این تصویر صحنه اعدام یک موجود زنده نیست. در حقیقت عملیات نجات است. عملیات نجات به سبک سازمان حفاظت محیط زیست ایران!
قصه
پلنگ گرسنه ایست که شبیخون زده به طویله گوسفندها- در روستایی حوالی خواف.
پلنگ پیر فقط یک بار اشتباه کرده است و همین یک اشتباه دارد جانش را بر باد می دهد. روستایی ها داخل طویله زندانی اش کرده اند و خودشان آن بیرون روی بام خانه ها جمع شده اند تا به همه
پلنگ های خواف ثابت کنند سرنوشت پلنگی که پا به محدوده ای بگذارد که بوی انسان می دهد چه اندازه سخت و دردناک است؛ مجازات گناه
پلنگ ها اینجا خیلی بالاست...
محیط زیستی ها از سوراخ بالای طویله چندین بار با تفنگ بیهوشی شلیک می کنند. از همان سوراخ هم حلقه طناب اعدامشان را می اندازند دور گردنش...دردمندانه ترین صحنه مرگ یک زیستمند در مقابل چشم شماست...ده ها بار طناب را می کشند و دوباره رهایش می کنند. حیوان زجرکش می شود به این خاطر که آن روز هیچ کدام از آن ده ها مرد قوی هیکل حافظ محیط زیست جرات نداشت برود داخل و
پلنگ نیمه جان را بیرون بیاورد.
پلنگ می میرد؛ صدای دست و سوت و هیاهوی ساکنان روستا بلند می شود. صلوات شان فضا را پر می کند...
از ده گربه سانی که به سرزمین آریایی ها- به ایران- تعلق دارند 2 گونه کاملا منقرض شده اند و تمام 8 گونه دیگر در معرض خطر انقراض قرار دارند. در 2 سال گذشته، حداقل 5
پلنگ به دليل برخورد با خودروهای عبوری کشته شده اند و این در حالیست که ما تنها 700 تا 800 قلاده
از این گونه ی مغرور را در عرصه های طبیعی ایران داریم. بررسی تمام
پلنگ هایی که اخیرن به خاطر تصادف یا هر علت دیگری در خراسان از بین رفته اند نشان می دهد که هنگام مرگ معده همه شان خالی بوده است.
پلنگ های همیشه گرسنه، گربه سانان, رو به انقراض- این به خوبی نشان می دهد که وضعیت سایر زیستمندان این آب و خاک چندان از
پلنگ ها و یوزها و کاراکال ها و گربه های شنی بهتر نیست...چه خواهیم کرد با تنوع زیستی که به سرعت به سمت نابودی پیش می رود؟! آیا باید شمارش معکوس را برای همه نشانه های دوست داشتنی طبیعت در ایران آغاز کنیم؟!
مینیاتور غران عباس جعفری را یادتان می آید؟!
اشکال کجاست؟! آن سازمانی که دانش و تخصص نجات حتی یک
پلنگ بی حال و نیمه بیهوش شده را ندارد یا آن مردمی که برای مرگ یک
پلنگ بی پناه هورا می کشند؟!