اگر در مسیر جاده چالوس(که تا پیش از دست درازی و تطاول جاده سازان و زمین خواران به زیبایی شهره بود) در یکی از واحدهای پذیرایی توقفی کنید (البته این بار به پساب سرازیر شده به رود چالوس همانند بقیه بی توجه باشی) به احتمال بسیار زیاد شاخ های مرال عموماً جوان را بر دیوار مشاهده خواهید کرد. ولی آیا این نمونه ها، یادگار زمان ریزش شاخ های کهنه هستند؟ اما مشاهده جمجمه متصل به شاخ، حقیقت را برای شما آشکار می کند.
تمام این نمونه ها به راحتی شکار شدهاند و در معرض رویت همه، از جمله پرسنل آن سازمانی قرار گرفته اند که تابلوهای زرد رنگ «رودخانه حفاظت شده چالوس» را در کنار رودی لبریز از دوغاب خاک و نخاله راهسازی نصب می کند.
بیش از 40 سال از ممنوعیت شکار مرال (Cervus elapus maral) در ایران می گذرد و در سال 1357 بهای جریمه شکار قاچاق این گونه 70 هزار ریال بود که اکنون به 12 میلیون ریال یعنی یک میلیون و 200 هزار تومان افزایش یافته است. ولی آیا این ممنوعیت شکار (حتی اگر نابودی جنگل ها و مراتع هیرکانی را درنظر نگیریم) باعث افزایش جمعیت و پایداری و ثبات این گونه شده است؟
از کوه های «کارپاتی» و «بالکان» به سوی آسیای صغیر و قفقاز، شکل و ساختار «گوزن سرخ اروپای غربی» بیشتر متمایل به «گوزن اِلک آسیای مرکزی» می شود. رنگ سرخ گوزن اسکاتلند در کارپاتی و ترکیه و قفقاز و ایران (و روزگاری عراق و سوریه و اردن و فلسطین) مایل به خاکستری شده و هیکل گوزن در مقایسه با نمونه های اروپای غربی درشت تر می شود (در کوه های کارپات، گوزن هایی به وزن 500 کیلوگرم شکار شده اند). در دوران «سلطان عبدالمجید خان» نخستین قانون مدیریت و بهره برداری از جنگل ها به تصویب رسید هرچند در سرزمین های عربی عثمانی از قرن ها، گونه ای قانون بهره برداری از منابع طبیعی بر مبنای عرف وجود داشت.
قانون شکار سال 1937 در کنار مجاز شمردن شکار انواع گوشتخواران چون ببر و پلنگ در تمامی طول سال در جمهوری ترکیه، شکار بز و بزغاله، «قوچ ارمنی قونیه» و گوزن مرال را ممنوع کرد. در طول دهه های بعدی بیشتر توجه مدیران منابع طبیعی به سوی جنگل ها معطوف شد و به همین دلیل گونه های گوشتخوار به ویژه «ببر هیرکانی» و پلنگ به شدت صدمه دیدند. ولی از اواخر دهه 1970 به تدریج پایداشت زیگونگی به جایگاه مناسبی نزد مدیران محیط زیست و منابع طبیعی دست یافت.
در سال 2004 شکارچیان خارجی در کنار شکارچیان ترک، مجاز به شکار مرال در Afyon، Eskisehir وKarabük. شدند و مشاهده شاخ هایی با وزن 15 کیلوگرم(!) نشان دهنده موفقیت مدیریت زیستگاه و جمعیت این گونه است. اکنون مرال در جنگل های حاشیه «دریای سیاه» ترکیه و ساحل «دریای مرمره» و «آدریاناپول» در بخش اروپایی ترکیه (تراس) و دریای مدیترانه تا «سونجاق اسکندریه» (منطقه عرب نشین هاتای) و مرکزآناتولی چون آنکارا و بخش هایی از مناطق غرب ترکیه در مرز با گرجستان و به احتمال زیاد سنجاق کرد نشین «حکاری» در مرز با کردستان عراق وجود داشته و برنامه هایی برای معرف مجدد در زیستگاه هایی چون جنگل های مدیترانه ای وجود دارند.
مدیران محیط زیست و منابع طبیعی ترکیه با واقعیت های محیط زیست و جوامع محلی به خوبی آشنا بوده و به همین دلیل اکنون تورهای شکار یکی از جاذبه های گردشگری درآمدزای ترکیه به حساب می آید. ولی در ایران آیا ممنوعیت چند ده ساله شکار مرال و شوکا از کاهش جمعیت آنها نه تنها در مناطق آزاد بلکه در نواحی حفاظت شده چون گل سرسبد سابق سازمان یعنی «پارک ملی گلستان» اثری داشته است؟
در شناسنامه پارک ملی گلستان در زمستان 1372 در صفحه 66 حقایق قابل توجهی وجود دارد: «... در مورد مرال مطالعات بیشتری صورت پذیرفته، تعدادشان در سال 1356 حدود دو هزار راس بوده است. اگر در آمار برداری و تخمین جمعیت برآورد نسبت جنسی و نیازهای زیستگاهی و ارزیابی خطا نشده باشد، در این صورت جمعیت مرال می بایستی در حال حاضر( 1372) به حدود پنج هزار راس می رسید ولی شکار وحشیانه و تعقیب و کشتار این حیوان زیبا در طی 5 ساله ذکر شده سبب گردید که در حال حاضر جمعیت مرال حدود 1000 تا 1500 راس باشد.»
حال باید دید با جو کنونی حاکم بر این زیستگاه (که در ایام نوروز، متخلفان با آسایش خیال محیط بان را هدف گلوله قرار می دهند) وضع و حال مرال و شوکای پارک ملی گلستان چون است و نتیجه این میزان پژوهش و به ویژه پروژه های تحقیقاتی به کجا انجامیده وپول هایی که به گیرندگان خوشبخت مناقصه پروژه ها پرداخت شده به کجا رفته است.
اکنون تنها تفاوت بین مناطق آزاد و حفاظت شده در این است که متخلفان گرامی که اکثراً از به اصطلاح «جوامع دلسوز محلی» هستند در مناطق حفاظت شده کاغذی در کنار تیراندازی به تابلوهای کذایی زرد رنگ، قادر به نشان دادن مهارت خود در نشانه روی و هدف گیری به ماموران بی پناه محیط بانی نیز هستند.
مدیریت واقع گرایانه شکارگاه ونخجیرداری تنها کورسوی امید برای پاسداشت آخرین بقایای زیستگاه های هیرکانی و زیستمندان وابسته به آن از مرال تا سمندر است. بسیاری از لکه های جنگلی مخروبه در نواحی کوهپایه ای که یادگار تطاول شرکت های بهره بردار و مجریان بی کفایت احیای جنگل هستند، تا پیش از واگذاری عرصه و اعیان به بهانه های مختلف چون خودکفایی در کاشت چایی(در کشوری که چای ایرانی در انبار باید بپوسد تا کانتینرهای چای قاچاق وارد شوند) تنها با کاربری هایی چون شکارگاه های خصوصی و نه مناطق حفاظت شده کاغذی شانس بقا خواهند داشت. در جایی که همه دیمزارها رها شده تا در آنها ویلا کشت شود، هنوز شاهد هجوم جوامع «مستضعف نمای پاجرو سوار» هستیم که پس از پاکتراشی جنگل، مشتی گندم و جو به بهانه دیم کاری پاشیده و به راحتی جنگل را تصرف می کنند و از آن سو، سازمان دلسوز مربوطه در دنیای ماهواره ها و Google Earth مدعی می شود که قادر به تشخیص زمین های غصب شده به دلیل بهم خوردن وضعیت خاک نیست.
لکه های جنگلی مخروبه کوهپایه ای در کنار نزدیک بودن به جاده و سرویس دهی با هزینه تمام شده پایین تر از دیدگاه مدیریت نخجیر مرال دارای مزیت هایی نیز هستند:
«... گاوهای منطقه گلستان تقریبا 3 نوع هستند. نوع اول آن آقجه که پست ترین نوع گاو است، هیکل کوچکتری نسبت به دوتای دیگر دارد و رنگش هم متمایل به خاکستری کمرنگ و گاهی کمی به سفیدی می زند با شاخ های باریک و دانه های ریز که حداکثر شاخه های آن هم از 6 تا در هر طرف تجاوز نمی کند غالبا 4 و یا 5 شاخ(شاخک) بیشتر ندارد و بیشتر در قسمت آفتاب رو که بیشه و تلوزار(چپرق) دارد دیده می شود و ما هیچوقت به این نوع گاو تیراندازی نکرده ایم چون که شاخ قابلی ندارد.
دوم همان گاو قرمز Red Deer که نوع خوب است که در طول جنگل های شمال دیده می شود البته در جنگل گلستان گاوهایی که در قسمت آفتاب زده هستند شاخ های رشیدتری دارند که آن هم بسته با بازی جنگل دارد. در قسمت هایی که جنگل تودرتو و سایه دار است رشد شاخ نسبت به جایی که جنگل باز است کوتا ه تر می شود. شاخ مرال جنگل آفتاب رو و باز رشید می شود.
نوع سوم باز همان گاو قرمز است که کمی پوستش به سیاهی می زند و شاخ آن هم تقریبا سیاه است من حتی ماده گاو و گوساله سیاه هم دیده ام. این نوع گاو هیکلی درشت و شاخ های سیاه و قطور و فوق العاده خوبی دارد. شاخ ها دارای دانه های درشت است البته این نوع گاو کم است ولی خیلی رشید هستند.»
(زنده یاد بهمن شادلو فرزند آخرین ایلخان شادلوی بجنورد شکار و طبیعت آبان 1376)
البته این یک دیدگاه تجربی است ولی شاید به دلیل آفتابگیر بودن زیستگاه های دارای تاج پوشش جنگلی باز و کیفیت بهتر گیاهان علوفه ای مرال ها به دلیل تغذیه بهتر دارای هیکل درشتر و شاخ های فاخرتری هستند و شاید بتوان کهنه گاوهای گلستانک البرز مرکزی را شاهدی بر این مدعا دانست و چه بسا روزگاری مرال های ساحل نشین میانکاله هم با نمونه های جنگلی ارتفاعات یخکش تفاوت هایی داشته اند.
ایجاد شکارگاه های خصوصی در کنار پاسداشت بقایای برجای مانده فون و فلور هیرکانی از دیدگاه کارآفرینی و درآمدزایی بسیار قابل توجه خواهد بود. هرساله در کنار انبوه گاوان کوهی که توسط مردم محلی قاچاق شکار می شوند نمونه هایی نیز به دست شکارچیان دارای تمکن مالی (عموماً غیر مجاز و با پرداخت هزینه هایی گزاف) شکار می شوند. با ایجاد شکارگاه های خصوصی می توان تاحدود زیادی از شکار قاچاق و سواستفاده و پرداخت های غیر معمول جلوگیری کرد.
ایجاد شکارگاه های خصوصی، چه تالاب های کوچک برای اردک و چه بوته زار برای قرقاول و چه لکه های جنگلی برای گراز و شوکا و مرال (و در صورت امکان گونه های خارجی گوزن چون چیتال و دم سپید که برای گونه های بومی مشکل آفرین نیستند) یک موج گردشگری زمستانه و پاییزه را ایجاد می کند و کمک بسیار شایان توجهی به اقتصاد منطقه خواهد کرد.
تجربیاتی چون پرورش مرال در «مجتمع گوشتی زیاران» و انبوه پروژه های شبه علمی بر روی سرگین و ادرار مرال تاکنون هیچ فایده ای برای نجات نسل این گوزن نداشته است. چندین دهه است که دارندگان مدرک دکترا با استفاده از بورسیه مدتی در برخی کشورهای معین سپری کرده ولی گویا این دانش اندوزی به هیچ وجه کمکی به پاسداشت زیگونگی کشور نداشته و تنها تجارتی پربار بنام گرفتن پروژه های بی سرانجام ولی پربار را در دانشگاه های دور افتاده رونق بخشیده است.
مدیریت شکارگاه و نخجیرداری با شرایطی که همگان برآن آگاهیم تنها راهکار جوابگو و درآمدزا برای جلوگیری از واگذاری عرصه و اعیان و به یغما بردن طبیعت ایران می باشد.دلخوش کردن به نسخه های از پیش پیچیده شده فرانسه و استرالیا جز به نیستی و تباهی به سرمنزل دیگری نخواهد رسید (مگر برای عده ای سوء استفاده گر شناخته شده برای همه). کشور ترکیه نه تنها در مدیریت نخجیرداری و هتل داری بلکه در دیگر عرصه ها چون نساجی و کشاورزی و حتی مبلمان برما پیشی جسته است و این حاصلی نداشته جز واقع بینی و عملگرایی.