اگر چه نميتواند بايستد و از بدو تولدش به خاطر عارضه دير رسيدن اکسيژن به مغز براي هميشه ويلچرنشين شده اما ياراي ايستادن در برابر مشکلات زندگي را دارد. اگر چه نميتواند راه برود و بدود و بازي کند اما دغدغهاش حرکت خودش نيست؛ بلکه حرکت جامعهاي است که در آن زندگي ميکند. «بهاره» همان دختري است که خيليها او را با پروفسور استيون ويليام هاوکينگ مقايسه ميکنند؛ فيزيکدان مشهور انگليسي برنده جايزه نوبل که يک معلول جسمي ـ حرکتي ويلچرنشين است. براي آشنايي با «بهاره هنرپرور» با انجمن باور تماس گرفتيم تا با او يک گفتوگوي دوستانه داشته باشيم و علت موفقيتهايش را از او جويا شويم اما با خبر شديم که او مدت کوتاهي است در دوربان آفريقاي جنوبي زندگي ميکند. با اين حال، از گفتگو با او منصرف نشديم و يک گفتگوي اينترنتي با او ترتيب داديم. آنچه ميخوانيد ماحصل همين گفتوگوي دوستانه در دنياي مجازي است.
سلامت:
خانم هنرپرور! براي شروع كمي از خودتان برايمان بگوييد.
من بهاره هنرپرور، متولد سال 1354 در تهران هستم و دکتراي شيمي محاسباتي (بيوانفورماتيک) دارم. تحصيلات دوره دبيرستان را در مدرسه عادي به پايان رساندم و به خاطر علاقه فراوانم به علم شيمي، براي تحصيلات دانشگاهيام اين رشته را برگزيدم و در دانشگاه تربيت معلم موفق به اخذ مدرک کارشناسي رشته شيمي محض شدم. در دوره کارشناسي ارشد نيز در دانشگاه تربيت مدرس، در شاخه شيميفيزيک يا کوانتوم ادامه تحصيل دادم. از آن زمان به بعد، خيلي دنبال کار گشتم. مدتي تدريس ميکردم اما اهداف بزرگتري داشتم و بالاخره در نمايشگاه نفت و گاز در يكي از غرفهها با من قرارداد بستند و در پژوهشگاه نفت به صورت قراردادي شروع به كار كردم. من كار شبيهسازي را انجام ميدادم. طرح اول را كه زدم، موجب جلب اعتماد شد و بعد، طرحهاي بعدي به من محول شد. اما عطش تحصيل همواره با من بود و اين موجب شد كار را رها كنم و براي آزمون دكترا آماده شوم و به لطف خدا موفق شدم و در دي ماه سال 1389 از پايان نامه دكترايم با موفقيت دفاع كردم. در حال حاضر نيز در آفريقاي جنوبي يك دوره مطالعاتي و تحقيقاتي را ميگذرانم. البته به صورت تفريحي هم نقاشي ميکشم و از اين هنر لذت ميبرم. در واقع، نقاشي در كنار شيمي و فيزيك، از من آدمي ساخته كه در عين جديت، هميشه لبخند به لب دارد.
سلامت:
رشته شيمي، مشكلات و سختيهاي خاص خودش را دارد. چه شد که اين رشته را انتخاب کرديد؟
از نوجواني، اتفاقات و پديدههاي علمي برايم جالب بود. دوست داشتم علت همه مسايل و پديدهها را هوشيارانه توجيه کنم تا اينکه در دوره دبيرستان، وقتي شيمي را با روحيه تنوعپذير و کنجکاو خودم سازگار ديدم، به آن علاقهمند شدم. به خاطر عدم نياز اين شاخه از علم شيمي به آزمايشگاه و با توجه به محدوديتهاي جسماني، محاسبات کامپيوتري شيمي را انتخاب کردم و موفق شدم به کمک آزمايش از طريق کامپيوتر به ديگر پژوهشگران بقبولانم که پژوهشهاي علمي لزوما به قرار گرفتن در فضاي آزمايشگاهي نياز ندارد و محاسبات نرمافزاري در کنار فعاليتهاي آزمايشگاهي ميتوانند با صرفهجويي وقت و هزينه به صنعت کمک کنند.
سلامت:
چه موفقيتهايي در اين زمينه کسب کرديد؟
مقالهاي را براي شرکت در کنفرانس بينالمللي شيمي در اردن فرستادم. پس از انجام مراحل داوري و... براي ارايه مقاله به اُردن رفتم. در اين کنفرانس کشورهاي مختلفي شرکت داشتند و در بخش سخنراني، مقاله من به عنوان مقاله برتر شناخته شد. تاکنون مقالات زيادي در کنفرانسهاي ملي و بينالمللي به زبان انگليسي ارايه کردهام.
سلامت:
از مشکلاتتان بگوييد. فکر ميکنيد مشکلات شما چه فرقي با مشکلات بقيه دارد؟
راستش، من معتقدم که مشکلات من چندان بيشتر از ديگران نيست ولي نوعش با ديگران متفاوت است؛ يعني عيانتر است. در واقع، مشکلات من رنگ و بوي ديگري دارد. رسالت افراد در اين دنيا، طي كردن راه تعالي، گذراندن سختيها و تبديل شدن به يک عضو موثر و سازنده است. تفاوت انسانها تنها در نحوه برخوردشان با مشکلات است و اين نحوه برخورد را نوع نگرش و بينش انسانها تعيين ميکند. هر فرد براي مقابله با مشکلاتاش بايد وضعيت خودش را بپذيرد، استعدادهاي ذاتياش را شناسايي کند و سعي کند خود را با جامعهاش تطبيق بدهد و در مقابل، به نظر من، جامعه وظيفه دارد حق معلولان را برابر با ساير افراد بداند و نگاه خودش را نسبت به اين افراد تغيير دهد؛ يعني اين امر نيازمند همکاري دوجانبه است.
سلامت:
خانواده و جامعه چقدر در موفقيت شما به عنوان يک فرد معلول نقش داشتند؟
پدر و مادرم از بدو تولد، مرا باور کردند و اين مساله را پذيرفتند و با باوري که داشتند، عزت نفس را در من پرورش دادند. پدرم وقتي 31 ساله بود، پدر شد. مادرم برايم تعريف کرد که وقتي من خردسال بودم، پدرم مرتب در گوشم زمزمه ميكرد که: «هيچوقت غصه نخور؛ خودم برايت هم دست ميشوم، هم پا، تو فقط پيش برو.» البته من خيلي به خودم و محدوديتها و امکاناتم فکر ميکنم. امروزه طبق نظريه فايمن، نابغه آن کسي نيست که فقط بهره هوشي بالايي داشته باشد؛ بلکه کسي است که بتواند خودش را به بهترين وجه با محيط اطرافش تطبيق بدهد. به نظر من، مهمترين عامل در موفقيت يک فرد، خودشناسي و پرورش استعدادهاي دروني است. در واقع، معتقدم بايد از طريق درون، دنياي بيرون خودمان را بسازيم. اگر ما معلولان، همه تقصيرها را گردن خانواده و جامعه بيندازيم، جز بهانهجويي چيزي به جا نميگذاريم. برخي اوقات پيش ميآيد که نه خانواده و نه جامعه نميتواند آن مسايل را حل کند. بنابراين خود فرد است که بايد براي رسيدن به اهدافش حرکت کند و هيچوقت از حرکت بازنايستد. تلاش و پشتکار باعث ميشود که حتي بتوانيم محيط ناهمگون را قانع کنيم تواناييهايمان را باور کند.
سلامت:
آيا شما در اجتماع با مشکلي روبهرو بودهايد؟
خب، زندگي هيچکس بدون مشکل نميشود اما من خودم مشکل غيرقابل حلي نداشتم و به نظرم ديگران بودند که در طرز فکرشان مشکل داشتند. عوض کردن يک فرهنگ و طرز فکر، حتي در محدودهاي کوچک و خاص، کار بسيار مشکلي است. به جرات ميتوانم بگويم خيلي از اوقات 50 درصد نيرويم را صرف عوض کردن طرز فکر ديگران کردهام اما بالاخره با صرف انرژي زياد توانستم ديدگاه اطرافيان را نسبت به خودم عوض کنم. کار به جايي رسيد که خيليها در محيط تحصيل و آزمايشگاه از اشتياق و پيشرفت کاري من تعجب ميکردند؛ چون کاري را ميتوانستم انجام بدهم که آنها با وجود سلامت کامل جسماني در انجام آن ناتوان يا بيانگيزه بودند.
سلامت:
چه عاملي را موجب موفقيتهاي خود ميدانيد؟
توکل به خدا، پشتکار و دوست داشتن وضعيت فيزيکي خودم با وجود همه محدوديتهايش. اگر کسي قدرت تفکر دارد، بايد برايش بستر مناسبي فراهم شود تا بتواند استعدادهايش را بروز دهد.
سلامت:
از موانع و سختيهايي که در راه ديديد و با آنها مبارزه کرديد، بگوييد.
وضعيت نامناسب اشتغال، تحصيل و تردد، اصليترين موانع پيشرفت معلولان هستند. تعداد قابلتوجهي از معلولان بااستعداد در جامعه ما زندگي ميکنند اما شرايط و امکانات حضور در جمع و جامعه براي آنها ميسر نيست و به اين علت، ما حضور آنها را در کنار خود احساس نميکنيم. البته من معتقدم بهترين ابزار تسکين درد، اختصاص دادن زماني براي درد دل کردن با خداست؛ چون ميدانم گفتههايم را به کسي نميگويد و پاسخ همه درخواستهايم را خواهد داد. گاهي اشعار حافظ را ميخوانم و به آرامش ميرسم. درواقع، يک نيروي ماورايي هميشه همراه و حامي من بوده و اين نيرو همان خداست که در دل همه هست و من فقط صدايش کردم.
سلامت:
تفاوت بهاره با ساير معلولاني که به خاطر وجود مشکلات و موانع، خانهنشيني را انتخاب ميکنند، در چيست؟
پذيرفتن همه واقعيتهاي موجود باعث شد هيچگاه کنج خانه ننشينم و زانوي غم بغل نگيرم. به عقيده من، جنگيدن با زندگي چيزي است شبيه جنگيدن با قوانين شيمي و فيزيک و من از اين نبرد لذت ميبرم. البته براي ادامه تحصيل در دوره دکترا با مشکلات عديدهاي مواجه بودم؛ تا حدي که بسياري، مهاجرت از مملکتم را به من پيشنهاد کردند. آنها درواقع، به جاي حل مساله، صورت مساله را پاک ميکردند. اکثر اطرافيان از روي دلسوزي و لطفي که به من داشتند، اصرار ميکردند سراغ اين رشته نروم؛ چرا که شيمي رشتهاي آزمايشگاهي و علمي است و ميگفتند بهتر است رشتهاي مانند مترجمي را بخوانم که نيازي به فعاليتهاي عملي و آزمايشگاهي نداشته باشد؛ غافل از اين که وقتي عشق وجود داشته باشد، عبور از هيچ مانعي مشکل نيست و همهچيز براي رسيدن به هدف، زيبا و شيرين جلوه ميکند.
سلامت:
مهمترين عامل خودباوري شما در زندگي چه بوده؟
فکر ميکنم مهمترين عامل خودباوريام نگرش مثبت به زندگي و اعتقاد به حکمت خداوندي است.
سلامت:
چه چيزهايي را در زندگي خودتان بيشتر دوست داريد؟
من عاشق تابلوهاي نقاشيام هستم و مولکولهاي شيمي را بهعنوان بهترين دوستان زندگيام ميشناسم.
سلامت:
علت مهاجرتتان چه بوده؟
البته من سفر فعليام را مهاجرت تلقي نميكنم؛ اين سفر، يك سفر علمي و كاري با دعوت به همكاري در پروژه تحقيقاتي 1 تا 2 ساله است و در اين زمان، علاوه بر خدمت و كسب تجربه علمي و فراگيري مهارتهاي زندگي مستقل، فرصتهاي آتي را خواهم سنجيد. اما در پاسخ به سوال شما بايد بگويم که پس از اتمام دوره دكترا، ضمن ادامه همكاريام با سازمان پژوهش درسي و برنامهريزي، دغدغه استخدام رسمي در يكي از مراكز پژوهشي ميهنم در من شدت گرفت و به خيلي از مركز آموزشي و پژوهشي مراجعه کردم اما پاسخي دريافت نكردم. به همين دليل، از طريق ايميل، مكاتباتي با مراكز پژوهشي خارج از كشور انجام دادم و رزومهام را با ذكر مدارك علمي و توضيح شرايط فيزيكي و معلوليتم براي آنها فرستادم و خيلي زود از كشورهاي آلمان، پرتغال و آفريقاي جنوبي پاسخ مثبت دريافت كردم.
سلامت:
چرا در اين ميان، آفريقايجنوبي را به عنوان كشور مقصد انتخاب کرديد؟
دعوت آفريقايجنوبي و انتخاب آن بسيار غيرمنتظره و مهيج صورت گرفت؛ به اين صورت كه 6 ماه قبل از فارغالتحصيلي در مقطع دكترا پاسخ مثبت از آلمان (اشتوتگارت) را دريافت كردم و استاد پروژه با دانستن اينكه من هنوز دانشجو هستم، از من پرسيد من از رزومه شما و شرايط فيزيكي شما حمايت ميكنم؛ فقط دقيقا اعلام كنيد كي فارغالتحصيل ميشويد. پس از اينكه كار را دنبال كردم، به من اطلاع دادند كه پروندهام براي بورس تا آخر جولاي تحت بررسي خواهد بود و نتيجه را پس از بررسي نهايي اعلام خواهند کرد. در همين دوران كه من منتظر جواب آلمان بودم، با استادي آشنا شدم كه علاقهمند به طراحي داروهاي بيماري ايدز بود و پس از اينكه از رزومه کاريام مطلع شد كه من هم در اين زمينه كار كردهام، از من خواست تا وقتي را براي مصاحبه تلفني تعيين كنم. حقيقتاش وقتي با استاد آفريقايي مصاحبه تلفني داشتم، احساسهاي مختلفي در درونم موج ميزد. او پرسيد: «آيا در حال حاضر تعهد خاصي يا مشكلي داريد كه نتوانيد كشور را به راحتي ترك كنيد؟ آيا بورس هستيد؟ آيا وابستگي خانوادگي شديدي داريد؟» راستش من كمي هيجانزده شدم ولي جلوي خودم را گرفتم تا اين هيجان در صدايم منعكس نشود چون با خودم فكر ميكردم تعهد؟ خانواده؟ وابستگي؟ ترك ايران، آن هم بدون خانواده؟ سپس هدفم و عشق كارآمد بودن و خدمت علمي در ذهنم پررنگ شد و در همان هنگام ياد دوستانم در انجمن باور افتادم كه از طريق اينترنت شاهد بودم دستهجمعي و بهطور مستقل به نقاط مختلف كشور سفر ميكنند تا قهرمانانه باورهايشان را ترويج دهند و فرهنگسازي كنند. به خودم گفتم: «بهاره! نترس؛ تو هم جزو آنهايي. توكل كن و پرواز كن؛ يک پرواز علمي و طولاني تا آفريقا!» پس از آن، نامههاي رسمي پذيرش و مسكن را برايم ارسال كردند. من فورا اين موفقيت را به استاد آلمانيام اطلاع دادم تا مشورت بگيرم كه كدام را انتخاب كنم. استاد آلماني در جواب به من تبريك گفت و راهنمايي كرد كه فرصت را از دست ندهم و دعوت آفريقاي جنوبي را بپذيرم و اگر جواب پذيرش آلمان مثبت بود، ميتوانم يك سال پروژه را به تعويق بيندازم و بعد از آفريقايجنوبي، اگر تمايل داشتم، به آن گروه علمي بپيوندم. من هم اين راهنمايي را منطقي ديدم و به استاد آفريقايي جواب مثبت خودم را اعلام كردم.
سلامت:
در حال حاضر، مشغول چه کاري هستيد؟
روي پروژه طراحي داروي ايدز با يك تيم تحقيقاتي متشكل از پزشك و داروساز و بيوشيميست، كار ميکنم و از وظايفم در كنار اجراي اين پروژه، تدريس در كارگاههاي آموزشي نرمافزارهاي تخصصي شيمي و آموزش و تدريس و هدايت دانشجويان مقطع كارشناسي ارشد و دكتراي آن دانشگاه است.
سلامت:
حرف آخر؟
با توکل به خدا، پشتکار و اراده قوي، ديگر مشکلي وجود نخواهد داشت و معلوليت مانعي براي موفقيت نخواهد بود.
The underlying connection was closed: Could not establish trust relationship for the SSL/TLS secure channel.