از سال ۱۴۱۵ میلادی که گریگوری دوازدهم از سمت خود استعفا داده بود تا کنون، در 600 سال گذشته، استعفای
پاپ اتفاق نادری مانده است. شاید به همین دلیل بوده است که خبر استعفای ناگهانی
پاپ بندیکت شانزدهم برای بسیاری از دولتها، کارشناسان و حتی دستیاران نزدیک خود
پاپ غافلگیر کننده بوده است. اما بسیاری این مسئله را نیز تحت تاثیر تحولات دنیای مدرن منطقی می دانند. دوران پست های مادام العمر به پایان رسیده است و هرکس فرصتی محدود برای ماندن در مقامی دارد حتی عالی ترین رهبر مذهبی کلیسا. ولی آیا مقتضیات دنیای مدرن سبب این استفعا بوده یا کهولت سن یا رسوایی های اخلاقی در کلیسا؟ آیا او در دوران رهبری خود توانست تعاملی مثبت با مسلمانان برقرار کند و
پاپ آینده چگونه خواهد بود و چه رویکردی را در پیش خواهد گرفت؟ اینها سوالاتی است که با دکتر عبدالرحیم گواهی رئیس مرکز پژوهش ادیان جهان درمیان گذاشته ایم که در زیر می خوانید:
اساسا تا چه اندازه می توان گفت که در دنیای مدرن نقش و جایگاه
پاپ افزایش یافته است. آیا گسترش جهانی شدن مسئولیت ها و وظایف
پاپ را تشدید نکرده است؟ آیا اساسا رهبران دینی کلیسا در دنیای جدید تاثیری دارند؟
اولا، جهان فارغ از این که رهبران دینی چه خواست و میلی داشته باشند راه خود را می رود. هفت میلیارد انسان در جهان در حال زندگی هستند و پروسه جانی شدن هم فرایند عظیمی است که در حال پیشرفت است. با این وجود، بدیهی است که رهبران دینی هرچه مجموعه بزرگتری را رهبری کنند، تاثیرگذاری بیشتری خواهند داشت. کلیسای کاتولیک مدعی است که بین ششصد تا هشتصد میلیون پیرو دارد. قطعا کسی که رهبر این افراد در قاره های مختلف است دارای تاثیراتی هست. بنابراین باید گفت که چه
پاپ بندیکت شانزدهم و چه
پاپ قبلی در مسائل متعدد سیاسی و اخلاقی بی تاثیر نبوده اند و تلاش کرده اند که با اظهار نظرها، موضع گیری ها و سفرهای خود به نقاط مختلف جهان بر روند های جهانی تاثیر گذار باشند. متقابلا این رهبران دینی هم متقابلا از تحولات جهانی بی تاثیر نبوده اند.
آیا می توان گفت که این استعفا هم به این روند های جهانی مربوط باشد؟
این که این استعفا را کاملا زاییده آن تحولات جهانی بدانیم شاید کاملا درست نباشد چرا که
پاپ بندیکت شانزدهم قبل از این که به عنوان
پاپ انتخاب شود هم چندین بار به دلایل سنی و کهولت سن استعفا داده بود.
پاپ بندیکت شانزدهم در زمان
پاپ ژان پل دوم نفر دوم کلیسای کاتولیک بود و ریاست کالج کاردینال ها را نیز به عهده داشت. او در آن زمان هم سکته کرده بود و از بیماری قلبی و ضعف جسمانی رنج می برد. قانونی در کلیسای کاتولیک هست که کاردینال ها وقتی به سن 75 سالگی می رسند می توانند درخواست بازنشستگی کنند که او در آن زمان چند بار درخواست بازنشستگی کرده بود ولی به در خواست ژان پل به کار خود ادامه داده بود. حتی بعد از این که
پاپ شد، در همان ابتدا در یک سخنرانی گفت که من برای مدت کوتاهی رهبری کلیسا را بر عهده خواهم داشت. بنابراین به نظر می رسد که کهولت سن و بیماری او و نگرانی از ناتوانی در اجرای وظایف خود مهم ترین دلیل این استعفا بوده است.
با این وجود، می توان گفت که مسائل متعددی که در جهان امروز وجود دارد خصوصا در حوزه کلیسای واتیکان بر این استعفا تاثیرگذار بوده است. به ویژه مسئله سوء استفاده جنسی در کلیساهای کاتولیک که در سالهای اخیر مدام اخباری از آن منتشر شده است، او را بیشتر تحت فشار قرار داد. به این دلیل رسوایی فساد جنسی کشیشان را در کنارگیری
پاپ نباید بی تأثیر دانست. البته فساد کشیشان قبلا هم وجود داشته است ولی در عصر ارتباطات این مسائل بیشتر علنی می شود. این که هر از چندگاهی خبر فساد جنسی کشیشان و به خصوص تجاوز جنسی کودکان در رسانه های جهان منتشر می شود برای کلیسای مسیحی و خصوصا رهبری آن خیلی رنج آور است.
علاوه بر مسائل داخلی کلیسای کاتولیک، مسائل و منازعات جهانی نیز در استعفای
پاپ موثر بوده است. او با الهام از
پاپ بندیکت پانزدهم که طی جنگ جهانی اول
پاپ بود، نام بندیکت شانزدهم را برای خود انتخاب کرد؛ چرا که می خواست صلح ایجاد کند. اما شرایط کلی جهانی رو به صلح نرفته است و مشکلات در جهان رو به افزایش بوده است. لذا به آمال و روحیات او ضربه وارد شده است لذا تصمیم گرفته است که استعفا دهد. به هر حال هم فشارهای جسمی بر روی ایشان و جود داشته است و هم افتضاحات کلیسای کاتولیک خیلی فشار روحی و روانی بر ایشان داشته است.
کارنامه رهبری
پاپ بندیکت شانزدهم در رهبری کلیسا را چگونه ارزیابی می کنید؟
نمی توان به صراحت در این مورد قضاوت کرد. کار او در سالهای گذشته با فراز و نشیب های زیادی همراه بوده است. در وهله اول، باید گفت او
پاپ شجاعی بود؛ شاید این شجاعت به زمانی بازگردد که او در آلمان سرباز جنگ بوده است. این شجاعت او گاه منجر می شد که اظهار نظرهای جنجالی نادرستی نیز داشته باشد. مثلا در سپتامبر ۲۰۰۶
پاپ بندیکت در سخنرانی خود در دانشگاه رگنزبورگ در ایالت باواریای آلمان گفته ای را از یکی از امپراتوران روم شرقی بنام مانوئل دوم از سلسله پالئولوگوس نقل کرد که باعث ناخشنودی بسیاری از مسلمانان شد. او در این اظهار نظر گفت که کلیسای مسیحی مبتنی بر عقل گرایی است ولی اسلام این قدر عقل گرا نیست. این اظهار نظر منجر به عکس العمل بسیاری از علمای جهان اسلام شد و اظهار نظر نادرست و نسنجیده ای بود.
ولی در مسئله سوء استفاده جنسی در کلیسا خیلی ایستادگی کرد و سازوکار کلیسا را کوچکتر کرد. همچنین یکی از شجاعتهای
پاپ بندیکت شانزدهم این بود که تعدادی کاردینال از شرق و غرب و آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین انتخاب کرد.
علاوه بر این، در دانشگاه رگنزبورگ استاد کامل الهیات بود فردی علمی و متکلم محسوب می شد. به این جهت، شورای علمی کلیسا را در دوره
پاپ ژان پل دوم اداره می کرد واین بزرگترین مقام علمی کلیسا بود. او همچنین نظرات خوبی نیز خصوصا در مخالفت با نسبی گرایی مطرح کرده است
در رابطه با مسلمانان
پاپ بندیکت شانزدهم چقدر موفق عمل کرد؟
اولا، او فاصله معقولی با یهودیان گرفت. از ابتدای روی کار آمدن او، یهودیان ارتدوکس با احتیاط با او برخورد کردند؛ چرا که می دانستند که او یک آلمانی است و بعدا مشخص شد که که جزو ارتش نازی بوده است. یهودی ها از این مسئله کمی نگرانی داشتند و درست است که به اسرائیل سفر کرد و از بیت المقدس و سرزمین های فلسطینی نیز دیدار کرد ولی به نسبت
پاپ قبلی آنقدر موضع نزدیکی با یهودیان نداشت. ما زمانی جلسه ای با ایشان داشتیم، به نظرم رسید که او رویکرد و نگرش غیر آشتی جویانه و تخاصم آمیز نسبت به مسلمانان نداشت. به نظر می رسد که او در این هشت سال سعی کرد که رابطه کلیسا را با جهان اسلام بازسازی کند. به این جهت سفرهای زیادی به کشورهای اسلامی از جمله به ترکیه، لبنان و امان سفر کرد و از مسجد امام حسین در امان بازدید کرد.
او در ابتدای کار خود، در مورد پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا در ابتدا مواضعی گرفت ولی بعدا آن را تعدیل کرد و گفت که باید آزادی مذهب در ترکیه بیشتر شود تا بتواند به اتحادیه اروپا بپیوندد... یا به ترکیه و لبنان سفر کرد.
بنابراین در زمینه نزدیکی اسلام و مسیحیت تلاش هایی داشت. هرچند سوء تفاهماتی که بین دنیای اسلام و مسیحیت وجود دارد به راحتی حل نمی شود. آن ماری شیمل، اسلام شناس بزرگ در یکی از آثار خود می گوید مسیحیت متجاوز از هزار سال است که اسلام را به عنوان دشمن یا رقیب دیده است در حالی که مسلمانان مسیحیان را دشمن نمی دانند چرا که قرآن می گوید در میان اهل کتاب مسیحیان به مسلمانان نزدیک تر از همه هستند و کسانی که بیشترین کینه را از مسلمانان دارند یهودیان هستند. به هر حال جبهه گیری بخشی از اسلام و بخشی از مسیحیت غربی ریشه دیرینه تاریخی دارد و به جنگ های صلیبی باز می گردد. بنابراین نمی توان آن را در عرض چند سال از بین برد.
پاپ بندیکت شانزدهم منهای آن جمله ای که گفت چندان رویکرد خصمانه ای نسبت به اسلام و مسلمانان نشان نداد. او در مورد توهین به پیامبر و قرآن سوزی موضع گرفت و توهین به پیامبران و ادیان الهی را محکوم کرد. سفرهای او به کشورهای اسلامی و پذیرش هیئت هایی از کشورهای اسلامی و گفتگوهایی که برگزار شد نشان دهنده نگاه فرامسیحی
پاپ بود.
پاپ این مسئله را درک کرده بود که زمانه رقابتهای افراطی و تفریطی گذشته به سر آمده و دیگر زمانه ای نیست که ادیان بزرگ جهان مثل اسلام و مسحیت به جان یکدیگر بیفتند. در واقع آنقدر در جهان امروز مشکلات زیاد شده است که ناگزیر ادیان بزرگ ابراهیمی باید با هم تعامل کنند و با مثلا سکولاریسم، مدرنیزم، علم گرایی افراطی، عرفانهای نوظهور و.. مبارزه کنند. این معضلات بلایایی است که برای کل جبهه دینداران عالم مسئله ساز شده است. بنابراین باید گفت
پاپ بندیکت شانزدهم در حوزه تعامل و گفتگوی ادیان موفق تر بود.
چشم اندازی که از انتخاب
پاپ بعدی وجود دارد چگونه است؟
بر اساس سیستمی که در کلیسای کاتولیک وجود دارد معمولا کسی که رئیس کاردینال هاست یا مشاور ویژه
پاپ است به این سمت انتخاب می شود. چنانچه می دانید برای انتخاب
پاپ کاردینال ها جمه می شوند و پشت درهای بسته از ویژگی های کاردینالها صحبت می کنند و در این زمان با هیچ جایی تماس ندارند تا زمانی که دود سفید از دود کش خارج شود به معنای این است که در مورد
پاپ آینده به توافقی رسیده اند. سنتی وجود داشت که باید پنج سال از فوت
پاپ بگذرد تا او را قدیس اعلام کنند ولی ژان پل این رسم را برداشت و بندیکت هم در مورد ژان پل این رسم را برداشت و صبر نکرد که پنج سال از مرگ او بگذرد و پس از یک سال او را قدیس اعلام کرد.
علاوه بر این در مورد نهادهای کلیسا نیز تلاشهایی صورت داد و نهادهایی و شوراهای بزرگی که در واتیکان وجود داشت کوچک کرد و آنها را به چهار شورا محدود کرد. او تلاش کرد که وجهه علمی و عقل گرایانه مسیحیت را پررنگ کند. چرا که او یک استاد تمام درالهیات در حوزه پیشرفته آلمانی بود و این مسئله منجر به این می شد که او را در بسیاری از مسائل از جمله نژاد و مهاجرت و مسائل جهانی اظهارنظر کند. مثلا در مورد مسئله کره شمالی اظهار نظر کرد که این مسئله باید با مذاکره حل شود. او همچنین در مقابل همجنس گرایی موضع گرفت. او حتی با بودایی ها و بومیان آمریکا سخن های مثبتی گفت یا به برزیل رفت و آنجا چند نفر را قدیس اعلام کرد. شاید بیشترین بی مهری را نسبت به یهودیان داشت.
درست است که ما از سخن او در سال 2006 در دانشگاه رگنزبورگ گله مندیم و معتقدیم این مقایسه او مقایسه بیجایی بوده است ولی منهای آن او
پاپ ناموفقی نبود. حدس زده می شود که
پاپ بعدی در اتخاذ رویکردهای عقلانی باید از
پاپ گذشته جلوتر رود. وقتی مدرنیته در هر دینی جا باز می کند دیگر هیچ کس نمی تواند آن را حذف کند. نواوری در کلام مسیحیت و رواج پیدا کرده است و
پاپ بعدی باید حرکات خود را روی این شاکله و بنایی که ایشان بنا کرده تعیین کند که این اتفاق برای دنیا و جهان اسلام بد نخواهد بود.