از این دنیا خلاص شدی...دیگر از گرسنگی رنج نمیکشی...از سرما...از تشنگی...از خستگی...از بیماری...
خوش به حال تو و بد به حال من!دیگر تو را ندارم که در شب های سرد زمستان با هم راه برویم و به دنبال غذا و جایی گرم باشیم.دیگر تنها هستم.تنهای تنها...حاظر بودم همه چیزم را بدهم تا تو دوباره پیشم باشی...البته میدانم که چیزی ندارم که بدهم!خواهر عزیزم هیچ وقت فراموشت نمیکنم...همیشه در یادم خواهی ماند...
اطلاعات بیشتر...