به نام خدا
این شعر توسط سرکار خانم اسودی که روشن دل می باشند و به مناسبت 13 تیر ماه "روز ملی دماوند" سروده اند
ای کوه دماوند
ریزد زلب ساغر شادی گل لبخند گویی که زمین دل زده با آینه پیوند
اینجا می و مینا همه از حسن تومست اند زیبایی و رعنایی و جانزایی و دلبند
ای جلوه ی صبر جلی ، ای کوه دماوند
ضرب المثل شوکتی و هستی خاور ماوای خیالی و عروس ده باور
زان روست که با حالتی از شوق فراتر گل دخترکان پری ابر سیه پر
سابند به تر دستی بر روی سرت قند
از روی زمین تا تو خدا جاده کشیده است نی فرش سیه ، راه هزاران گل سرمست
راهی که بدان همت و کوشش دل و جان بست تا هرگز و هرگز نرسد بر سر تو دست
آنرا که نمی گیرد از این جوش و جلا پند
کم نیست حکایت ز کمان کف آرش وآن تیر جهانگیر که بگرفت کیانش
وز رستم دستان یل توفنده،چو آتش کان دیو سپید آری آن جادوی سرکش
در بند گران ابدالدهر بیفکند
اندیشه بالنده ی سبز چمنی تو در جان شقایق دم عاشق شدنی تو
با چادری از سیم که بر سر فکنی تو خود بیرق زیبا و سه رنگ وطنی تو
آئین شکوهی به دل آئینه سوگند
کانون دل پر طپش آتشی اما خاموش گشودی زلب آب زبانها
صد چشمه روان کردی چون چشمه ی اعلا هرچندکه شد قافیه هم خانه ی اکفا
لیکن به تونازم، به تو ای بام برومند
ایران نفسی بود که از نای تو گل کرد با تیرخدنگی که روان کرد یکی مرد
با داهمه دم از درودشت و چمن و ورد تبریک برآن مادر البرز که پرورد
با عشق تورادردل آغوش چو فرزتد
زیبایی تومعرفتی لایتناهی است مسجد زدن اینجا عمل خام و تباهی است
کان مسجد صوری،تنها ریگ سیاهی است هر گوشه ی تو مسجد و ماوای الهی است
ای جلوه گه یاد دل انگیز خداوند
احساس شکوفای تورادست بشرداد با سردی و بی مهری خود یکسره برباد
هرجاکه در آن نسل بشرراگذرافتاد آنجا شد از الطاف وی آلودگی آباد
افغان زمین تاکی و فریادتو تاچند
در جان تو مخفی است دوصدگنج نهانی پابندزمینی و شکوه جریانی
چون مقصد پویایی هر پیروجوانی ای کوه تو خود یک تنه همتای جهانی
هرچند در عالم نبود بهرتومانند
هوش از سردل بردی و ریب از دل آئین کرده است تو را دست فلک فام گل آزین
همسایه ی خورشید و ندیم مه و پروین تو شعر شعوری که همه عمر چوسیمین
گفتند بسی از توو بسیار بگویند
<< سیمین اسودی>>
9 /4/1389
"تقدیم به یاران و حامیان پاکی وآزادگی دماوند سرفراز"