همشهری - فاطمه ظفرنژاد:
آنچه در همايش «سران زمين» سازمان ملل متحد در 1992 با نام دستور 21 يا سندي براي قرن بيستويكم به تصويب رسيد و ايران نيز امضاكننده آن بود متأسفانه هنوز بهدرستي گشوده و درك نشده است.اين سند با فلسفه و نگرشي پسامدرن و با دريافتي ژرف از بزرگترين مشكلات بشريت از جمله جنگ، جهانيسازي، بيكاري، بحران اقتصادي، نابودي محيطزيست و... تهيه شده است. توسعه پايدار بيش از هرچيز بر صلح جهاني و آرامش و قانونمداري ملي و بينالمللي پافشاري ميكند. توسعه پايدار، جهانيسازي و تبيين الگوي يكسان براي توسعه همه جوامع را رد ميكند. روش او ارزشگذاري بر
هويت ملي و
بومي جوامع كشورهاي گوناگون است.
اين پاسداري از تنوع تمدنها و جوامع، پهلو به پهلوي پاسداري از تنوع گونهها و اكوسيستمهاي گوناگون توصيه شده است. تبيين گُسستي يا انقطاعي تاريخ، بيتوجهي به تداوم و پيوستگي تمدن بشري و جهانيسازي توجيهگر جنگهاي دروني و بيروني جوامع، بيش از 4دهه است كه مورد نقد انديشمندان مستقل جهان قرارگرفته است.
توسعه پايدار، جوامع
بومي (بهويژه با پيشينه تمدني كهن) را تنها نهادهايي ميداند كه ميتوانند براي توسعه خود به شيوه پايدار و سازگار با محيطزيست تصميم بگيرند همانگونه كه قرنها چنين بوده است. توسعه پايدار، اقتصاد دولتي را ناكارآمد برآورد ميكند كه درحقيقت گونهاي سرمايهداري بزرگ دولتي است كه بدون پاسخگويي، با اهداف مالي و سودجويي شركتها و فنسالاران و ديوانسالاران گره ميخورد و توليد ملي را به قهقرا و بحران ميكشاند. توسعه پايدار با تكيه بر ارزشها، حفظ كره زمين و محيطزيست براي كنونيان و آيندگان را ضرورتي ناگزير ميداند. نيز در كنار پافشاري در گسترش بهداشت و پيشگيري از مرگومير، پايش نرخ رشد جمعيت را وظيفه جوامع ميداند.
صلح و قانونمداري
مهمترين دستور براي قرن 21 صلح و قانونمداري در جهان است؛ همانگونه كه ميشل فوكو در ديرينهشناسي
دانش بدان اشاره ميكند. در حقيقت ارزشها در دوران مدرنيته كمرنگ شدند. ارزشها به هنر و انديشههاي اعتراضي و انتقادي پارهاي جامعهشناسان و انساندوستان و رهبران مذهبي منحصر شدند. گسترش استعمار از دوران مدرن، دوران موسوم به روشنگري و خردگرايي آغازشد. غارت آفريقا و آسيا و ويرانسازي سامانههاي اقتصادي خودكفاي جوامع
بومي مستعمرات كه اي بسا از استعمارگران مدرن خود متمدنتر بودند، تا استقلال آفريقاي جنوبي در آخرين دهه قرن بيستم يعني چندين قرن به درازا كشيد. شگفت آنكه زندانهاي اين كشور از شعارهاي حقوق بشري پنهان ماند.
نلسون ماندلا 40 سال در اسارت ماند و دنياي مدرن كمتر سخني از او گفت. متأسفانه در دوران مدرنيته كمتر با سامانه ارزشها روبهرو ميشويم. در جنگهاي قرن بيستم جنايت به اوج رسيد و خردناب و تعقل ماكياوليستي دوران مدرنيته كمتر به ريشههاي توحش و زيرپاگذاري همه ارزشهاي انساني در آنها توجه كرد. خرد ماكياوليستي دنياي مدرن همواره پابهپاي جنگهاي استعماري، امپرياليستي، دخالتجويانه و تجاوزات نظامي حركت كرده است.
دستور 21 با جهانيسازي مغاير است. قانون هر كشوري بهويژه اگر با ارزشها و سنتهاي ملي گره خورده باشد محترمترين سند داوري است. نبايد چارچوبهاي ارزشي يك جامعه كهن را با الگوهاي يكسان ارائهشده و ارزش گريز مدرنيته سنجيد و درباره آن داوري كرد.
تاريخ نشان ميدهد كه بسياري از جوامع كهن با تكيه بر سامانههاي ارزشي پربار خود، تمدن حقيقي را در بطن خود داشته و دارند. اين سامانههاي ارزشي تمدنهاي كهن غالبا صلحجو و قانونمدار است و طبيعت را نيز محترم ميدارد.اگر اعتماد به نفس و
هويت ملي و خودباوري اين تمدن كهن را از سايه 2 كودتاي نظامي 1299 و 1332 برهانيم و در هر افت و خيز جامعه به تاييد و تكذيب دنياي ماكياوليستي مدرن با همه معضلات ناشي از حاكميت شركتهاي بزرگ بر آنها چشم ندوزيم، از افراط و تفريط دست برميداريم.
آنگونه كه ژانفرانسوا ليوتار در گزارشي بر
دانش اشاره ميكند؛ دنياي مدرن حامل
دانش حقيقي نيست. دنياي موسوم به مدرن با اتكا به روش بيشينه و كمينه كردن، تنها زماني درباره موضوعي يا مسئلهاي هزينه ميكند كه احتمال دهد سودش بيشينه يا زيانش كمينه ميشود. اگر بدانيم كه دنياي مدرن بر پايه منافع شركتهايش تمدنهاي كهن را ارزيابي ميكند و نه بر پايه مباني ارزشي تمدن بشري، اعتماد به نفس خود را بازمييابيم و بهخود ميآييم.
ارزشگذاري بر هويت ملي و بومي جوامع
توسعه پايدار، جهانيسازي را ويرانگر ميداند. الگوهاي باسمهاي را بهكار نميگيرد.
هويت ملي و
بومي جوامع را ارج مينهد. درجه پيشرفت و تمدن جوامع را نه بر پايه اعداد بيشينه و كمينه، نه بر پايه الگوهاي رفتاري و هنجارهاي فرهنگي (و چه بسا بيفرهنگي) معين، كه بر پايه سامانه ارزشي تمدن بشري ارزيابي ميكند. در اين چارچوب چه بسا برخي جوامع مدرن موسوم به پيشرفته در حقيقت جايگاهي پست بيابند. چند دوزه بازي و رفتارهاي متكي بر همه چيز مگر ارزشها، متأسفانه در دنياي مدرنيته گسترش زيادي يافت. دنياي مدرن با نام روشنگري و خردگرايي ارزشها را روفت و ماكياوليسم را جانشين آن كرد. دنياي مدرن با تعقل ماكياوليستي به داوري پرداخت. اما به گفته حافظ: اي كه از دفتر عقل آيت عشق آموزي/ ترسم اين نكته به تحقيق نداني دانست.
دنياي مدرن تمدنهاي كهن را به داوري نشست بيآنكه صلاحيت داوري داشته باشد. شايد شماري از ما از اينكه داوري آنها درباره ما ناخوشايند است دلگير باشيم. ما با الگوهاي باسمهاي آنها سازگار و هماهنگ نيستيم وگرنه سالها از شناسايي حكومت نژادپرست آفريقاي جنوبي سرباز نميزديم. اما اگر همه كشورها نيز نه به تاييد عقل ماكياوليستي كه برپايه ارزشها از شناسايي نژادپرستان سرباز ميزدند اين كشور بسيار زودتر به رهايي ميرسيد و از كشتار و زنداني شدن صدها هزار نفر جلوگيري شده بود.
حقيقت اين است كه در جهان مدرن بيروح (آنگونه كه ميشل فوكو آنرا مينامد) لازم است كه ارزشها دوباره جاري شوند. توسعه پايدار، گرتهبرداري از اين يا آن الگوي توسعه را به هيچ جامعهاي توصيه نميكند. تمدن كهن ما كه دستكم تا 2سده پيش تابناكترين فناوريهاي معماري، كشاورزي، صنعت و
دانش حقيقي را با خود داشت بايد فارغ از الگوهاي باسمهاي بر
هويت ملي و
دانش بومي درخشان خود اتكا كند. سند 21 سازمان ملل تاييدي ديگر است بر حقانيت ارزشهاي تمدنهاي كهن.
نقش حفاظتي دولت
در حقيقت همانگونه كه در طول تاريخ گذشته ما با كمي بالا و پايينها، دولت نقشي حفاظتي داشته است، در توسعه پايدار نيز به همين شيوه نقش و جايگاه دولت تعريف شده است. نقش حفاظتي دولت موكول ميشود به
حفاظت از نظم، امنيت ملي و مرزهاي كشور،
حفاظت از
هويت و فرهنگ و
دانش بومي،
حفاظت و پايش سرزمين با همه محيطزيست و بوم سازگانها و همه گونههاي متفاوت آن. بهتر است كه دولت هيچگونه فعاليت اقتصادي يا توليدي يا بازرگاني نداشته باشد. دولت نبايد نقش مديريت و برنامهريزي داشته باشد چون هرگونه تصميمگيري بالا به پايين در هرگونه برنامهريزي با هر نامي نادرست از آب در ميآيد. كار مديريت و برنامهريزي همانگونه كه هزاران سال در كشور انجام ميشد و توسعه پايدار نيز بهشدت برآن پافشاري ميكند بايد بهدست جوامع محلي و
بومي هر نقطه سپرده شود.
سازمان ملل طرح توانمندسازي جوامع
بومي را در نقاط بسياري نمونهوار به اجرا درآورده است. اين طرح در تمدنهاي كهن با پيشينه غني
دانش بومي، عمدتا به احياي
دانش بومي از سويي و ارائه پارهاي تجربيات ساير جوامع منحصر ميشود. وظيفه دولت آن است كه انجمنها و تشكلهاي سنتي را كه ريشه در گذشتههاي دور اين جوامع دارند شناسايي و توانمندكند و كار مديريت و برنامهريزي را به آنها بسپارد. بر دولت است كه
هويت ملي را استوار و
دانش بومي را احيا سازد.
جمعيت و حفاظت از محيط زيست
در توسعه پايدار، در كنار سياستگذاري غير متمركز گسترش بهداشت و پيشگيري از مرگومير، پايش نرخ رشد جمعيت نيز وظيفه دولت بهشمار ميرود. در اين زمينه عملكردهاي دولتي در دهه نخست انقلاب به رشد بيسابقه جمعيت تا نرخ 9/3 درصد انجاميد و اين بالاترين نرخ رشد جهان را از افتخارات خود دانستيم بيآنكه امكانات زيربنايي براي آن پيشبيني شده باشد. اعطاي كوپن به هر فرزند در اين افزايش نرخ زادآوري سهم بسزايي داشت. نينديشيديم كه اين نوزادان در 3دهه آينده به چه حجم عظيمي از زيرساختها نيازدارند و اگر براي آنها اشتغالزايي نشود به لشكر بزرگ بيكاران با پيامدهاي اجتماعي و اقتصادي گسترده در 2،3 دهه بعد تبديل ميشوند.
خوشبختانه نرخ رشد جمعيت در دهه دوم با حذف كوپن، راهكارهاي ترويجي و با همكاري مؤثر كاركنان بهداشت و درمان، اين بهروزترين و كارآمدترين گروه اجتماعي كشور، بهشدت كاهش يافت اما اثرات آن افزايش اوليه، تا دهها سال ديگر گريبانگير جامعه است. بخشي از هرج و مرجها و ناآراميها و نيز جرائم در هر جامعهاي مربوط به بيكاران جواني است كه در جستوجوي كار ناكام ميمانند. پايش جمعيت و پيشبيني سازوكارهاي لازم براي تشويق كارآفرينان در گسترش اشتغالزايي و هدايت نيروي جوان به سوي فعاليت سالم و سازنده از اهم وظايف دولت است.
و اما توسعه پايدار، حفظ كره زمين و محيطزيست براي كنونيان و آيندگان را ضرورتي ناگزير ميداند.
حفاظت از محيطزيست با
حفاظت از ميهن پهلو ميزند. جنگلها، درياچهها، رودها، دشتها و صحراها و كوتاه سخن همه ميراث طبيعي اين سرزمين كهن بايد به مثابه محملي كه ميراث فرهنگي و تمدن هزاران ساله ما را در خود دارد و به ما به ارث رسيده
حفاظت شود. هيچ فرد يا شركت يا هيچ دستگاه دولتي يا خصوصي حق ندارد كه محيطزيست كشور را ويران كند كه اصل 50 قانون اساسي ما نيز تاكيدي بسيار روشن در اين زمينه دارد.
متأسفانه در 50 ساله گذشته ما زيستگاهمان را به تقليد از جوامع مدرن چنان غارت كرديم كه جز هجوم بيارزشيها بر ارزشهاي معنوي و باورهاي كهن هيچ نامي نميتوان برآن نهاد. نه تنها محيطزيست كه بسيار فناوريهاي كهن پايدار مانند قناتها را نيز تخريب كرديم. واقعيت اين است كه ما در گسترش و پراكنش ارزشهاي حقيقي اين تمدن كهن كوتاهي كرديم. وگرنه فنسالاران ما اينگونه تا بن دندان شيفته ساختوساز راههاي عجيب و غريب يا سدهاي ديوآساي ويرانگر آبخيزها، كوهستانها، جنگلها، رودها، دشتها و سيلابدشتها و جوامع
بومي اين سرزمين كهن نميشدند؛ يا معماران ما اينگونه فريفته گرتهبرداري از معماري بيگانه مغاير با اقليم و فرهنگ و محيطزيست سرزمينمان نبودند.
تصميمگيري جوامع بومي
همچنان كه در تاريخ اين سرزمين كهن مرسوم بوده وظيفه دولت
حفاظت و پايش است و گاه هماهنگي و تامين امنيت حقوقي مناطق همسايه ازجمله درباره حقابه يك رودخانه. وظيفه دولت تصميمگيري نيست. سازمانها و شركتهاي دولتي و نيمهدولتي در بهترين حالت دستي از دور بر آتش دارند و تصميمگيري آنها همواره با ناديده گرفتن مسائل مهم اجتماعي و اقتصادي همراه است. در بسياري از تصميمگيريهاي دولتي، بيشتر منافع شركتهاي دولتي دخيل ميشود تا منافع مردم و جوامع بومي؛ مردمي كه حقوق هزاران سالهشان از سوي شركتها و فنسالاران و ديوانسالاران دولتي ناديده گرفته ميشود و با معضلات اجتماعي گستردهاي دست به گريبان ميشوند.
توسعه پايدار، جوامع
بومي (بهويژه با پيشينه تمدني كهن) را تنها نهادهايي ميداند كه ميتوانند براي توسعه خود به شيوه پايدار و سازگار با محيطزيست تصميم بگيرند همانگونه كه قرنها چنين بوده است. يافتههاي توسعه پايدار نشان ميدهد كه دولت تنها بايد نقش حفاظتي داشته باشد نه تصديگري و تصميمگيري. دولت و فنسالاران و ديوانسالاران بخش دولتي غالبا دغدغه بازدهي اقتصادي تصميمگيريها را ندارند. وظيفه دولت توانمندسازي جوامع
بومي و تشكلهاي ويژه آنان است تا بتوانند براي همه مسائل خود تصميمگيري كنند.
لزوم كوچكسازي دولت
با توجه به آنچه رفت بهنظر ميرسد كه كوچكشدن دولت و كمشدن شمار وزارتخانهها تا عددي تك رقمي ضرورت ناگزير توسعه پايدار در كشور است. در كشورهايي كه به بازدهي و كارايي اقتصادي مشهورند وزارتخانه وجود ندارد تنها چند اداره و سازمان، كارهاي حفاظتي و پايشي را انجام ميدهند و كارهاي خود را از بسياري از وزارتخانههاي عريض و طويل بهتر انجام ميدهند. داشتن وزارتخانهاي با نامي جداگانه به هيچ روي به معني بهتر انجام شدن آن وظيفه پايشي دولت نيست. توسعه پايدار، اقتصاد دولتي را بيمار و ناكارآمد برآورد ميكند كه در حقيقت گونهاي سرمايهداري بزرگ دولتي است كه بدون پاسخگويي، با اهداف مالي و سودجويي فن سالاران و ديوانسالاران گره ميخورد و توليد ملي را به قهقرا و بحران ميكشاند. كاهش تصديگري دولتي به افزايش كارايي اقتصادي كشور ميانجامد.
روابط دروني و بيروني جوامع
توسعه پايدار با تاكيد همواره بر صلح، جنگها و ستيزهاي گروهي را رد ميكند. در بحث روابط دروني يادمان باشد شركتهاي دنياي مدرن به گروههاي افراطي بسيار علاقهمند هستند. گروههايي كه به جاي بحث و بررسي ژرف زود دست به يقه ميشوند. روي كار آمدن ناباورانه پل پوت و گروه كوچكتروريستي اش در كامبوج به اعدام 3 ميليون و بهقولي
6ميليون نفر در كمتر از يك سال انجاميد. ستيز در روابط داخلي، با دستكاري ماكياوليسم توجيهگر سود بيشينه شركتهاي دوران مدرنيته، در يك كشور كوچك به فاجعهاي هولناك بدل شد. توسعه پايدار بر صلح و آرامش و آرامسازي روابط دروني ميان گروههاي اجتماعي هر جامعه تاكيد زيادي دارد.
سخن پاياني
توسعه پايدار به تاريخ تمدن بشري و ارزشهاي آن پايبند است. پايبندي به ارزشها، در دوراني كه تعقل چرتكهانداز مدرنيته كمترين بها را به آن ميدهد، افتخارآميز است. توفان حوادث را تاب آوريم و دنياي ماكياوليستهاي بياصول و متجاوز را با تمدن اشتباه نگيريم. طبيعي است كه در اين توفان گاه چون كشتي گرفتار در درياي متلاطم كج شويم. هيچيك از ما از گهگاه افراط و تفريط بهدور نبوده است، هيچيك از ما از رنجش بهدور نبوده است. هيچيك از ما از به خودآمدنهاي سربزنگاه و احساس وظيفه براي
حفاظت از اين سرزمين كهن و
هويت ملي نيز به دور نبوده است. بياييم اشتباهاتمان را بپذيريم. از نقدي كه در راستاي توسعه پايدار اين سرزمين كهن پرافتخار است دلگيرنشويم. يكديگر را بشنويم. همدلي پيشه كنيم. نرنجيم كه در طريقت ما كافري است رنجيدن.