این داستانی است که ما قبلاً نیز بارها با امثال آن روبرو شده ایم.
یک بچه جوان روانه اپل بزرگ می شود، تا بیاموزد که چگونه با پیاده روهای شلوغ و جمعیت های بزرگ مقابله کند. تا قبل از آنکه عاشق خانه جدیدش شود، گاهی اوقات برای زندگی به حومه شهر یا ییلاق می رفت. فقط اینکه این بچه، یک بزغاله است.
کوکوئا بخشی از اوقات خود را در کلبه اش در نیوجرسی همراه با صاحبش، کوروش فخرالدین، می گذراند. اما عاشق فشار و شلوغی شهر نیویورک است.
چراغ های روشن میدان تایمز: محل زندگی کوروش از شهر دور بود، بنابراین مقدمات پیاده روی و قدم زدن در پارک برای کوکوئا (همان بزغاله) و کوروش همیشه مهیا نبود. اما کوکوئا بزغاله ای است که زندگی شهری را دوست دارد و حتی می خواهد با آدم ها هم خانه شود و نیز از همان غذاهایی بخورد که ما هر روز می خوریم.
کوکوئا حتی نمی داند که یک بزغاله است، با این وجود شما می بینید که اون عاشق آن است که با انسان ها هم خانه باشد.
کوکوئا، بزغاله ها را دوست ندارد. مزارع را هم دوست ندارد. وی عاشق آدم های شهر است. بزغاله عجیبیه، اما من دوستش دارم.
کوروش، صاحب این بزغاله می گوید: کوکوئا حتی خودش هم نمی داند که یک بزغاله است، و شما می بینید که وی با این که یک بزغاله است علاقه شدیدی به هم خانه شدن با انسان ها دارد و زندگی کردن در ۲۵ مایلی حومه شهر نیویورک، به این بچه اجازه می دهد تا از بهترین لحظات زندگی در جهان شهری و غیر شهری لذت ببرد.
بنابراین در بهار آفتابی روز شنبه کوکوئا با کوروش به سمت شهر راهی می شود، معمولاً در پارک مرکزی نیویورک پیاده می شوند، جایی که در آن بزغاله روی یک تخته سنگ پهن می شود و کوروش نیز ساز دهنی می زند. کوکوئا به همه طرف می دود، و ناگهان با ساکنان شهر و توریست ها برخورد می کند. کوروش گفت: همانند ما آدم ها، این بزغاله نیز از همان چیزهایی که ما می خوریم، تغذیه می کند.
اما چیزی که اون واقعاً دوست دارد، همنشینی با ما انسان هاست، هم خانه شدن با ما. اون نمی خواهد به چرا برود. هر جای دیگری که بزغاله ها دوست دارند در آنجا باشد یا هر چیز دیگری که هر بز دیگری می خواهد داشته باشد را، کوکوئا نمی خواهد. وی مانند بزها نیست. اون مزارع را دوست ندارد. اون مردم شهر را دوست دارد. بز عجیبی است، اما من دوستش دارم.
وقت رفت و آمد: چیزهای عجیب غریب و بیگانه ای بر روی سکوی مترو وجود دارد، اما برای کوکوئا عادی است و امروز برای اون، تنها یک روز معمولی است که در بیرون از خانه سپری می کند.
مادرم… اخیراً درگذشته است و زمانی که زنده بود حرف جالبی به من زد. وی گفت: شما می دانید اگر حتی بتوانید یک لبخند بر صورت کسی بنشانید، باز هم یک کار خیر و پسندیده انجام داده اید. من به این حرف مادرم همیشه فکر می کنم و از زمانی که او را از دست دادم این حرفش به من انگیزه می دهد. کوکوئا مردم را خوشحال می کند و این بسیار خوب است.
پس از سفر به پارک، انگیزه کوکوئا برای بودن در میان مردم چند برابر می شود، بنابراین وقت آن است که به مترو برویم تا با برخی از ایتالیایی ها در کشور کوچک ایتالیا آشنا شود.
کوکوئا مطمئناً یکی از طرفداران پیتزا است، اما ترجیح می دهد قبل از خوردن یک میان وعده بعد از ظهر، برایش یک پیش بند کاغذی خوب ببندیم.
چیزی که شما هر روز نمی توانید ببینید: سگ های نیویورکی برای استفاده و نمایش در سایت های خاص، باید آراسته شوند، اما این یکی واقعاً به بزغاله خود می رسد. این بزغاله خیلی ساده و کمرو از جاده عبور می کند و سگ ها را ترک می کند تا یه چیزی برای خوردن پیدا کند.
/ دیلی میل