تيترآنلاين - مشمشه مرضي است ساري که خصوصا اسب و استر و خر بدان مبتلا مي شوند و به انسان نيز سرايت مي کند. در انسان و حيوان
مشمشه بدو شکل مختلف ظاهر مي شود و حتي نام آنها هم اختلاف دارد. يکي
مشمشه معمولي است که مخصوصا مخاط بيني و احشا را مي گيرد و ديگري فارسن است که بيشتر دمل هاي زيرپوستي توليد مي کند و هردو شکل اين بيماري داراي يک ميکروب است که آن را باسيل مروو مي نامند، و آن در سال 1882 توسط لفلر کشف شده است.
مشمشه معمولا از حيوانات به انسان منتقل مي شود. بنابراين در اشخاصي که با حيوانات سروکار دارند ( مانند درشکه چي و قصاب و سلاخ و دامدار و دامپزشک ) ديده مي شود. براي جلوگيري از اشاعه اين بيماري حيوان مبتلا را بايد کشت.
اين توضيحات مختصر فرهنگ فارسي زنده ياد دکتر محمد معين بهترين اطلاعات را در کوتاه ترين زمان در اختيار ما مي گذارد. تا اواسط قرن نوزدهم دام هاي بيمار ايراني علاجي جز درمان تجويز شده توسط بيطاران نداشتند که نسل اندر نسل از دانشي تجربي بهره مي بردند ولي در برابر بيماري هايي چون سياه زخم و يا طاعون دامي ناتوان بودند. از نيمه دوم قرن نوزدهم و با ايجاد موسسات نوين در ايران مانند مدرسه دارالفنون بجز مداواي بيماري هاي رايج انساني، درباره بيماري هاي رايج بين چهارپايان نيز دانش نوين رايج در ان هنگام بکار گرفته شد.
پس از ايجاد واحد هاي نوين قشون زير نظر مستشاران نظامي اتريشي و بويژه واحد سوار قزاق خانه به تدريج معالجه اسبان که در واحد هاي سواره نظام و توپخانه ارزش فوق العاده اي داشتند زير نظر کارشناسان مطلع با دانش نوين انجام مي گرفت. در اوايل سال 1300 واحد بيطاري آرتش به همکاري با انستيتو نو خواسته پاستور براي مبارزه با طاعون گاوي در غرب کشور بپا خواست.
هرچند در هنگام کوران جنگ جهاني اول واحد هاي سوار نظام در مواجهه با آتشبار مسلسل و سنگر هاي غرقه در سيم خاردار و خندق هاي گل آلود جبهه غربي در اروپا ارزش خود را از دست داده و بيشتر در عمليات اکتشافي و حمل و نقل توپخانه صحرايي بکار مي رفتند ولي در آن شرايط نوين جنگي نيز فرد سمان بسياري در جبهه نبرد براي حمل و نقل استفاده مي گرديدند. ماموران آلمان قيصري پس از استفاده گسترده از گاز هاي سمي در نبرد سوم در برابر آرتش هاي مدافع فرانسوي و بريتانيايي به فکر زمين گير نمودن حمل و نقل خصم افتادند و بنا بر شايعات سعي در پراکنش و ايجاد اپيدمي بيماري سياه زخم در بين اسبان انگلستان، داشتند.
تا پيش از همه گير شدن وسايل حمل و نقل مانند انواع خودرو ها و شيکه ريلي راه آهن، شريان محرکه کشور با آن جاده هاي ابتداي به اسب و استر و درازگوش و شتر وابسته بود. به تدريج فناوري و تمدن فرد سمان را در جوامع شهري و سپس روستائي و عشايري انگونه به عقب راند که در حال حاظر حتي در طوايفي که هنوز از شيوه کوچ روي اجدادي استفاده مي کنند تراکتور و وانت و موتورسيکلت جاي اسبان تند روي دره شوري و عرب و ترکمن را گرفته است.
در مورد جوانمرگ گشتن ببر سيبري باغ وحش ارم به دليل عدم شفافيت اطلاعات آن و پنهانکاري حقيقت که شيوه معمول ايران است حرف و حديث بسيار است. در روسيه آنگونه که شنيده مي شود درندگان باغ وحش ها و مراکز پژوهشي با گوشت خوک و گاو تغذيه مي گردند. در جامعه کشاورزي روسيه هنوز اسب نقش کاربردي بيشتري نسبت به جوامع روستايي ايران ايفا مي نمايد. بروز بيماري کشنده
مشمشه و شيوع آن سبب خسارت بسيار زياد بر گله هاي اسب روسيه و جوامع انساني مرتبط با انها مي گردد. به همين دليل تغذيه ببر آنهم در اسارت با غذايي که احتمال مبتلا شدن به يک بيماري مهلک زياد مي باشد ، بدور از احتياط و شرط عقل مي باشد.
در باغ وحش هاي ايران عمده گوشت مصرفي گوشتخواران دربند از اسب و خر تامين مي گردد. اسباني که در انستيتو رازي با استفاده از خون انها پادتن و سرم آماده مي گردد پس از مدتي عملا از چرخه حيات خارج وبراي فروش به باغ وحش ها ذبح مي گردند. در ايران به دليل استفاده روزافزون جوامع روستائي از انواع وسايل نقليه موتوري روز به روز استفاده از خر کاهش مي يابد. در قديم خران پير و از کار افتاده يا در بيابان رها شده و يا براي تهيه چرم مرغوب ذبح مي گرديدند ولي با ايجاد باغ وحش تهران در سال 1339 کاربردي جديد براي اين خران از کار افتاده پيدا شد. گوشت دراز گوش ارزان ترين منبع پروتئين گوشتخواران باغ وحش هاي ايران مي باشد. داستان خر شيرکش باغ وحش مشهدزماني سبب گرديد که آن خر دلاور و شيرگير جايي مناسب در باغ وحش يافته و چند روزي فروش بليت بيشتر گردد.
خلاف بسياري از کشورها کنترل بيماري هاي واگير دامي در ايران به دليل ضعف سيستم و مديريت قرنطينه دامي در مرزها بسيار دشوار مي باشد. تب کريمه و طاعون دامي هرچند بار باعث بروز تلفات و ضربه به صنايع دامي مي گردد. در حواشي سياه کوه کوير مرکزي از حداقل 100 سال گذشته مدارک مستند از سرايط طاعون دامي به گوسفندان کوهي و پازن ها و مرگ و مير بالا وجود داشته است.
با در نظر گرفتن رژيم غذايي درندگان باغ وحش ارم و بويژه شيرها که گوشت خر که در فضايي روبروي شيرها نگهداشته شده و ذبح مي گردند، بروز بيماري
مشمشه در ببر هاي سيبري دور از حقيقت به نظر مي رسد. اگر اين بيماري مهلک که براي انسان نيز واگيردار و کشنده است آن ببر نر را مبتلا کرده باشد، مي بايست پيش ازاين تلفات زيادي در گوشتخواران باغ وحش وبويژه در شيرها که در نزديک ترين فاصله با فضاي نگهداري خر ها براي کشتار قرار دارند، ايجاد نموده باشد.
تا پيش از ورود دو قلاده ببر سيبري، يک توله ببر بزرگ دورگه از سريلانکا به باغ وحش بدون سرو صدا و تبليغات بي پايه مطبوعاتي آورده شده و دقيقا در قفسي چسبيده يه قفس شيرها نگهداشته مي شد و اکنون نيز مي بايست در همان مکان حظور داشته باشد. پرسش اينجاست که آيا اين ببر نيز که از گوشت خر تغذيه مي نمود نيز علائم ذکر شده خون ريزي ببر نر را تا کنون در خود داشته است و در صورت واقعي بودن شيوع بيماري مشمشه، تدابيري براي ممانعت از گرفتار شدن به اين بيماري مهلک بکار گرفته شده است؟
نکته ديگري که ابتلا به بيماري
مشمشه را مشکوک مي سازد انتقال سريع لاشه ببر مرده به پرديسان براي تاکسيدرمي باشد. به دليل واگيردار بودن اين بيماري جسد جانور مبتلا يا يايد در زير آهک مدفون گشته و يا اينکه سوزانيده شود. تشريح و پوست کني و تاکسيدرمي ببري که مبتلا به اينگونه بيماري ساري مهلک کمي شک بر انگيز مي باشد.