ثبت رديف موسيقي ايراني، بخشي از نخستين گام ايران در پيوستن به فهرست ميراث معنوي جهان بود. پري ملکي معتقد است که اگرچه ثبت اين اثر، به تنهايي به دوام و بقاي آن نميانجامد اما همين که مديران ميراث فرهنگي به اين درجه از آگاهي رسيدهاند و ميراث فرهنگي را فقط در بناهاي تاريخي نميبينند اتفاق خوشايندي است.
زهره نيلي ـ نامش "عذرا خبازيزديهاست" ؛ آبان ماه 1330 در تهران به دنيا آمده، سال 1358 رديف هاي آوازي را نزد نصرالله ناصح پور، امير پايور و علي جهاندار فراگرفته و نخستين زني است که پس از انقلاب با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به برگزاري کنسرت در تالار وحدت پرداخته و از آن روزگار تا به امروز براي بانوان سرزمينش از عشق و شور و مستي خوانده و کوشيده است تا با انتخاب شعرهاي درست، آنها را با فرهنگ و پيشينه غني شان آشنا کند.
سرپرست گروه خنيا در آغازين روزهاي بهار از
موسيقي سنتي و اهميت
ثبت وضبط
رديفهاي آن همچنين ضرورت ساخت موزهاي براي نگهداري آلات و ادوات موسيقايي سخن گفته است. او دوره ساساني را برجستهترين دوران
موسيقي ايراني ميداند و بر اين باور است که:
موسيقي دوره ساساني، بسيار درخشان بوده و در کتابها، نامهاي زيادي از موسيقيدانها و الحان
موسيقي اين دوره آورده شده، همچنين سندها و تصاويري از اين دوران باقي مانده که نشانگر پيشرفت و وجود آن در زندگي روزمره مردم عادي بوده است.
ما براي هفت روز هفته، 30 روز ماه و به عبارتي براي تمام سال، ملودي داشتهايم تا آنجا که از نوازندههاي هندي هم دعوت ميکنند تا به ايران بيايند و براي شادي مردم بنوازند، حتي بعضي پژوهشگران بر اين باورند که کوليان امروز، بازماندگان همان موسيقيدانهاي هندي هستند.
اما بيشتر به دوره قاجار و موسيقيدانهاي اين دوره توجه شده است؟
بي گمان، برجستهترين و مردميترين دوران
موسيقي ما به روزگار ساساني برميگردد، اما دانستههاي ما از اين دوره، بسيار اندک است، به اين معني که آثار مکتوب از بين رفتهاند و آنچه باقي مانده يا نقش برجستهها و تصاويري است که در تاق بستان و بيشاپور يافت شده و يا آن چيزي است که سينه به سينه نقل شده و به ما رسيده است. اما در ارتباط با دوره قاجار، وضعيت به گونه ديگري است. چرا که در اين روزگار استادان فن به گردآوري
رديفهاي موسيقي پرداختند و آنچه تا آن زمان، سينه به سينه نقل شده بود را
ثبت و ضبط کردند.
با توجه به گفته هاي شما، موسيقي امروز ما متاثر از دوره قاجار است؛ در حالي که بعضي معتقدند الحان ما همان است که در روزگار ساساني نيز وجود داشته است؟
نميتوان گفت الحان
موسيقي ما همان است که در دوره ساساني وجود داشته اگرچه تاثير اين روزگار را بر
موسيقي ايراني ميتوان يافت. خيلي از گوشهها از بين رفته يا دچار دگرگوني شده است. براي مثال ما سهگاه، چهارگاه و پنج گاه داريم، پس به طور قطع يک گاه و دوگاه هم داشتهايم که به مرور از بين رفتهاند.
سازمان ميراث فرهنگي به ثبت رديفهاي موسيقي پرداخته، اين اقدام و فعاليتهاي مشابه تا چه اندازه به حفظ مقامهاي موسيقايي ميانجامد؟
اگرچه
ثبت يک اثر، به تنهايي به
دوام و بقاي آن
نميانجامد اما همين که مديران ميراث فرهنگي به اين درجه از آگاهي رسيدهاند که ميراث فرهنگي، فقط در بناهاي تاريخي خلاصه نميشود و موسيقي، صنايع دستي، ادبيات عاميانه و... را هم دربرميگيرد، خود اتفاق خوشايندي است. به راستي که ميتواند بگويد تصنيف زيبا و ماندگار "مرغ سحر" جزو ميراث فرهنگي ما نيست و ميتوان ناديدهاش گرفت؟!
پس ثبت يک اثر، تنها به آن جنبه موزهاي ميدهد، نه چيز ديگر.
ببينيد محمدرضا درويشي، يکي از کساني است که براي
موسيقي محلي ما زحمت بسيار کشيده است. تلاشهاي شخصي اگرچه خوب و درخور تحسين است اما راه به جايي نميبرد، ما براي حفظ
موسيقي مقامي و سنتي خود به پشتيبانيهاي همه جانبه دولتي احتياج داريم. لازم است سازمان ميراث فرهنگي، همانگونه که پژوهشکدهاي را به باستانشناسي، مردمشناسي يا زبان و گويش اختصاص داده، براي پژوهشگران
موسيقي هم، مکاني در نظر بگيرد تا به تحقيق در اين زمينه بپردازند و آلات و ادوات
موسيقي را در آن به نمايش بگذارند.
موسيقي، مجردترين هنر با زباني جهانشمول است؛ اما موسيقي مقامي و سنتي ايراني با وجود پيشينهاي هزاران ساله هنوز نتوانسته جهاني شود، در صورتي که کسي چون فاتح علي خان توانسته جهاني را زيرپا بگذارد.
ما به کمک ريتمهاي ساده ميتوانيم مردم دنيا را با
موسيقي خود آشنا کنيم. در دنياي امروز، سادگي حرف اول را ميزند و اين ويژگي در
موسيقي ما، کمتر به چشم ميخورد. از سوي ديگر، موسيقيدانهاي ما، پيلهاي غيرقابل نفوذ به دور خود تنيدهاند و دلشان نميخواهد با انديشههاي تازه آشنا شوند. يک موسيقيدان خوب بايد کتاب بخواند، فيلم ببيند، به تئاتر برود،
موسيقي روز بشنود و ...
کميته ميراث معنوي، در سال 1383، تشکيل شد تا به ثبت ميراث ناملوس فرهنگي از جمله موسيقي بپردازد. چگونه ميتوان به ثبت موسيقي فولکلور، همانگونه که هست پرداخت، در حالي که يکي از ويژگيهاي بارز فولکلور، نقل سينه به سينه و به روز شدن آن است؟
ريشه بسياري چيزها که در
موسيقي سنتي ما وجود دارد، به
موسيقي مقامي بر ميگردد؛ اما مردم امروز آنگونه که بايد و شايد با اين نوع
موسيقي ارتباط برقرار نميکنند، پس
موسيقي سنتي ما بايد به
موسيقي جهان و دگرگونيهاي آن توجه کند؛ من نميگويم که بايد
موسيقي سنتي يا محلي را ناديده گرفت، اما اين گونه از
موسيقي با همه اهميتش جنبه موزهاي پيدا کرده و کساني ميتوانند از آن بهره ببرند که در پي آموختن
موسيقي و فراز و فرودهاي آن در ادوار مختلف هستند.
يکي از عوامل تاثيرگذار بر
موسيقي محلي، شرايط جغرافيايي است. براي مثال
موسيقي خراسان، کاملا متفاوت با مازندران است. به اين معني که مردم شمال در زميني سرسبز و پرباران زندگي ميکنند و از تغذيهاي سالم و طبيعي برخوردارند، بنابراين
موسيقي مردم اين منطقه شادتر و زندهتر است بر عکس مردمي که در کوير به سر ميبرند، نوع تغذيه، تارهاي صوتي،
موسيقي و ... متفاوت با مردم شمال است و کساني که به گردآوري اين گونه از
موسيقي ميپردازند بايد به ويژگيهاي اقليمي هر منطقه توجه کنند.
لالاييها، بخش مهمي از موسيقي فولکلور و ادبيات زنانه ما را تشکيل ميدهند؛ گونهاي که کمتر به آن پرداختهايد؟
کساني چون
پري زنگنه به گردآوري لالاييهاي ايران و جهان پرداختهاند؛ شايد من هم روزي چنين کنم اما بيش از لالاييها، به پيش پردهخواني، نغمههاي عاشورايي و امثالهم علاقهمندم و دلم ميخواهد به پژوهش درباره چيزي بپردازم که
موسيقي آئيني ناميده ميشود. به طور کل، علاقه چنداني به اجراي
موسيقي محلي ندارم گرچه گاهي هم بنا بر ضرورت به اجراي قطعات محلي پرداختهام. من دوست دارم سبکهاي مختلف را تجربه کنم. اما خوب است وزارت فرهنگ و ارشاد، سازمان ميراث فرهنگي و ديگر متوليان فرهنگي، زمينه را براي رشد و گسترش
موسيقي محلي و مقامي فراهم کنند.
بعضي بر اين باورند که موسيقي سنتي ما نتوانسته خود را با جامعه امروز که با شتابي بي منطق جلو ميرود، هماهنگ کند؛ به همين خاطر است که جوان امروز با اين نوع موسيقي ارتباط نميگيرد؟
شنيدن
موسيقي درست، نيازمند وقت، حوصله و دقت است. جوان امروز به دنبال چيزي نيست که او را به فکر وادارد؛ دلش ميخواهد خود را تخليه کند و يک لحظه از شر دغدغههاي روزمره، رهايي يابد به اين خاطر است که به سمت
موسيقي بيهويتي کشيده ميشود که به قول معروف از آن سوي آبها آمده است. از طرف ديگر وقتي صدا و سيماي ما با 70 ميليون بيننده، سازهاي سنتي را پشت گلدان و منظره پنهان ميکند، چطور ميتوان از جوانان انتظار داشت به سمت
موسيقي سنتي بروند؟ مگر ما تا چه اندازه به آنها خوراک داده و روحشان را با اين نوع
موسيقي که جدي و تفکر برانگيز است سيراب کردهايم؟! واقعا چه اشکالي دارد برنامههاي ارکستر ملي يا ارکستر سمفونيک از تلويزيون پخش شود؟!