اکثر والدینی که نگران وضعیت فعالیتهای آنلاین فرزندان خود هستند، بر افراد یا مفاهیمی تمرکز میکنند که کودکانشان ممکن است در چنین فضایی با آنها روبهرو شوند. این والدین دائما از خود میپرسند:
مبادا فرزندانمان به فضای اینترنتی اعتیاد پیدا کنند؟ آیا
آنها به مواردی که مناسب سنشان نیست، دسترسی دارند؟ آیا ممکن است به دام افراد سودجو بیفتند؟ اما جامعهشناسان بیش از این که نگران این باشند که
کودکان در فضای اینترنتی چه فعالیتی را انجام میدهند، میخواهند بدانند که
چنین ارتباطاتی چه بر سر ذهن و فکر کودکان خواهد آورد؟ شواهد علمی به گونهای رو به رشد نشان میدهند که تمامی این گشت و گذارهای اینترنتی و زندگی دیجیتال فرزندان ما، آنها را به
موجوداتی کاملا متفاوت و نه لزوما بهتر از ما تبدیل خواهد کرد.
کودکانی که به تازگی مواجهه با فضای رسانههای آنلاین را تجربه کردهاند، دچار مشکلی میشوند که محققین از آن با عنوان «اختلال حواس دائمی» یاد میکنند. این اصطلاح نخستین بار توسط لیندا استون، مدیر اجرایی پیشین شرکت مایکروسافت به چنین وضعیتی اطلاق شد. ما از خطرات ارسال پیامک یا انجام مکالمه تلفنی در حال رانندگی آگاه هستیم، اما آیا اگر این اعمال را در زمانی که مغز ما در حال شکلگیری است به انجام برسانیم، با خطری مواجه نخواهیم شد؟
گزارشات رسمی منتشر شده در سال گذشته از سوی موسسه خانوادگی کایزر نشان میدهد که
کودکان در سنین 8 تا 18 سالگی به طور میانگین 7 ساعت و 38 دقیقه از روز را به استفاده از رسانههای سرگرمکننده اختصاص میدهند. اگر رسانههایی را که به صورت همزمان مورد استفاده قرار میگیرند، به طور جداگانه در نظر بگیریم (برای مثال ارسال پیامک در حین تماشای تلویزیون)، آنگاه میتوان گفت که بسیاری از
کودکان روزانه 11 ساعت را به استفاده از
رسانه اختصاص میدهند. ممکن است
فکر کنید افرادی که توانایی انجام چندین کار را به صورت همزمان دارند، کمتر از سایرین دچار اختلال حواس میشوند اما پژوهشی که در سال 2009 در همینخصوص به انجام رسیده است، نشان میدهد که بر اساس پاسخهای ارائه شده از سوی افراد در پرسشنامهها،
عملکرد شرکتکنندگانی که استفاده همزمان از چندین رسانه را تجربه کردهاند، نسبت به کسانی که تجربه کمتری در این زمینه دارند، به مراتب ضعیفتر است.
در این آزمایش، سه تن از محققین دانشگاه استنفورد تصویری از چند مربع را در جهات مختلف به دانشجویان نشان داده و از آنها خواستند که بر دو مربع قرمز رنگ تمرکز کنند. سپس برای یک ثانیه تصویری بسیار مشابه با تصویر قبلی را به آنها نشان داده و از آنان پرسیدند که آیا مربعهای قرمز رنگ چرخیدهاند یا خیر. افرادی که تجربه استفاده همزمان از چند
رسانه را داشتند، اغلب در پاسخهای خود اشتباه میکردند؛ چرا که بنابر نتیجه این پژوهش آنها در مقایسه با سایر افراد، نسبت به محرکهای برهمزننده تمرکز حواس، حساستر هستند.
ما
دو گونه متفاوت از تمرکز را دارا هستیم؛
تمرکز از بالا به پایین در زمانی که
ذهن خود را برای تمرکز بر یک موضوع خاص آماده میکنیم و
تمرکز واکنشی برای زمانی که مغز ما با یک محرک جدید تطبیق داده میشود. بدون شک چه در عصر وحشی دوران پیش از تاریخ و چه هنگام عبور از خیابان در عصر حاضر، ما برای بقا به هر دوی این موارد نیاز داشته و خواهیم داشت. اما اکنون دنیای اشباع شده از فضای رسانهای، شکل ثانویه تمرکز را تحت تاثیر قرار داده و مغز
کودکان ما را به گونهای متفاوت سازماندهی کرده است.
آنتونی واگنر یکی از محققین دانشگاه استنفورد خاطرنشان میکند: «هر گاه ما یک پیغام یا پیامک را دریافت میکنیم، بخش دوپامین در مغز ما فعال میشود چراکه میل به ارتباطات
اجتماعی در درون ما نهادینه شده است.» نتیجه تکرار این امر به گفته وی توجه هر چه بیشتر ما به محرکهای محیطی همچون یک پیامک تازه، در غیاب تمرکز لازم خواهد بود. اختلال حواس مداوم نهتنها بر یادگیری
کودکان تاثیر میگذارد، بلکه نحوه جذب اطلاعات جدید توسط مغز آنان را نیز با تغییر مواجه میکند.
در سال 2006 دانشمندان UCLA نشان دادند که افرادی که عادت به انجام چند کار به صورت همزمان دارند و کسانی که با تمرکز به فرآیند یادگیری میپردازند، برای یادگیری مطالب یکسان، بخشهای مختلفی از مغز خود را به کار میگیرند. افراد دسته اول به یادگیری بیشتر به عنوان یک عادت نگاه کرده و آنچه را که از آن با
عنوان «حافظه رویهای» یاد میشود، به کار میگیرند. این در حالی است که افرادی که قابلیت تمرکز بر عمل، بدون حواسپرتی را در اختیار دارند، از حافظه بیانی خود یاری میگیرند که به صورت عمل و گفتار نمود پیدا میکند. این دقیقا مشابه زمانی است که در کلاس ریاضیات برای حل مسائل جدید به دانستن چکیده قوانین و فرمولهای موجود نیاز پیدا میکنید. حاصل این پژوهش بیان میکند که افراد دارای تمرکز، مهارتهای جدید را بهگونهای وسیعتر به کار میگیرند؛ در حالی که افرادی که عادت به انجام فعالیتهای همزمان دارند، قادر به انجام این کار نخواهند بود. تکیه این افراد بر عادات موجود، تا زمانی که مشغول فعالیت در مشاغلی در حوزه مشاغل مونتاژی باشند، مشکلساز نخواهد شد؛ اما
اگر چنین افرادی بخواهند در مشاغلی فعالیت کنند که نیازمند سطوح بالای تفکر و اندیشه است و به تبع آن درآمد قابل توجهی را نیز شامل میشود، باید به ترمیم بخشهای معیوب حافظه خود بپردازند.
برخی از پژوهشگران حوزه فنآوري نظیر دانا بوید از کارکنان مرکز برکمن در دانشگاههاروارد که مختص اینترنت و اجتماع است، ادعا میکنند که رسانههای
اجتماعی بیش از حد مخرب نشان داده شدهاند و مشکل اصلی والدین امروزی، اعمال نظارتهای بیاندازه و کنترل بیش از حد فرزندانشان است. او میگوید:
«کودکان بارها و بارها به من گفتهاند که ترجیح میدهند دوستان خود را نه به صورت آنلاین، بلکه حضوری ملاقات کنند، اما این امکان برای آنها فراهم نیست؛ چرا که والدین این کودکان برای ساعات پس از مدرسه آنها برنامهریزیهای خاص خود را دارند و از اینکه فرزندان خود را به حال خود رها کنند، میترسند.»
استون نیز ادعای مشابهی را در زمینه کاربرد فنآوري در میان نوجوانان مطرح کرده و میگوید: «زمانی که نوجوانان با دوستان خود هستند، تلفنهای همراه خود را جواب نمیدهند و اگر پیامکی دریافت کنند، آن را با کوتاهترین پاسخهای ممکن جواب خواهند داد.»
شاید این بدین معناست که فرزندان ما در نحوه اولویتبندی فعالیتهای خود بهتر از ما عمل میکنند. این مسئلهای است که در زندگی آینده آنها و زمانی که شغلی را به عهده میگیرند، ازدواج میکنند یا صاحب فرزند میشوند، به کار خواهد آمد. با این اوصاف، وظیفه ما به عنوان والدینی خوب چیست؟ آیا اعمال محدودیتهای زمانی برای استفاده از رسانههای
اجتماعی جوابگو خواهد بود؟ متاسفانه امروزه مدلهای جدید ارتباطی و ساعات استفاده از آنها موجب میشود که نوجوانان از ساعات خواب کافی در شبانهروز بهرهمند نشوند و این مسئله بر وضعیت حافظه و نظم رفتاری آنان تاثیر خواهد گذاشت. حتی اگر فرزندان خود را مجبور کنیم که 9 ساعت در شبانهروز بخوابند، طی این ساعات بارها با صدای پیامک، زنگ تلفن همراه و لرزش آیفونی که کنار تختخواب آنها قرار گرفته است، از خواب خواهند پرید و روز بعد را با احساس خستگی و کسالت سپری خواهند کرد.