بالاخره ببر نر رفت و به همراه خود يازده قلاده شير بي نوا را هم فنا نمود. هيچکس چون و چراي نبرد دو ببر را در حجله گاه ارم نپرسيد و مسبييان اين امر خير، مانند هميشه عاقبت به خير شدند و در آخر داستان اين درازگوشان بودند که بزير سوال رفتند (عمري سواري دادن و بارکشي و ضربه زنجير و سيخونک کم بود، داغ و ننگ مشمشه هم به اين بدنامي الاغ مابانه افزون گشت)








حال که معلوم گشت به مدت 8 ماه آن دو ميهمان بداقبال بجاي فيله و راسته گوساله، از گوشت خر تغذيه مي شدند، اين پرسش مي بايست مطرح گردد، حال که آبها از آسياب ريخته و ببري به هر دليل مرد و يازده قلاده شير از پي اين سفر کرده رفتند، اکنون ان ماده ببر از چه چيزي تغذيه مي نمايد؟ گوشت ناب گوساله و يا سردست و دنبه گوسپند و يا همان رژيم الاغ درماني تجويزي شده براي گوشتخواران آن ارم شداد؟


ماريتا، ماده يوز دربند پرديسان هشت سال به ضرب گوشت خر زنده بود و گهگاه خرگوشکي رها در فنس به او يادآور مي شد که يوزي است که با گربه خانگي جز درشتي جثه، تفاوت هاي ديگري نيز دارد.افسوس که کند و کاوي صورت نمي گيرد تا مشخص گردد کوشکي اسير فنس هاي مياندشت از کوشت گوساله و گوسپند ارتزاق مي نمايد و يا ميهان خوان کرم پيره خران روستاهاي اطراف مي باشد.
مشکل همه ما در ايران نداشتن حافظه تاريخي و داشتن پشت گوشي فراخ مي باشد که هر واقعه را پس از اندک زماني به ديار فراموشي مي سپاريم. داستان قطع گسترده و تخريب جنگل هاي بلوط دنا به سرعت فراموش شد. چه کساني از فروش درختان قطع شده به کوره داران بار خويش را بستند؟ مسلم بدانيد مطرح نمودن اين پرسش ها تنها باعث روان پريشاني پرسشگر خاتمه خواهد گرديد.

در چند سال پيش مشخص گرديد يکي از شرکت هاي کاشت ... براي تسهيل در امور اداري مبلغي ناچيز يعني هفت ميليون تومان به عزيزي دوست داشتني تقديم نمود تا ريزش پساب هاي حاصل از شيرين نمودن شوره زار هاي خوزستان به درون يکي از تالاب هاي استان خوزستان ممکن گردد. اين خبر در روزنامه همشهري هم انتشار يافت و ديگر کسي پيگير نشد که آيا اين مبلغ بي ارزش کاملا هضم و جذب گرديد.

در روزگاران قديم دل و جگر سياه و سفيد گاو و گوساله خريدار چنداني نداشت و بيشتر پزندگان جقور بقور به ضرب پياز فراوان و تفت دادن غذايي خوش طعم و ارزان درست مي نمودند. يکي از همين دکان هاي جقور بقور پزي در مسير عبور و مرور شازده هاي قجر قرار داشت. حضرت والا در کالسکه کار وين و يا دوروشکه روسي بوي اين غذا را با جان و دل حس مي کردند ولي اصور حظور شازده در دکان طباخي و خوردن يک پرس جقور بقور غير ممکن بود. اين غذا حتما بايد داغ و تازه سرو شود و امکان بردن ان به اندروني حضرت والا هم ممکن نبود. از اين روي به اين غذاي ارزان حسرت الملوک مي گفتند.

حالا داستان، داستان ماده ببر نگون بخت است که معلوم نيست اکنون گوشت گوساله به دندان مي کشد و يا در حسرت آن و با سوز و آه گوشت خر بي پير را بلع مي نمايد.

در قديم مثلي مي گفت: تا گوساله گاو شود، دل مادرش آب شود، اکنون حضرات بي صبرانه چشم انتظار ورود چهار قلاده ببر سيبري مي باشند تا پس از مدتي جهانيان را بجاي چهاردهمين کشور دارنده ببر، با انشار خبر نخستين کشور دارنده ببران خرخور حيران سازند.