطمینان حاصل كنید كه به هنگام صحبت كردن به شما نگاه میكند. اگر كودكتان از نگاه كردن به چشمان شما میترسد یا احساس ناراحتی میكند، به او بیاموزید تا به دهان یا تمام صورتتان نگاه كند.
* سعی كنید آرام ولی محكم صحبت كنید.
اگر معمولا هنگامی كه كاری از كودكتان میخواهید صدایتان را بلند میكنید، كودك یاد میگیرد تا هنگامی كه صدایتان را به حداكثر نرساندهاید، به شما بیتوجهی كند.
* با جملات ساده صحبت كنید.
از كلماتی كه كودكتان نمیفهمد استفاده نكنید، سعی كنید ساده و روشن
حرف بزنید. دستورات و توضیحات طولانی ممكن است باعث فراموش شدن بخشهای اصلی صحبتتان شود. در ضمن یاد بگیرید پرچانگی نكنید.
* احساساتتان را به كودك بگویید،
بدون آنكه به طور مستقیم از كودك انتقاد كنید، به او بگویید كه در مورد اعمال و رفتارش چه احساسی دارید.
* به طور مرتب با كودكتان صحبت كنید.
هر روز، زمانی را به این كار اختصاص دهید حتی اگر این زمان، 5 دقیقه هنگام خوابیدن كودك باشد.
* در حین صحبت كردن سعی كنید از مهارتهایی استفاده كنید تا مكالمه را زنده نگه دارید
مثلا از پرسشهایی مانند: «بعدش چی شد؟» یا «اون چی گفت؟» برای افزایش اعتماد كودك و به
حرف كشیدن او استفاده كنید.
* بگذارید كودك حس كند كه شما از درد دل كردن با او خوشحالید. وقتی در مورد مسائلش با شما صحبت میكند، بگذارید حس كند كه شما احساس خوبی نسبت به این كار دارید.