من اسم بچه هایم را هم انتخاب کرده ام و این را هم بگویم که من به شدت دختری ام! یکی از دختر های من اسم اش «قصه» است و دختر دیگرم هم اسم اش «عشق» است. پسرم هم اسم اش از همین الان «ایلیا» ست.
: آقای سیاه پوش شاید
خواننده خوبي باشد اما در بازيگري كمترين و كوچكترين استعدادي ندارد. او در عرصه سينما به قدري ضعيف و بي خاصيت ظاهر شده كه خوش بين ترين منتقدان سينمايي را هم عليه خود شورانده و همين باعث شده او رفته رفته غزل خداحافظي را با اكران «بي خداحافظي» بخواند و به سيل عظيم هنرمندان فراموش شده و «فيد شده» بپيوندد.
رضا صادقي در بعد از ظهري گرم و داغ رو به روي ما نشست و جزء به جزء درباره همه اتفاقات اين سال ها و موسيقي و سينما و حاشيه هاي اين روزهايش سخن گفت:
چه پیش بینی ای درباره فروش فیلمت داری؟
راستش بیشتر دوست دارم آدم هایی که دوستم دارند خوب فیلم را ببینند و آدم هایی که حتی من را دوست ندارند فقط فیلم را ببینند. زیاد به مقوله فروش فکر نمی کنم. دوست دارم فیلم دیده شود.
بعد از این فیلم باز هم قرار هست روی پرده نقره ای آفتابی شوی؟
دو هفته بعد از اتمام تصویر برداری این فیلم من با چند پیشنهاد دیگر هم رو به رو شدم. بعد از «بی خداحافظی» دیگر هر بازی ای را انجام بدهم، قطعا رضا صادقی نخواهد بود . برای همین احساس می کنم خیلی ماجرا سخت می شود. من الان یک توضیحی برای دوستانی که به من نقد دارند، دارم. می گویم من مهمان خوبی برای این صحنه نبودم. ولی اگر اتفاق بعدی هم بیفتد و به بدی از آن نقد شود، دیگر توضیحی برایش ندارم.
بازیگر شدن از کجای ذهن تو نشات گرفت که سراغش رفتی؟
از روزی که پیشنهاد بازی در این فیلم به من شد، چهار سال طول کشید تا من قبول کنم و در این فیلم بازی کنم. در این چهار سال من به همین صحبت ها و نقد ها فکر می کردم. که آیا من ظرفیت پذیرش انتقاد را دارم؟ من نقد پذیر ام؟ ولی یکی از بزرگترین اشتباهاتی که بعد از قطعی شدن قرارداد من و اعلام آن به رسانه ها درباره این فیلم شد، این بود که اعلام شد قصه زندگی رضا صادقی قرار است جلو دوربین برود. در حالی که این فیلم اصلا چنین چیزی نیست.
خوب منتقدین هم همین چیزها را می بینند و نقد می نویسند.
اگر منتقدین نقدی بر این سینما ننویسند، باید فاتحه این سینما را خواند. آن هم منِ رضا صادقی از نابازیگر، هم نابازیگر تر. من مهمان آن پرده نقره ای بوده و هستم و اگر نقد نشوم خیلی بد است. ولی اینکه آیا من از نقد ناراحت می شوم یا می ترسم باید بگویم که من همیشه بین نقد و نغز فاصله می گذارم. اگر نقد باشد که می پذیرم و یاد می گیرم برای تصویر سازی های ذهنی ام. چون به هیچ وجه این طور فکر نمی کنم که همین فردا باید مردم منتظر فیلم بعدی من باشند. اصلا به این موضوع فکر نمی کنم. ولی یکی از دلایلی که من قبول کردم وارد این عرصه بشوم، این بود که سوال به وجود بیاورم و اینکه مردم از من بپرسند و من جواب بدهم. چون من فکرم این بود که مردم قرار نیست بیایند و در سینما مارلون براندو ببینند و من قرار بود رضا صادقی باشم نه مارلون براندو!
تا بحال کسی درباره این تجربه از تو چیزی پرسیده که بهت بر بخورد؟ یا بر عکس خیلی خوشحال ات کند؟
بهترین جمله ای که شنیدم این بود که خیلی از دوستان منتقد من گفتند :«قابل تحمل بازی کرده ای.». چون واقعیت اش را هم که بخواهی در برابر محمد رضا فروتن و پیام دهکردی و افشین هاشمی و پگاه آهنگرانی و همه و همه بازیگرانی که در این فیلم بودند، من یک شوخی بیش نبودم. بدترین صحبتی هم که شنیدم این بود که گفته شد چرا از یک ادمی که زنده است، فیلمی ساخته شده تا از او قدیس ساخته شود. من موقعیت اش نشد که بگویم اگر این شخصیت هر کس دیگری به جر خود رضا صادقی بود ، اصلا نمی توانستم جلوی دوربین در مورد شخصیتی که من نیستم، تمرکز بگیرم.
در زمان فیلم برداری از مواجهه رو در رو و بازی رو در رو با کدام یک از بازیگر ها می ترسیدی؟
بدون تعارف اگر بخواهم جواب ات را بدهم قطعا هیچکس. من یک مربی ذهنی خیلی فوق العاده داشتم . پیام دهکردی. او در یک ماه من را برای بازی در این فیلم آماده کرد و نه اینکه در یک ماه من را بازیگر کرده باشد. او من را آماده کرد. این آدم می آمد و در خانه من تا صبح می نشستیم و تا صبح حرف می زدیم و من را با سرشاخه های سینما آشنا کرد.
هر سال نیمه دوم ماه رمضان که می شود، رضا صادقی غیب می شود و حتی اگر در بدترین شرایط کاری هم باشد، مراسم نذر دادن اش در بندر عباس بر همه چیز اولویت دارد. ماجرای این مراسم از کجا شروع شده؟
راستش را بخواهی من نذری ندارم. یک جورهایی خیرات کرمی را ادا می کنم که خدا به من کرده . من در یک خانواده مذهبی رشد کرده ام و مسائل مذهبی برای ما صرفا مسئله گرفتن حاجت نیست. یک اخلاق خانوادگی است که نسل به نسل در ما مانده و در تمام خانواده مان هر کسی از هر زمانی که دست اش در جیب خودش باشد، این کار را به حکم وظیفه ای که دارد انجام می دهد. یک جورهایی سپاس از خداست که به شکرانه چیزهایی که به ما داده که شابد یزگترین اش سلامتی خانواده است که خدا به ما داده. اگر هر سال اینجا نباشم خودم حس خوبی ندارم.
تا به حال شده در این جور مواقع و در لحظه دعای پای دیگ، از خدا بابت شرایط جسمی ات گله کنی؟ که چرا من باید تقدیری این چنین داشته باشم؟
خدا خودش شاهد است که تا به حال حتی یک بار هم نشده از خدا بابت این موضوع گله کنم. به حکم اینکه اگر این کار را بکنم خیلی آدم بی صفتی هستم. خدا خیلی چیزهای دیگری به من داده و این نقص در برابر دهها نعمت یک شوخی خنده دار است. ضمن اینکه خدا یک تفکری به من داده که اگر نتوانم بروم بالای کوه و روی قله باشم، کوهپایه را به قدری زیبا کرده ام که همه از قله پائین آمده اند. همین نعمت بزرگی است.
تا به حال به این فکر کرده ای که اگر تقدیر تو این نبود و این اتفاق برای تو نمی افتاد، باز هم الان رضای صادقی، همین رضا صادقی کنونی بود؟
نه. نهایتا یک کارمند جزء یک اداره ای بود که همین الانش هم درگیر مسائل وام مسکن و زندگی اش بود. قطعا اگر غیر از این بوده قطعا خدا هم محبت مردم را به من هدیه نمی داد.
و هیچوقت درباره روزهای اول آن اتفاق صحبت نکرده ای. چیزی در ذهن ات مانده؟ خاطره ای؟ دردی؟ از اولین روزهایی که تو دیگر پاهای سالمی نداشتی.
خوب چون زمانی که این اتفاق برای من افتاد من یک سال ونیمه بودم، طبیعتا هیچ تفکر و درکی در این باره نداشتم . ولی چون با این موضوع رشد کردم هیچوقت به آن فکر نکردم. این حرف من مثل آن است که شما اصلا فکر نمی کنید که موهایتان چطور بلند می شود. به تدریج با آن زندگی کردم و هیچوقت زمین را با پاهایم لمس نکردم که حالا دلم برای آن تنگ شود. برای همین زیاد به روزهای اول این اتفاق فکر نمی کنم.
و شده تا به حال به آن پزشکی که این بلا را سرت آورده فکر کنی ؟ ترانه با حس خاصی نسبت به او داشته ای؟
هر وقت که به آن فکر می کنم ، فقط تنها چیزی که سرانجام به آن رسیده ام این بوده که توانسته ام ببخشم اش. چون به یقین می دانم که در دنیا هیچ پزشکی پیدا نمی شود که برای آدم رنج دیده رو به رویش بد بخواهد. من او را از اعماق وجودم بخشیده ام. خیلی وقت پیش.
تو امسال ازدواج کردی و بالاخره به قول خودت جدی تر درگیر زندگی شدی. شرایط ات با گذشته ات که مجرد بودی، چقدر فرق کرده؟
گذشته من یک مقدار افسار گسیخته تر بود. یک مقدار آزادی عمل بیشتری داشتم و یک مقدار در گذران زندگی گستاخ تر بودم. اما رضا صادقی جدید هر چند طول می کشد با این شرایط خودش را وفق دهد ولی الان برای من زیباتر و قابل احترام تر است. چون الان خواب و برنامه زندگی اش مشخص است و ادبیات اش مشخص است. یک مقدار پازل های فکری و شخصیتی من که بین شان فاصله و حاشیه بود، الان چفت و بست اش قوی تر شده و در کل ازدواج و عشق مثل یک قاب می ماند و یک تابلو. این قاب زیبا و این تابلوی زیبا باید خیلی مورد لطف خدا قرار بگیرند که به هم بیایند و زیبا جلوه بدهند در کنار هم. تا این لحظه و در دور و بری های من و خانواده، این تابلو و این قاب هنوز به ذوق نگاهی کسی بر نخورده و همه نگاه محترمی به آن داشته اند. این خوشحالم میکند.
تا حالا به پدر شدن فکر کردی ؟
من اسم بچه هایم را هم انتخاب کرده ام و این را هم بگویم که من به شدت دختری ام! یکی از دختر های من اسم اش «قصه» است و دختر دیگرم هم اسم اش «عشق» است. پسرم هم اسم اش از همین الان «ایلیا» ست.
آلبوم جديد؟
اسم آلبوم که قطعی شده و اسم «همین...» را برای آن انتخاب کرده ام. از نوجوانان و جوانان با استعداد ایرانی برای این آلبوم استفاده کرده ام که لقب ستاره های زمینی را به آنها می دهم نه ستاره های آسمانی. دو پدیده موسیقی را می خواهم به مردم سرزمین ام معرفی کنم که یکی از آنها «آرون» نام دارد . یک جوان متولد ۶۸ ولی بی اندازه با استعداد از خطه شمال. یک دوست دیگر هم دوست خوبم اقای «شفاهی» که از هموطنان شیرازی من است ولی فوق العاده مستعد و حرفه ای. از اشعار دوستان جوان و با استعداد هم استفاده کرده ام و کارهای خودم. خیلی به آلبوم جدیدم امیدوارم و سعی کرده ام از رضا صادقی ببرم!. از رضا صادقی ِ «وایسا دنیا» و «یکی بود یکی نبود» و... سعی کرده ام ببرم. باید ببینیم من این بار زودتر از خط پایام عبور می کنم با نه هنوز هم آنخا از من جلوتر اند.