زیاد پیش میاد اما این یکی فرق داشت!


زیاد پیش می آید توی چشمهای کسی خیره بشم اما این یکی فرق داشت!


برای یک دامپزشک زیاد پیش می آید که تعطیلات آخر هفته را نیز در کنار حیوانات سپری کند، اما این یکی فرق داشت!


خوشبختانه یا متاسفانه تعطیلات آخر هفته را در مزرعه ای که گاوداری هم داشت گذراندم


نیمه های شب بود که مسئول گاوداری بیدارم کرد و در مورد نجات جان یک گوساله از من کمک خواست اما این یکی فرق داشت، برای او توضیح دادم که از زمان اتمام 

دانشگاه هرگز دیگر گاوی را از نزدیک ندیده ام


اما در آن لحظات شاید تنها گزینه بودم و هرآنچه از قبل میدانستم انجام دادم


فردای آن روز گوساله کمی بهتر بود


زیاد پیش می آید که وقتی جان حیوانی را نجات میدهم احساس آرامش می کنم اما این یکی فرق داشت


نمیدانستم که باید چه احساسی داشته باشم 


خوشحال از اینکه ادامه زندگی را برایش ایجاد کرده ام؟


ناراحت از اینکه به ادامه برده بودن مجبورش کرده ام؟


برده داری نوین ........


آری، این اسمی بود که از گذشته بر روی صنعت پرورش حیوانات گذاشته بودم، هرچه که بود درست یا غلط در آن لحظات این فکر آزارم می داد


در زندگی لحظاتی هست که آرام و بی صدا مثل خوره روح آدم را میخورد


در برابرش زانو زدم،با لبخندی سرد در چشمانش خیره شدم و از او عذرخواهی کردم


از طرف بشریت از او عذرخواهی کردم، که او را خواهم خورد


از طرف بشریت از او عذرخواهی کردم، که ملاقات بعدی ما خارج از این محل ملاقات خونینی خواهد بود


از طرف بشریت از او عذرخواهی کردم، که تیزی سوزن من باعث شد تا تیزی و سردی چاقو را نیز تجربه کند


از طرف بشریت از او عذرخواهی کردم، که تنش را در بین دندانهایم خواهم فشرد


زیاد مینویسم اما این یکی فرق داشت


مهدی مقدم 27/12/1391